تعطیلات عید شاید باطل ترین تعطیلات عمر آدمی است که هر نوع برنامه ریزی برای این دوره از ابتدا محکوم به فناست! مال ما هم از این قاعده مثتثنی نیست و فعلا دازیم فقط روزگارمان را میگذرانیم تا دوباره از هفتم بریم سر کار، بلکه دوباره زندگی روال عادیاش رو دوباره پیدا کنه. قبل عید که کارهایمان به شدت تو ترافیک بودند و کلی برنامه ریخته بودیم برای هفت، هشت روز تعطیلی ولی انگار ما آدم بشو نیستیم و بایستی که همه چیز در ترافیک باشد تا از ترس dead line ها دوباره نسبتا آدم شویم.
تلویزیون هم با اینکه هیچ چیز جالبی ندارد و این بیبرنامهگی اش هم از همان لحظه تحویل هم نشان داد ولی باز سهم بزرگی در به فنا دادن زمان به بدترین شکلاش رو میسر میکنه!
اخیرا به این نتیجه رسیدم که بایستی موقع زن گرفتن حتما بایستی حاج خانوم لااقل ده، بیست سالی بزرگتر باشد، بلکه در انتها بتوانیم با هم بمیریم! از بس که این موجودات عمر بیشتری از جناب ملک الموت طلب میکنند. تقریبا میتوان گفت که در شرایط یکسان لااقل به همین میزان بیشتر جناب ملک الموت رو منتظر نگه میدارند. اینو تازهگی از خیل پیر مجردان فهمیدیم که همسرانشان را به دیار باقی برای معراج فرستادهاند.
بقیه هم که در تلاش هستند و فعلا موفق نشدهاند، امروز یه نمونه زوج سابقا جوان مهمان آمده بودند، حاج خانوم آنقدر پیش جمع در هر موقعیتی نق پیری حاجی رو میزد، که انگار دختر دبیرستانیاست. از هر فرصتی برای بیان اینکه چقدر از موقعیت هایش به خاطر ناتوانی حاج آقاش داره تلف میشه استفاده میکرد و میکوبید تو سر بنده خدا، هر چند ثانیه یک بار هم حواسش به حاجی بود تا ناغافل بدون اجازه دست به چیزی نزنه!
به اون دست نزن، قند داره و اونو بگذار سر جاش فشارت میافته و هر مدل امر و نهی دیگه. این بدبخت هم مثل بچه منگلها هر چی حاج خانوم میفرمود فیالفور گوش میکرد. وضعیت اسفناکی بود، فکر کنم تو خونه اجازه نداشته باشه در یخچالو هم وا کنه! من خودم که حاضرم بمیرم دچار چنین خفتی نشم! واقعا چرا خانوما بیشتر و بهتر عمر میکنند؟ پاسخ علمی داره؟ فعلا هم تا پاسخ علمی قضیه پیدا نشده بهتره وقتی به چنین وضعیتی رسیدیم، داوطلبانه فرشته مرگ و بغل کنیم، بهتر نیست؟ برای من که هر آب خالی رو هم با یه قندون قند میخورم تصور چنین وضعیتی شبیه کابوسه!