چهارشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۳

اسیدپاشی و قصاص

با زنجیره اسیدپاشی های شهر اصفهان حالا به نظر میرسد که فرصتی هم برای بحث در مورد این پدیده آغاز شده. اینکه صرف این عمل بسیار وحشیانه است عموعا بحثی نیست. اما فارغ از نوشته ها و بجث هایی راجع به نکوهش، محکومیت و حتی استفاده برای فحش دادن و تخلیه کردن خود در مقابل گروهی که این اقدامات به آنها نسب داده میشود هنوز خیلی ها هستند که راه پیشگیری رو در تکرار دوباره همین عمل میدونند اما این بار با تشریفات و احتمالا بسیار علمی تر. 

خیلی ها که فارغ از متلک هایی حتی رواج این اقدامات رو در نتیجه بخشش موارد قبلی (مثلا مورد معروف آمنه) میدونند یا افرادی که از الان با بطری اسید در دست بیصبرانه منتظر پیدا شدن تنها فرد اسیدپاش قصه هستند تا بتوانند با پاشیدن اسید تلافی کنند. از مثال  متلک هایی مثل اینکه فردا که اسیدپاش پیدا شد پروفایل هاتون رو به عکسش عوض نکنید، یا امروز اسید پاش اعدام باید گردد/ فردا اسیدپاش آزاد باید گردد که بگذریم عده ای نیز هستند که خیلی جدی تر و (البته با متلکی که روشنفکرانه میخواند چنین دیدگاهی را) همین رو خواستارند. 



اگر من موافق قصاص یا پاشیدن اسید بر روی مقصر احتمالی این داستان باشم یعنی جرمی در ذهن خود دارم که مجازاتش میتواند پاشیدن اسید باشد. این جرم یعنی اگر فردی از جامعه به فرد دیگری اسید پاشید، پاشیدن اسید میتواند مجازات خوبی برای تنبیه این شخص باشد. خوب با این فرض چرا نتوان کسی رو پیدا کرد در جامعه که آن هم طبق فرضیات خود جرم دیگری رو مستحق چنین مجازاتی نداند؟ آیا مشکل اسید پاشی فقط قانونی نبودنش هست ؟ یعنی اگر واقعا روزگاری در جامعه ای مجازاتی تحت عنوان پاشیدن اسید برای یک جرم فرضی تعریف شود شما کماکان مخالف آن نخواهید بود؟ یعنی به طور خلاصه به نظر من وقتی عملی تقبیح میشود به عنوان یه حرکت زشت و مجرمانه دیگر چه فرقی میکند که این کار را یک فرد انجام دهد یا دستگاه قضایی. 

آیا قصاص اسید پاش پیشگیرانه است؟ فرض کنیم اسید پاش قصه دستگیر شود و بر روی ایشان نیز اسید پاشیده شود. این کار آیا جلوی تکرار این عمل دوباره رو خواهد گرفت؟ با فرض اینکه اسید پاش که تا دیروز سالم بوده و به این نتیجه هولناک رسیده که مثلا روی دختران بیحجاب اسید بپاشد، آیا فردا که خودش نیز حتی زخم خورده است این کار را تکرار نخواهد کرد؟ آیا اینهمه قصاص در برابر قتل توانسته جلوی قتل را بگیرد یا اصلا وقتی کسی تصمیم میگیرد کسی را بکشد یا اسید بپاشد به مجازاتش فکر میکند؟

اما مشکل به نظر بنیادی تر در این قضیه انگار جای دیگری است و آن عادی شدن چنین اتفاقی است. در یک حادثه دیگر، چند ماه پیش یک خانوم دیگری از طرف پدر شوهرش مورد اسیدپاشی قرار گرفته و طبق معمول این موارد بینایی اش را از دست داده. اما با قوانین حاضر بر سر دوراهی گرفتن حضانت فرزند یا قصاص قرار گرفته که البته برای یک مادر قطعا انتخاب از قبل مشخص هست. پدر شوهر اسیدپاش و مقصران دیگر حالا آزاد شده اند بدون حتی قبول اشتباه.  (طبق خبر حتی اعتراض داشتند که بینایی کامل از دست نرفته و بنابراین دیه باید کمتر باشد). این مورد حتی اعتراض یا بازتابی نیافته و با گرفتن حضانت وجدان جامعه آرام شده. آیا قانونی که مجازاتهایش یا قصاص هست یا دادن پول دیه و خلاصی فرد مشکل ما نیست؟ 

سعید حنایی فردی بود که چند سال پیش خودسرانه تصمیم گرفته بود خانوم هایی رو که تشخیص میداد تن فروشند را راسا بکشد. فرض کنیم طبق روایات، مشابها این بار کسی تصمیم گرفته راسا خانوم هایی رو که خود تشخیص میدهد که بدحجابند رو مجازات کند. آیا بار گناه باز فقط به دوش فرد مسبب این کارهاست؟ وقتی که از همه تریبون های موجود بدترین توهین ها و احکام مذهبی آزادانه خطاب به افرادی که بدحجاب خوانده میشوند صادر میشود و حتی توسط برخی ها طرح هایی مانند نا امن سازی جامعه برای بد حجابان ارایه میشود (لینک لینک) و آستانه تحریک خشونت را در افراد بالا میبرند، چطور نمیتوان تصور کرد که فردی دیگر با احساس تکلیفی ایدلوژیکی با کنار گذاشتن چند پازل از این احکام به جای حرف، حلقه آخر را تکمیل نکند؟( مگر شما نمیگویید باید ناامن شود خوب ناامن کردم)  خیلی از این افراد علاوه بر داشتن تریبون های رسمی حتی الان شبکه های تلویزیونی رسمی هم دارند. واکنش های بی اندازه ای نسبت به عمل اسیدپاشی سرتاسر فضای مجازی و حتی واقعی رخ داده اما کمتر تا حال کسی اعتراضی  برای طرح های اخیر مجلس کرده، وقتی جامعه نسبت به قوانینی که در ان زندگی میکند بیتفاوت میشود و همیشه منتظر اتفاقی برای عکس العمل هست بارها شاهد چنین حوادثی هستیم/خواهیم بود که تنها در بازه ای کوتاه مجال زندگی خواهند یافت و دوباره سکوت



پنجشنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۲

برای انتخابات

به نظر من ائتلاف بی معنی است
واقعیتش به نظرم تا الان هر دو کاندیدا عارف و روحانی هر دو میدانند که هیچ شانسی برای دور دوم انتخابات ندارند. حتی ائتلاف هم به نظر من راه چاره برای هیچ کدام نیست. (حتی اگر شرایط بخواهد کاملا منصفانه باشد در این صورت اولا فکر نکنم واقعا نتیجه ائتلاف در جایی مثل ایران واقعا اشتراک هر دو باشد و تا حد زیادی از رای ها هم به سوی کاندیداهای بعدی خواهد رفت و در نهایت جهشی که خیلی ها فکر میکنند ابدا رخ نخواهد داد) برای همین انگار در همین روزهای آخر به هر تلاشی اخلاقی و غیر اخلاقی متوسل شده اند تا بتوانند حمایت شخص خاتمی یا هاشمی رو برای حضورشان فراهم کنند. این روند تا امروز که موفق نبوده و ان شالله هم بعد از این نتواند موفق باشد. چون به نظرم حتی حمایت قاطع این دو هم جز دوباره به فنا دادن همه سرمایه ها در یک بازی از پیش باخته بیشتر نیست و چه بهتر که بار شکست هم دوباره توزیع نشود. 
شانسی برای هیچ کدام نمیبینم
منهای همه موارد اعم از هدایت و مهندسی آرا تا حد قابل قبولی و در موراد شدیدتر حتی  تقلب و دست کاری در آرا با فرض امروز -یه هفته مانده به انتخابات- که اصلا نیازی به چنین کارهایی نیست، و خیلی ساده با انتخابات در ایران که کلا سه هفته بیشتر نیست، کاملا مشخص هست که در طول ۸ سال و مخصوصا ۴ سال اخیرا که همه سازمان و تشکیلات اصلاحات و هر تشکیلات نزدیک ویران شده و هیچ راهی برای رساندن کاندیدایی با این اسم ها قطعا نیست آنهم در جامعه ایران که قطعا سهم زیادی هم برای رای حزبی نمیتوان متصور بود. شرایطی که مردم حتی برای زدن ستاد در خیلی جاها میترسند و تهدید میشوند و تهدیدها عملی هم میشود. احتمالا هم تا الان هر دوی کاندیداها کاملا با این مسئله که در طول این چهار سال سکوت کرده بودند کاملا آشنا شده اند. محدودیت های سفر و سخنرانی هم برای این دو کاملا همین را میگوید. در واقع کاملا روشن هست که آقای خامنه ای بار خودش را برای جای دیگری بسته و در این سفر جایی برای هیچ کدام از این دو نیست. 
با تبلیغ برای هیچکدام از این دو کاندید موافق نیستم 
به نظر من هم فرق بسیار زیادی بین روحانی و مثلا جیلی هست یا حتی قالیباف هست. اما واقعیت من امیدوار کردن کلی انسان رو برای بردن به یه بازی از پیش باخته را نمیفهمم و حتی بسیار مضر میدانم. حتی فارغ از این شرایط خودم را بگویم واقعیتش هیچ نوع سمپاتی خاصی نمیتوانم با کسی داشته باشم که ۴ سال پیش وقتی که زمان مشکلات بود و زمانی که میبایست هزینه داد، ترجیح داده تافته جدا بافته در کنار قدرت بایستد اما برای همه شما که اینچنین فکر نمیکنید آرزوی موفقیت میکنم :) 
این غش و ضعف های روی مثلا چند ثانیه از حرف های فلانی در تلویزیون رو هم از جنس همان چهار پاره هایی میدانم که هر از چندی خانوم هیلا صادقی یا ایکس و وای بیاید تقدیممان کند و در اینترنت هزاران بار لایک و اشتراک شود. مثل جمع دراویش که برای خودشان هو هو کنند و دل خودشان را خوش کنند
من حتی اصلا در فرض محال موافق نیستم که یکی از این دو پیروز انتخابات باشد
با فرض کاملا محالی که روحانی یا عارف ریس جمهور شوند. به نظر من هم مشکلات فعلی اصلا با ریس جمهور تغییر نخواهد کرد و به قول هاشمی تا آقای خامنه ای موافق نباشد هیچ کدام راه حلی نخواهند داشت. با وضعیت امروز ایران و با مین گذاری های وسیع جناب آقای دکتر احمدی نژاد در جای جای اقتصاد و روابط خارجی حتی بهتر میدانم که دوره فعلی دست کسی باشد که بتواند هماهنگی کاملی با رهبر داشته باشد (از لحاظ تیم) و در عین حال حداقلی از شعور -که یعنی جلیلی و حداد شامل نمیشوند- تا بتوانند وضعیت معیشتی را تا حدی بهتر کنند. این وضعیت در غیر انتخاب چنین فردی با وجود مجلس یکدست و اختیارات دیگر نهادها ابدا امکان پذیر نیست و در واقع بدتر میشود و بار همه مشکلات به ارث رسیده از احمدی نژاد هم کشور را قطعا به وضعیت بسیار بدتری میبرد. این وضعیت مثلا با کسی مثل هاشمی به این شدت نمیتوانست باشد چون قبل از رد صلاحیت هم تا حد زیادی هنوز نفوذی کمابیش در حاکمیت داشت و دارد. 
در واقع من اصلا در شرایط امروز به فکر سویسی شدن مملکتمان نیستم و تنها دغدغه ام میتواند جلوگیری از تبدیل شدن به عراق بعد از جنگ خلیج اول باشد. در واقع تا شرایط رفاه حداقلی برای مردم نباشد اصلا رویای هیچ نوع اصلاحی امکان پذیر نیست.
--
به نظرم هیچ اجماعی که روی احمدی نژاد ۸۴ صورت گرفته بود خوشبختانه روی جلیلی نیست و به نظر میرسد امروز هزینه چنین کاری بسیار بالاتر هم باشد. یعنی کاری که ۸ سال پیش سر قالیباف هفته آخر ناگهان بی کلاه بمونه امروز نمیبینم. برای همین از آن بابت نگرانی ندارم در واقع ابدا رای دادن رو هم مهم نیمبینم. نه رای دادن نه رای ندادن نه سفید یا سیاه یا هر حالتی رو. نه رای کم نظام را ساقط میکند نه زیادش مشروعیت میدهد. در واقع شرایط زیادی را که به کسی رای ندهم را قالیباف  دارد که ابدا لازم به شمردن نیست، اما فعلا رای بالایی را دارد و شانس زیادی که همین راه را ادامه بدهد. من تنها در شرایطی به قالیباف رای میدهم که دردور اول اجماعی از طرف گروهای نزدیک اقلیت را داشته باشد یا در هفته مانده بخواهد چنین کاری بکند، یعنی لاقل ببینم حاضر خواهد بود تعهداتی حتی خیلی کوچک در عمل بدهد که مرا به تقسیم قدرت بعد از ریاست جمهوری اش امیدوار کند. در غیر اینصورت آنرا نیز بی معنی میدانم چون به هر حال به دور دوم خواهد رفت و وقتی از قبل چنین اتلافی باهاش صورت نگرفته باشد در واقع هیچ امتیازی هم برای من اقلیت نخواهد داشت. به شخصه با وضعیت امروز، فکر کنم هم به دور دوم کشیده خواهد شد و قالیباف یکی از دو طرف انتخابات. اگر طرف بعدی جلیلی باشد-که بعید اما محتمل هست- در آنصورت حتما به قالیباف رای خواهم داد. 

یکشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۲

عنوان ندارد

هر بار که از ایران میام کلی هم اسکناس و پول خورد تومن همرام هست. هر بار هم که میخوام برگردم کلی غصه ام میشه وقتی میفهمم که چقدر ارزشش کم شده. هر بار موقع برگشتن عکس های روی اسکناس ها انگار دارند میخندند به سادگی من. این بار که اومدم کیفم و جیبم رو خالی کردم دیدم باز کلی با خودم تومن آوردم. گفتم ببرم چال کنم تو یکی از این گلدون های تو خونه ام که دیگه نبینمشون. یه گلدون گل رزی هم که دارم که تو دو هفته ای که ایران بودم هیشکی آب نداده بود بهش. پر خار شده و زرد ساقه هاش هم کلفت تر شدند. نمیدونم اینطوری قیافه گرفته یا کلا داره تلاش میکنه جهش بده خودشو بشه کاکتوس. همون ورودم به خونه دیدم برگاش همه شون خم شدند، انگار که بخواد بی محلی کنه یا اینکه بگه کلا به ریشه ام هم نیستی که اومدی خونه. با انگشتام یه خورده از خاکشو جابهجا کردم دسته پول ها رو لوله کردم فرو کردم تو جای خالی که باز شده بود تو خاک. خاک ها رو برگردوندم سرجاش. 
فردا صبحش که بیدار شدم دیدم گله کلی شاداب تر شده و چند تا غنچه هم در آورده. خارهاش همه ریختند. داره دوباره گل رز میشه. نمیدونم چی تو یه لیوان آبی بود که بهش دادم. فکر کردم شاید خواسته بگه یه قدم هم که توبیای من صد قدم میام جلوتر. عصرش که با مامانم صحبت میکردم بهش گفتم که تا دیروز که کسی به گله آب نداده بود داشت زرد میشد امروز اما کلی فرق کرده. قضیه اسکناس ها رو نگفتم که دفن کردم تو گلدون. مامانم هم تعجب کرده اما خوشحال میگه که خوب همینطوری آب بده بهشون کود هم بده الان فصل اش هست که همش گل داشته باشه. میگه اگه جاش تنگه گلدونشو عوض کنم. بهش نگفتم که جاشو بزرگ نکردم که هیچی تازه دیروز کلی هم اسکناس تومن چال کردم توش ولی به نظر نمیرسه که گله ناراضی باشه. لاقل امروز نیست. 
تلویزیون تو خونه بازه صداش میاد مامانم از اونور خوشحال میگه که انگار هاشمی هم ثبت نام کرده انتخابات میگم رد میشه خوشحال نباش. چیزی نمیگه. گوشی رو گذاشتم برگشتم گل رز رو دوباره ببینم میبینم دوباره برگاش خم شدند غنچه هاش هم ریختند. خاکش هنوز خیسه اما دوباره رفتم آب آوردم ریختم گفتم شاید غنچه های جدید آب زیادتری میخواستند من باز بیتوجهی کردم. چند روز دیگه میگذره اما گله همینطور داره خشک میشه. 
دیگه آب دادن به گل فکر کنم بیفایده شده. هر چقدر من آب میدم از اونور داره به سمت خشک شدن شیرجه میزنه. ولش کردم دیگه آب نمیدم. خوابیدم رو کاناپه دارم خبر چک میکنم میبینم که هاشمی هم رد صلاحیت شده خوشجال از پیش بینی ام برداشتم به مامانم زمگ زدم که دیدی گفتم رد میشه. انگار که بخواد عوض کنه بحث رو میگه گل رز چطوره؟ میگم انگار فایده نداره داره خشک میشه همزمان هم خم میشم بالکن رو نگاه کنم میبینم دوباره گله سبز شده برگاش چند تا هم غنچه دوباره. عصبانی میگم نه انگار دوباره حالش بهتر شده. من نمیدونستم گل های رز اینقدر روند تغییر سریعی دارند. شاید برای همین هست که ولنتاین گل رز میدند. احتمالا سارکستیک هست قضیه. 
داشتم به گل فکر میکردم که یاد اسکناس ها افتادم که خاکشون کردم. یه لحظه به ذهنم رسید برم سایت ارز رو چک کنم میبینم آره دوباره تومن رفته بالا. نمیدونم اسکناس تومن رو دقیقا از چی میسازند که این خاصیت رو داره. حالا گلدون گل رز من به تغییرات و نوسانات دلار واکنش میده. صبح به صبح که بیدار میشم رو بالکن گل رو تماشا میکنم ببینم امروز وضعیت تومن چطوره. همینطوری که بهش نگاه میکنم مثل گزارشگرهای هواشناسی داره گزارش نوسانات رو با میزان شادابی اش اعلام میکنه و مروری میکنه بر هفته هایی که قراره بیاد. 

چهارشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۹۱

درباره انقلاب ایران و مصر و جنبش سبز از مصاحبه ژیژک با الجزیره

قسمتی از مصاحبه اسلاوی ژیژک با الجزیره در مورد انقلاب مصر که به تفاوت هاش با انفلاب ایران اشاراه میکنه و حوادث بعد از انتخابات ۸۸

مجری : من میخوام یه ایمیل از بیننده ها مون براتون بخونم بعد شما نطراتتون رو بگید من فکر کنم به هم مربوطند. آرش حکیم نیا نوشته که در مقاله اخیرشون آقای دکتر ژیژک این جمله رو از مایو نقل میکنه که: «شورش بزرگی در بهشت هست. این موقعیتی عالی است!» این رو میتونید بیشتر توضیح بدهید؟ 

بله! قطعا من هیچگاه آشوب و هرج و مرج رو ستایش نکردم. من چند بار در چنین موقعیت هایی بودم و میدونم چقدر خطرناک هست. اما بگذارید روراست باشیم بدون این لحظات باز، لحظاتی که نمیدونیم کی در قدرت هست یعنی منظروم آشوب در این معنی است. موقعیت هایی اینچنینی که من دوست دارم. متاسفم برای این مثال سمبلیک اما من خیلی این استعاره رو دوست دارم. میدونید مثلا در کارتون تام و جری که بعضی وقتها صجنه هایی دارید که گربه داره راه میره بعد یه لحظه از روی پرتگاه رد میشه و هیچی زیر پاش نیست اما هنوز نیافتاده وقتی زیر پاشو نگاه میکنه و میبینه که زمینی زیر پاش نیست سقوط میکنه! اونهایی که در قدرتند بایستی خودشون رو در چنین لحظه هایی پیدا کنند برای اینکه سقوط کنند. اینجاست که ما باید مبارک رو هل بدیم. یعنی بالای پرتگاه باشه و هیچی زیر پاش نباشه که روش وایسته. 
اما در رابطه با همین بحث، من منظورم از آشوب چی هست. ببینید حتی در ایران، که شما دیدید که یه قیام مردمی اتفاق افتاد و حالا چه اتفاقاتی افتاد. آخرین اعتراضات در انتخابات موسوی و بزرگترین تظاهراتی که اونجا اتفاق افتاد . چرا اتفاقات مصر رو از اونجا نخونیم؟ با بزرگترین تظاهرات در ایران بعد از اینکه آرای موسوی در انتخابات دزدیده شد. شما میبینید که حتی در ایران دعوا هنوز تمام نشده. تندروها هنوز خیلی ساده بگیم نتونستند برنده باشند. مردم هنوز دنبال آزادی هستند و .. یا به عبارت دیگر به عقب تر برگردیم انقلاب خمینی فقط به صورت ساده پیروزی بنیادگرایی اسلامی نبود .پتانسیل یه حرکت اصیل دموکراتیک درش بود. نکته دوم یه تفاوت خیلی بزرگ هست که من با طارق دوباره موافق هستم بین ایران و مصر. در ایران چارچوب تفسیر اساسی که انقلاب خودش رو شناخت به این صورت بود که خمینی به عنوان یه رهبر بلامنازع و انقلاب و همچنانچه دیگر گروها مثل چپ ها مارکسیست ها هم بودند که تلاش داشتند خودشون رو داخل انقلاب قالب کنند. در مصر عکس این قضیه هست. من دو روز پیش دیدم یه مصاحبه در تلویزیون با یکی از اعضای اخوان المسلمین. این اون بود که مجبور بود با زبان دموکراسی ، حقوق بشر و کرامت انسانی و و و.. صحبت کنه
یا مثلا در مورد این ترس اسراییل که حالا اخوان مسلیمن قدرت رو در دست میگیره و .... اونها در واقع باید از چیز دیگری بترسند. چیزی که الان به شدت مایوس کننده است در مورد شرایط اخیر در اسراییل که حتی چطور ایالات متحده هم فشار میاره تا شهرک سازی ها رو در کرانه باختری متوقف کنند ... 
ده سال پیش من اسراییل بودم و همه رفقای لیبرال من به من میگفتند که بله ما در کرانه باختری ناعدالتی انجام دادیم اما خوب ما تروریست ها و بمب و حملات اونا رو همیشه داریم و الان زمانی نیست که مذاکره کنیم. بگذارید اول فلسطینی ها حملات رو متوقف کنند. اما شما حالا رو ببینید. اونا متوقف کردند نه فقط در کرانه باختری. الان در غرب بیشتر از ۵ سال هست که هیچ خبری از چیزی که ترور میگند نیست. اما اتفاقی که داره میافته اینه که زمین های بیشتری از فلسطینی ها دزدیده میشه حتی با سرعت بیشتری. شما میتونید حتی تصور کنید چه پیام ناامید کننده ای این میتونه داشته باشه؟ این مثل اینکه که اسراییل بخوادپبام بده به فلسیطنی ها که متاسفیم اما ترور بهتر از صلح هست

ویدیو: از دقیقه ۲۰ به بعد: 


یکشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۹۱

دشواری یا چیپس و ماست برای ولگردی آنلاین

پیرمردی در حاشیه غیرقانونی شهر کرج جلوی دوربین تلویزیونی که به اشتباه تصور میکند از طرف ماموران شهرداری است که برای خراب کردن خانه اش آمدند، با لهجه ترکی و خسته و عصبانی به دفاع از خانه اش و همان خرابه شهری حرف میزند. فیلم خام مصاحبه صدا و سیما به هر طریقی (قطعا غیر اخلاقی و حرفه ای و غیر قانونی) در شبکه‌های آنلاین پخش شده. کار به همین جاها ختم نمیشود و مدت‌ها که از این داستان میگذرد هنوز هزاران صفحه و محتوای بی مایه و تکراری تولید و لایک میشود. بازیکن تیم ملی سال ۹۸ جلوی دوربین نود از حقی که از وی خورده شده صحبت میکند. شهرستانی است و خیلی ساده حرف زدن بلد نیست. اما همین میشود خوراک هزاران صفحه قارچ مانند که به شبی آبرویی برایش نگذارند.
همین فضای مجازی خیلی وقت‌ها ما رو به راحتی به اشتباه میاندازد. وقت‌هایی که ما یادمان میرود خیلی از انسان‌های پشت این اکانتها انسان‌هایی واقعی هستند که مثل هر کس دیگری در همین دنیا زندگی میکنند راه میروند و کار میکنند. مثل همه ما امیدهایی دارند و آبرو و شخصیت. وقتی پشت اکانت‌های مجازی هستیم خیلی از اوقات دیدن اینکه کسی که پشت سر همین عکس یا آی دی است یک انسان هست و زندگی دارد سخت است. 
به ندرت ما همین وحشیگری‌ها و پرده‌دری‌هایمان را در دنیای واقعی میتوانیم نسبت به کسی که جلوی چشممان میبینیم اعمال کنیم اما در دنیای مجازی خیلی راحت فراموش میکنیم یا ساده‌تر اصلا نمیبینیم. بحث وحشیگری آنلاین مدت‌هاست که رایج شده. هر بار بهانه ای کوچک کافی است تا به راحتی طعمه طنزهای بی مایه و تکراری و کپی پیستی به سرعت فراهم شود.
البته مثال‌های وحشیگری آنلاین کم نیستند خیلی اوقات وقتی طرف کودک باشد به قیمت جانش تمام شده. مگان مایر و رایان هالیگان به راحتی وقتی هنوز ۱۳ و ۱۴ ساله بودند قربانی همین نوع از خشونت هستند که به خودکشی هر دو انجامیده. اینکه چرا ما زمانی که پشت کامپیوترهایمان نشسته ایم تا این حد میتوانیم بی رحم باشیم؟ نمیدانم پیرمرد هنوز خانه اش را دارد یا به زور خرابش کرده اند. زنده است یا مرده. اما قطعا خانواده دارد. مثل همین منی که دارم همین ها را تایپ میکنم. آبرو دارد و سهم دلداری جامعه پیرامونش از بدبختی هایش جز وحشیگری نبوده. نمیتواند حرفش را بزند خیلی ساده فقط همین. خیلی ساده تحت تاثیر جامعه حاضر به جنایاتی میشویم که شاید در حالت عادی به نظر وحشتناک برسند. این تاثیر محیط و گروه به راحتی میتواند از همه ما انسان های به شدت خطرناک بسازد.
من فکر میکنم دنیای مجازی را بد ساخته اند باید طوری میساختند که گریه و زاری شکنجه های آنلاین و شکستن شخصیت، غرور، آبرو و دل افراد را میدیدیم. باید وقتی لایک میزدیم مثلا خون میپاشید روی صورتمان و پوستمان تا باورمان شود با همین کیبورد وحشیگری کرده‌ایم.
در سالهای بعد از جنگ دوم که دنیا مبهوت جنایات هولوکاست بود یک روانشناس اجتماعی استنلی میلگرام آزمایشی رو برای سنجش تاثیر «اطلاعت از دستورات» ترتیب داد. این آزمایش در زمان محاکمه یکی ازجنایتکاران هولوکاست بود و آنزمان بحث های زیادی بود که این افراد انسان هایی گناهکارند و جانی هستند یا صرفا انسانهایی عادی که از دستورات پیروی کردند. روند آزمایش بدین ترتیب بود که از افراد خواسته میشد در یک آزمایشی شرکت کنند که هدفش بررسی اثر تنبیه روی یادگیری است. از افراد خواسته میشد که پشت یک دستگاه شوک دهنده الکتریکی قرار بگیرند و سوالاتی رو از فردی که در اتاقی دیگر نشسته بپرسند. برای هر سوالی که فرد اشتباه پاسخ میدهد شکی الکتریکی رو به فرد وارد کنند. در هر مرحله هم مقدار این شوک الکتریکی رو میبایست افزایش میدادند. از ۱۵ ولت تا ۴۵۰ ولت در عین حالی که روی دستگاه نیز مشخص شده بود که شوک های بالاتر از ۳۰۰ ولت بسیار خطرناک و کشنده هست. کسی که در اتاق دیگری نشسته بود تا به سوالات پاسخ بدهد در واقع همکار خود میلگرام بود و در واقع شوکی نبود اما با هر بار افزایش شوک الکتریکی فریادی از شکنجه و درد میکرد و درخواست میکرد که حتما آزمایش رو متوقف کنند. در طی روند آزمایش هم تنها به افرادی که به خاطر شنیدن صدای داد و فریاد و شکنجه از اتاق دیگر از ادامه آزامایش منصرف میشدند تنها گفته میشد که ادامه بدهید برای ادامه آزمایش لازم هست که شوک بدهید. قبل از این آزمایش وقتی میلگرام همین تست رو با دوستای روانشناسش در میان گذاشته بود همگی براین باور بودند که تنها عده معدودی شوک نهایی کشنده رو حاضر خواهند بود اعمال کنند (حداکثر ۳ درصد و میانگین یک درصد). اما یافته های میلگرام شگفت آورتر بود و ۶۵ درصد از افراد تنها به خاطر همین فشار اجتماعی حاضر به چنین کار وحشتناکی بودند در عین حالی که حتی از یه حدی به بعد دیگر صدایی از اتاق دیگر نمی آمد و مطمین نبودند که فردی که در اتاق دیگر قرار بود به سوالات پاسخ دهد مرده هست یا زنده. 
ما در دنیای آنلاین خیلی وقت ها شاید همین کار رو میکنیم 

پنجشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۹۱

چرا گم شدیم مرتضی؟


خیلی وقتا فکر میکنم یکی یهو در و میزنه و یه تکه نون و خرما میاره. بعد منم مثل همون عذرا خانوم تو مارمولک یهو منقلب میششم. پا میشم توبه میکنم. داد میزنم و همسایه ها همه جمع میشند. لپ تاپ و خرت و پرت امو میریزم دور از پنجره - سیگارو ترک کردم و گرنه میخواستم بگم آخریش رو هم که تو دستم بود رفته بودم در و باز کنم تو مشتم له میکردم خاموش شه - همه پیپرها و کتاب هایی که خوندم و نخوندم. همه رو دارم میریزم بیرون. بالکن آتش روشن کردم دارم میریزمشون اون تو. آخه اینا که نشد زندگی در آستانه سی؟ خب پس کو رستگاری ما؟ سعادتمون همین بود صبح بریم آفیس شب برگردیم؟ چایی بریزیم کتاب بغل کنیم تا شب شه بخوابیم؟ این یعنی گم شدیم خب. بعد همه دارند گوش میدند به من -پلک هم نمیزنند- با بهت نگام میکنند بیشتر، من از پله های ساختمون دارم میرم پایین. دارم میگم بهشون که بابا اینا چرنده، مودب بگم شعره، بافتیم بیشتر. ساختیم دلخوشکنک برای خودمون. دارم باز میگم بهشون که چه بلایی سر خودمون آوردیم. بیشتر هم شاید روم به همین پبرزن همسایه ام باشه -پیر که میگم نه فکر کنید 70 ، 80 نه. یه چی بالای 120 و اینا- که شاید دیگه فرصتی نداشته باشه، البته اگه مثل سیمرغ یه روز نبینم نشته وسط راهره، پر پر بزنه و آتش بگیره دوباره از اول متولد شه-بعید نیست به خدا. اصلا چرا اینجا اینقدر عمر میکنه آدم؟ مگه کلاغید آخه؟ خیلی خوش میگذره؟ چرا توبه نمیکنیم، برگردیم . دیگه اینجا که رسیده گریه هم میکنم ... شاید هم این پلیس فدرال سر یه کوفتی بیاد دست بند هم بزنه به من. نمیدونم مثلا شاید باغچه همسایه رو نفهیمدم لگد کردم، با دوچرخه از پیاده رو رد شدم یا بین خیل اینهمه قبض یکی رو ندادم یا هر چی ... اینجا رو دارم مینویسم آلارم رفیق مصری ام که آفیس بغلی هست داره اذان پخش میکنه، همین هم خیلی خوبه. اگه باشه تو همون روز، رو همون راه پله همون وقت که من با صورت خیس دارم میام پایین پله ها رو گوشی اش زنگ بخوره بعد همین آلارم پخش شه. خیلی فرق میکنه به خدا
بعد یکم فکر میکنم، میبینم آخه کی این سر دنیا نذری میاره؟ اونم چی نون و خرما! اینجا کسی چیزی نمیاره. بیارند هم ممکنه یه بطری ای چیزی باشه -که بار گناهتو سنگین تر کنه- یا نون هم که باگته (تازه نمیارند همون رو هم). گیرم بیارند، باگت که اون برکت رو نداره. آخه کسی دیدید که به نون باگت قسم بخوره؟ برداره قسم بخوره بگه به این برکت قسم؟ نه نمیشه اصلا شما تصورش رو هم بکنید خنده داره. قبلا هم من میخواستم بیام شنیده بودم اینجا همه چی اش مصنوعیه، چرا باور نکردیم؟  
ما بد جایی اومدیم. گم شدیم بین یه مشت آدم گم و سرگردون تر از خودمون. دارم فکر میکنم اینجا اصلا چیزی پیدا نمیشه بهش قسم خورد. نداریم چیزی برکت داشته باشه. به ناموس سینت فلان چندم آخه چطوری میشه قسم خورد؟ جایی که من از توش میام شما به قفل در بی بی هم قسم بخوری طرف اشک از چشاش سرازیر میشه. نه؟ تر که میشه. همینه دیگه راه ما بسته شده. ما اینجا گم شدیم کسی هم نمیاد ما رو پیدا کنه. مثل اون یارو کماندو تو آتاری داشتیم میومدیم پل پشت سرمون تکه تکه میترکیده، گرم بودیم نفهمیدیم. ما اینا رو 20 سال پیش بازی کرده بودیم، دیده بودیم، پس چرا لعلکم تتقون؟ هممون ول شدیم یه گوشه بارمونو سنگین تر کنیم. نمیفهمند به خدا. اینا نذری ندارند، ندارند چیزی که یه تلنگری بزنه بهشون بفهمند.
اینجا تپه شاهد بود به خدا. دنیا چرا اینطوریه؟ کی به کیه؟ ما تاوان چی رو داریم پس میدیم؟ این پا رو بگیر زندگی مونو پس بده. دنیا چرا اینطور میشه اخه مرتضی؟ 

جمعه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۱

لطفا سریعتر جمع شان کنید

حق بدهید که حال آدم را خراب میکنند. مثل بچه های عقب مانده جلوی در و همسایه آبرو نمیگذارند. جلوی چشم که باشند یعنی ما خراب کرده ایم. آخر انقلاب ما میراث مستضعفین بود و قرار بود عدالت باشد برای همه. سالهای اول که بود جمعشان میکردیم جلوی دوربین ها تا نشان دهیم بفرمایید دروازه تمدن که نرسیدیم هیچ حالا این وضع مردممان شده. اما الان دیگه حیف خیلی سال گذشته. ما که اشتباه نکرده ایم. ما که خود حق و علم مطلقیم. اصلا مگر ولی فقیه سر این مملکت نبود همه این سالها؛ اینها از کجا پیدایشان شده؟ ما که همه کارهایمان درست بود و طبق برنامه میمون هم تازه به فضا فرستادیم (گیرم که سر راه مرد، فرقی نمیکند)، حق بدهید به شهرداری تهران که بخواهد جمع شان کند. 
اصلا حقیقت اش را بخواهید من فکر میکنم همین مملکتی که قابلیت سه هزار میلیاردی شدن دارد؛ شما که نتوانسته ای لقمه نانی برای خودت پیدا کنی و برایش سگ دو مجبوری بزنی همان بهتر که چند ماه یه بار نیروی انتظامی بریزند لخت ات کنند تو خیابان بزنند تو سرت. والله جرم از این واضح تر؟ حالا هی بیایند بپرسند این چه جرمی است که ماهیانه آدم میریزیم که ادب کنند. همین که سر و وضع اش طوری است که تو خیابان که راه میرود ممکن است زن و بچه شریف مردم بترسد خوب جرم هست دیگر؛ نیست؟ چه معنی دارد اینقدر آدم زشت شده باشد آخر؟ یعنی اینها عمرا زیر سی و پنج سال باشند. لعنت بر خود و پدر محمد رضا که اینهمه فقیر درست کرد الان ما آبرویمان برود ندانیم چه کاری باهاشون بکنیم. حالا اینها به کنار خجالت نمیکشند یه عده شون کلا 10 سالش هم نیست بعد کارتون خواب میشند یا گدایی میکنند. واقعا این هم دیگر تقصیر نظام هست؟ حتما باید جلوی چشم باشند؟ خودمان مجبوریم ببینیمشان بس نیست؟ جمع شان کنید لطفا 

بدبختی فقط 10 درصدشان اتباع دیگر کشورها هستند. شانس ماست مهاجرین ما میروند همه میشوند خرپول و سرمایه دار بعد هر کسی که میاید کشور ما چرا بدبخت میشود؟ نه البته از اول همون بدبخت هاش میاند؛ نمیشود که مملکت اینهمه پتانسیل دارد. آقا از من هم میپرسید جمع شان کنید؛ از اول بسازیم. قرار است 200 میلیون شویم. اون 125 میلیون باقی مانده رو سعی میکنیم همه از دم خوشگل و سرمایه دار و دکتر مهندس بسازیم. دیگه مجبور نباشیم مهمون اومد بگیم شهرداری جمع شان کند. این 75 میلیون که از دستمان در رفت.
بعد نپرسید اگر خانه جا دارد چرا داریم اینطوری اینهمه مهاجری که با هزاران بدبختی دارند کار میکنند رو میریزیم بیرون؟ به من میگید، اصلا به نظرم کاش یه راهی داشت این 75 میلیون رو هم میریختیم دور تا اینبار گل کاری هامونو از رو کاغذ سفید شروع کنیم. ملت درست کردیم یه مرغ گرون میشه میریزند برای اعتراض. خب نفهم خودت نمیدانی که مرغ نخوری چیزی نمیشه؟ حتما باید آقا اینهمه کار و زندگی اش رو ول کنه بهت توضیح بده چیزی نمیشه؟ والا به خدا جمع کنید کل این 75 میلیون رو. حال آدم رو بد میکنند مخصوصا که حتی نمیفهمند مرغ نخورند چیزی نمیشود، از این واضحتر؟
خیلی فکر کردیم نتیجه: راه حل مشکل همین است که باید بشویم 200 میلیون والسلام. همین الکی هم نیست ها این عدد. همون امام راحل هم از اول اولش هم این را گفته بود بدون فکر کردن. چه بسا الان 200 میلیون بودیم الان اینهمه بدبختی نداشتیم. 200 میلیون بودیم الان اینهمه اراذل و اوباش داشتیم خاطرمون مکدر شه؟ صبح تا شب کار و زندگی مون رو ول کنیم هی بزنیم تو سروشون که یه موقع غلط اضافی نکنند؟ اینهمه بیکار داشتیم برند ماهواره نگاه کنند؟ همه 200 میلیون خوش و خرم دست انداخته بودیم رو شونه های هم . امام هم واقعا از همان اولش خیلی میدانست که همین رو میگفت. نکردیم به موقعش حالا این شد وضعیت

دوشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۱

مکمل معنوی

این تب جیم و بدنسازی کلا همه رفقای مجرد ما رو گرفته. بعد دیروز برای دیدن بازی فینال رفتم خونه یکی شون که یک تلویزیون گنده داره که بتونم راحت تر بازی رو ببینم. بعد میبینم که چند تا قوطی قد بشکه رو میز هستند شکل شیر خشکهای بچه. داشتم فکر میکردم دیگه شیرخشک رو چرا سایز خانواده میسازند؟ بعد که پرسیدم میبینم که از همین پودر مکمل هاست که بدنسازها میخورند تا بادکنکی شند. بعد شروع کردم منبر رفتن راجع به مضرات پودرها که یاد فردوسی پور و اون پودر کذایی دی میتیل املامیلین افتادم. دنبال اینکه ببینم روش نوشته که دوپینپ محسوب میشه یا نه که سخنرانی رو مستند تر کنم. حالا وقتی که درشو وا کردم میبینم این پودر هم که انگار طعم شکلاتی است و من هم که آخر خویشتنداری. حالا یه پیاله آورده و یک پیمانه ریخته و با شیر قاطی کرده که امتحان کنم دیگه صحنه بعدی همین هست که دارم پیاله رو سر میکشم. کلا فسق و فجوری و خلافی خدا رو شکر نمانده که بنده در همان تلنگر اول در آغوشش نگیرم. یعنی واقعا خیلی از خودم راضی هستم. 
حالا بازی شروع شده احساس میکنم هوا به شدت گرم شده. همینطور عرق میریزم که به سرم میزند نکند این انرژی اضافی اون تو دارد با خودش کلنجار میرود که کاری بکند و چون منم نشستم رو مبل و مشغول تماشای تلویزیون قاعدتا کالری ای نمیسوزد (بله کالری رو هم خیلی وقت هست یاد گرفته ایم در مزایای معیت دوستان بادی بیلدینگی). وسط نیمه شده بود که یاد جکی افتادم که کسی بنزین خورده بود و تو حیاط میدوید تا تموم بشه. به نظرم خیلی هم جک نمیاد. یعنی لااقل در مورد این مکمل که جک نباید باشد. زدم بیرون و محوطه سبز رو دارم میدوم و دارم فکر میکنم کاش نگاه میکردم ببینم چقدر از این کالری کوفتی رو با چند دور میشود سوزاند. 
حالا فوتبال دوباره شروع شده دوستم از پنجره منو که دارم دور زمین مثل این هلی کوپترهای اسباب بازی که از سقف آیزان میکردند و دور خودشون میچرخیدند، صدام میکنه. برگشتم دوباره رو مبل نشستم. حالا احساس میکنم که رفته رفته انگار از شکم به پایین دارم سنگین تر میشم. کم کم از مبل دارم سر میخورم. احساس میکنم رسوب تو کلیه ها آغاز شده. شام هم که املت داریم میزنیم و فوتبال میبینیم. احساس میکنم عضلاتم دارند رشد میکنند. برمیگردم گاها بازوم رو میبینم ببینم فرقی کرده یا نه. انگار که ذرات پودر کم کم میرند تو عضلات و شروع میکنند به باد کردن. دیگه به عینه دارم میبینم که دارند رشد میکنند. احساس میکنم پودرها به شدت مشغول کارشون هستند تو بازوها و کلیه ها. نمیدونم چرا دوباره این ناراحتم میکنه. باز دارم عرق میریزم و تقریبا دیگه گردن به پایین از مبل سر خوردم پایین.
سریع جمع کردم و به خونه برمیگردم که کلی ملت ریختند بیرون و نفری یه آبجو و پرچم دستشون داد و هوار میکنند. احساس میکنم بهتره برم با یک گروهشان کتک کاری کنم کالری ها بسوزند. اما این پودر کلا انگار علاوه بر قهرمانی منش پهلوانی هم اضافه کرده. کلا مردم رو خیلی کوچک و ضعیف تر میبینم. یعنی هر کی رو نگاه میکنم میبینم این یکی که اصلا تاب همون ضربه اول رو هم نباید داشته باشه. بیمارستان هم که از اینجا خیلی دوره و بچه ها یکی شون چند روز پیش میگفت سر یه تصادف انگار کلی طول کشیده بود آمبولانس برسد. برگشتم خونه همچنان احساس میکنم تا این کالری نسوزد نمیتونم بخوابم. به وضوح صدای اسیدهای آمینه پروتیین از تو بازو هام داره میاد. دیگه حسابی کلافه ام میکنه. دارم فکر میکنم این وقت شب برم بیرون بدوم یقینا یا پلیس میگیرتم فکر میکنه فرار دارم میکنم یا آمبولانس برای دارالمجانین. یادم افتاده که مغز هم خوب بالاخره کالری میسوزاند. برگشتم دانشگاه نصف شب مثل بنز دارم کار میکنم، کم کم احساس میکنم که کراتین ها و پروتیین ها مسیرشون رو به سمت مخم عوض کردند. امیدوارم آشنایی داشته باشند که اونجا قراره چی کار کنند و نیازی به افزایش حجم نیست. یاد اون اوایل دوران رایحه خوش میافتم که عمده تبلیغ این بود که دکتر شب و روز کار میکند بدون خستگی، نکند از همین ها میخورد؟ رسوب نکرده باشد تا به حال؟ 
ساعت چهار صبحه و کم کم دیگه مکمله داره تموم میشه احساس ماشینی رو دارم که سربالایی داره بنزین تموم میکنه. میرم پایین رو کاناپه دراز میکشم میبنم احساس سنگینی از بین رفته و دیگه سر نمیخورم رسوب هم کرده باشد دیگه احتمالا نمیشود کاری کرد. 

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۱

برنامه های ابری برای کروم


این پست یه خورده بیربط به بقیه محتوی های وبلاگ هست. دلیلی هم که باعث شد بنویسم یه سری اپلیکشن های جدیدی است که با معرفی این درایو ابری گوگل معرفی شدند. گوگل از کروم چیزی بیشتر از یک مرورگر اینترنت میخواست و با معرفی سرویس هایی مثل گوگل داک هم اینو میشد حدس زد که به خوبی در طول زمان جای مجموعه های مثل آفیس مایکروسافت و مشابهاش رو همِن الان هم لااقل برای کارهایی که زیاد پیچیدگی خاصی لازم ندارند به خوبی گرفته.
حالا این پست میخواستم راجع به همین نرم افزارهای ابری بنویسم. حالا دیگه کم کم برای بسیاری از کاربردهای دیگه چیزی بیشتر از باز کردن مرورگر اینترنت لازم نیست چیزی نصب کنید. این روند که دیگه به جای نصب نرم افزار روی کامپیوتر شخصی شما بتونید برنامه خودتون رو روی سرورهایی که قدرت بسیار بالایی دارند اجرا کنید و شما فقط رابط گرافیکی برنامه رو داشته باشید. اینطوری روند اجرا و کار با برنامه بسیار سریع تر هست و شما چیزی نمیخواهید جز یک مرورگر و اینترنت. لازم هم نیست برای برخی کارهای ساده کلی برنامه نصب کنید و فضای کامپیوتر شخصی تون رو اشغال کنید.
گوگل داکیومنت یکی از بهترین مثال هایی بود که تا الان خیلی ها میشناختند و استفاده میکنند. اما حالادیگه برای خیلی از برنامه های گرافیکی و ادیت عکس و فیلم هم ممکن شده و کلی اپلیکیشن برای همین ها معرفی شده. دیگه برای کارهای ادیت ساده عکس لازم نیست کل مجموعه فوتوشاپ رو نصب کنید یه نگاه به اینجا بندازید و تو کرومتان اد کنید.
یا برای نرم اقزاری حرفه ای تر مانند اتوکد هم اینجا رو ببینید که میتوانید فایل هاتو رو به صورت آنلاین باز و ادیت کنید و در واقع بسیاری از قابلیت های خود نرم افزار رو به صورت آنلاین داشته باشید. با معرفی گوگل درایو هم میتونید از درایو گوگلتان برای ذخیره سازی فایل هایتان استفاده کنید. حتی گوگل الان یه لیست خاصی هم در فروشکاهش قرار داده برای معرفی اپلیکیشن هایی که با درایو مجازی گوگل کار میکنند. اینجا رو ببینید
همین رویکرد محاسبات ابری برای خیلی از برنامه های کاربردی دیگه هم وجود داره. با یه نگاه به فروشکاه اپلیکیشن گوگل میتونید اینا رو پیدا کنید. برای خیلی کاربردها از ادیت صدا و موسیقی گرفته تا فیلم .

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۹۱

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

تابستان پارسال وقتی خبر دزدی سه هزار میلیاردی منتشر شد خبرهای زیادی منتشر میشد که این جریان جریانی کاملا مستقل از دولت و نظام بوده و به سرعت رسیدگی و دست های آلوده قطع خواهند شد. 
رهبر انقلاب در همان تاریخها در سخنانی گفته بودند :
«نباید این قضیه را کش دهند، بگذارید مسئولان کارشان را دنبال کنند و با دقت کار کنند. مردم هم بدانند این چیزها دنبال می‌شود، دست‌ها قطع می‌شود، مسئولان قوه قضائیه هم خبر رسانی کنند.» در همان سخنرانی نیز عمده توصیه به همین بود که از رسانه ای کردن این اختلاس هنگفت جلوگیری شود تا مسولان به راحتی دستشان در برخورد با دزدان بیت المال باز باشد. به درستی هم اشاره شده بود که «فساد اقتصادی باعث از دست رفتن امید خیلی از افراد می‌شود» این سخنان در رابطه با مبارزه با فساد واختلاس به جای اخبار اختلاس به شدت تبلیغ شد تا به همه این اطمینان داده شود که دزدی پیگیری خواهد شد.
اما فارغ از اینهمه هیاهوهای به ظاهر مبارزه دیروز خبری منتشر میشود که دیگر آنهمه هیاهوی مبارزه را در رسانه ها ندارد. رهبری با عفو یکی دیگر از متهمین فساد موافقت کرده اند. جناب ریس قوه قضاییه این حکم را بهتر توضیح میدهند: صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه ایران هفته گذشته بدون اشاره به نام محمد شریف ملک زاده، تلویحا از عفو او توسط آیت الله خامنه‌ای به دلیل "در نظر گرفتن مصالح نظام" خبر داده بود. 
سخنگوی قوه قضاییه نیز با تایید همین حرف جمله ای رابیان کرده اند که بیش از هر چیز یادآور جمله رهبر انقلاب در قضیه اختلاس بود که "نباید این موضوع را بیش از این کش داد." چنین حکم هایی انگار کم هم نیستند جایی که ریس قوه قضا میفرمایند: "فرض کنید در ماجراهایی قوه قضائیه رسیدگی انجام داده و متهمی را که اتفاقا اتهام او کوچک نیست به دلیل مصلحتی مورد رأفت نظام قرار داده و این فرد مورد عفو از تعقیب قرار می‌گیرد"
من برایم سوال پیش آمد که چطور میتوان فرمان مبارزه با فساد داد و گفت که «به بدکار و خرابکار و مفسد ترحم نکنید.» و یا "با دزدان کیسه ملت برخورد کنید" و هفته بعد از این سخن یکی از متهمین فساد را مورد رافت اسلامی قرار داد. خب البته حکم "سمعا و طلاعتا" اما باز سال بعد اختلاسی به همین هنگفتی و یا بدتر رخ داد آیا باز میتوان گفت «توصیه به مبارزه با فساد اقتصادی که چند سال قبل بیان شد جدی گرفته نشده است و اگر به آن توصیه عمل می‌شد این فساد بزرگ بانکی رخ نمی‌داد و اگر مبارزه می‌شد این چند هزار میلیارد سوءاستفاده پیش نمی‌آمد.» ؟
قرار شده بود ما کش ندهیم اما آیا قرار نبود شما هم رسیدگی کنید؟ اینجاست که شاید جناب مصطفی پور محمدی پاسخ سوال خود را پیدا کرده باشند. وقتی که چندی پیش گفته بود : «ما هر کسی را هم بگیریم، حتی رییس‌جمهور مملکت را هم بگیریم، می‌گویید دانه درشت نیست، حتماً پشت سر این دانه درشت‌هایی باید پیدا شود». آیا مردم حق ندارند ؟