سه‌شنبه، دی ۰۶، ۱۳۹۰

شهید سید علی حبیبی موسوی

این پست دوسال پیش همین جا درباره شهادت سید علی موسوی است. خواهرزاده میرحسین که در ظهر روز عاشورا با شلیک گلوله از درون یک پاترول از فاصله نزدیک به شهادت رسید. اطلاعات بیشتر اینجا و اینجا


دوشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۹۰

تیرکمان‌های دستاویز

دیروز، 10 دسامبر* در اعتراضات مردم روستای نبی صالح در فلسطین سربازان اسراییلی یک کودک فلسطینی رو با شلیک گاز اشک آور به سرش از فاصله نزدیک کشته‌اند. مثل همیشه هم پاسخ رسمی این است که "حادثه تحت بررسی است،"(اما به هر حال ما بیگناهیم). 
اما پاسخ سخنگوی ای دی اف  (نیروی دفاعی اسراییل) در توییتر این تصویر هست:

ترجمه: این کاری بوده که داشته میکرده (تصویر تیرکمان).
یک کاپیتان دیگر اسراییل هم در توییتر خودش از این پرسیده که تحجب میکنه چرا در حالی که در بیمارستان اسراییل این پسر تحت درمان بوده هنوز با خودش داشته.

در واقع ایشون آلت قتل رو سلاح پرتاب گاز اشک آور سرباز کاملا مسلح اسراییلی که در یک روستای خارج از اسراییل از فاصله نزدیک به یک پسر بچه شلیک شده نمیبینه، ایشان دنبال چرایی تیرکمانی همراه بچه در بیمارستان (با تاکید) "اسراییلی" است. سرنوشت‌اش هم منطقا برایش سوال نداشته، قاعدتا.
فکر کنم همین مقدمه کافی است. صحبت از مرزهای وقاحت یا بیشرفی نیست. از فاصله نزدیک به  سر یه بچه فلسطینی شلیک شده، ماجرا روشن هست اما باید به چیزی چنگ زد، اینجا این ریسمان تصویر تیرکمان هست. ممکن بود این نباشد جیب های این بچه را میگشتیم، احتمالا یه تکه سنگ پیدا میکردیم. شرم آور هست. ممکن است این ریسمان سطل آشغال‌های پایتخت باشد. از گرفتن جان آدمیزاد بیپرسید نماینده سطل آشغال‌های سوخته پایتخت یا شیشه‌های شکسته بانک میشویم. 
اینجا نوعی از کوری تعمدی است. میداند که دلیلی که میاورد "چرت" است اما به هر دلیل بایستی جواب داد، این جواب هم قطعا اعتراف به اشتباه نیست، ما همیشه بایستی برحق و بیگناه باشیم، این فرض قضیه است. حتی اگر بچه را به خاطر دودیدن پشت یه جیپ نظامی هدف قرار بدیم، یا از روی مادری با کامیون روز عاشورا رد شویم، یا مردم معارض رو با گلوله هدف قرار دهیم تا از ترس سر خانه هایشان برگردند. دلیل را بعدا دنبالش میگردیم. هدف ما چیز دیگری است و در این راه هیچ چیز دیگری حتی اگر جان انسان باشد، ارزشی ندارد. این به نظرم بی تعارف ترین شکل بیان اش شاید باشد.
گزارشگر از بشار اسد بعد از کشتن چهار هزار نفر میپرسد احساس گناه میکنی؟ لبخند میزند که از مردمش دفاع کرده. این جمله ای است که بایستی جلوی خبرنگار گفت. حقیقت شاید این باشد که راه دیگری برایم نمانده. اگر نکشم قدرت از دستم میرود، و مبارک و قذافی آینده من. تا آخرین گلوله میایستم، این تنها راهی است که برایم مانده. اما این را نمیشود جلوی دوربین‌ها گفت.
آیا «ندانستن» هنوز هم توجیه قابل‌قبولی است؟ این را آرمان پرسیده. من فکر میکنم مسله ندانستن نیست.
قسمت اول نوشته و تصاویر از اینجا
*بیربط : 10 دسامبر روز جهانی حقوق بشر هم بود انگار

سه‌شنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۰

زیارت به سمت تهران

ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار
برخیز چه پیشامده این بار علمدار
گیریم که دست و علم و مشک بیفتد
برخیز فدای سرت انگار نه انگار
(فاضل نظری)

انگار هر سال این داغ تازه تز خواهد شد. دو سال هم گذشت، شاید دیگر آسفالت‌های خیابان‌های تهران رنگ خون‌های عاشورا را نداشته باشند، اما ننگی که بر پیکره قاتلان عاشورا ماند پایدار میماند، عاشورا انگار که روز داغ ظلم‌های بی تاریخ باشد و آزادگانی جاودانه تاریخ. ماندند کودکانی که با نگاه معصومشان همچنان تلنگری باشند بر خفته‌های سنگین ما و چشمانی زینب وار که کابوس استبداد باشد.    
برای ما سمت کربلا و تهران و مکه یکی است، زیارت سیدالشهدا که میخوانیم. به کربلا که رو کنی، همان مسیر تهران است، چه فرقی میکند؟ دعا کنیم برای خودمان، آزادی و آزادگی را برای خودمان بخواهیم و شهامت.
ظالمان که مهمانان موقت صفحات تاریخ‌اند، برای ریشه‌کنی اساس ظلم و کاخ دروغ دعا کنیم.



پنجشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۹۰

دیوارهای سفارت و آبروهای یک ملت


همه کسانی که دیروز به اونجا رفتند و از قبل خبر آن را منتشر کرده‌اند و بعد از آن دفاع کرده‌اند، قاطعانه خود را (۱ ۲ ۳) عضو بسیج میدانند، نهادهایی هم که از این اقدام استقبال کرده اند، یعنی بسیج دانشجویی، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، ... خود را در عضو مجموعه بزرگتر بسیج میدانند. چرا نبایستی همه اعتبار خبری چنین اقدامی را نیز دریافت کنند؟

جمعه، آذر ۰۴، ۱۳۹۰

گوسفند و تکنولوژی

من یه دوستی اینجا دارم که اینا رو سنسور های وایرلس برای ثبت سیگنال های حیاتی و اینجور چیزا کار میکنند، البته خوب برا آدم. یعنی ادما یه سنسور کوچیک بچسبونند رو سینه شون و بعد سنسوره این سیگنال ها رو ثبت میکنه و میفرسته به پزشک. 
حالا اما هفته پیش انگار یه مشتری هم براشون از دامپزشکی پیدا شده و قراره همین ها رو رو گوسفندها بچسبونند و تست بگیرند. حالا کلا جدای از تصور کمیک گوسفند با این دم و دستگاه ها و سنسورها که به خودی خود فان هست، اما طنز اصلی اتفاقاتی است که در حواشی این تست ها انگار اتفاق میافتد. 
حالا این یه عکسی از یکی از این گوسفندهای زبون بسته است که این کابل و اینا بهش وصل شده. یعنی به شخصه بعد از دیدن این عکس تا یه ساعت مثل دیونه ها دارم به معصومیت این گوسفنده با این گردن کج کردنش میخندم.
  

البته حالا این سوای اتفاقاتی است که انگار در حین این تست ها اتفاق افتاده. مثلا یه روزش هم که تست تو فضای باز بوده حالا اینا بدو گوسفندا بدو. یه بارش هم انگار یکی از این خانوم‌های گوسفنده برداشته کابله رو خورده، حالا اینا هی گشتند دنبال کابل که دیدند انگار یه گوشه دیگه کابله رو بعد از خوردن تف کرده یه گوشه.
حالا البته بهانه این پسته همین تصویره بود که گفتم بگذارم اینجا. 

چهارشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۰

وال استریت یا کلاس درس دموکراسی

هفته پیش مصادف با دومین ماهگرد جنبش وال استریت (Occupy Wall street) و روزهای بعدش رو من در نیویورک و در بین تظاهرات کنندگان و افراد این جنبش بودم. یعنی پنجشنبه ای که بزرگترین تجمع اعضای این جنبش بود. در مورد این جنبش فکر کنم به اندازه کافی تصویر و ویدیو و مطلب به اندازه کافی وجود داره و لازم نیست که بیشتر در مورد اون اینجا بنویسم. البته که قیاس رفتار پلیس در کشوری چون آمریکا با کشورهای خاورمیانه از اساس اشتباه است، اما چیزی که من دیدم برایم که در همه تجمعات بعد از کودتای 22 خرداد 88 هم بودم شگفت آور و نمودی از مدرسه دموکراسی برای پلیس بود. تنها برخوردی که من شاهدش بودم فقط و فقط در زمانی بود که افرادی به طرف ساختمان بورس نیویورک حمله میکردند که بیشتر نیز شکلی سمبلیک داشت چون واقعا راهی به داخل ساختمان اصلا نبود، (یعنی خود کارکنان هم با کارت الکترونیکی شون وارد میشدند) که توسط پلیس دستگیر میشدند. همه دستگیر شدگان نیز بلافاصله آزاد میشدند. به عنوان مثال از افراد شاخص پلیس که من دیدم بازنشسته ایالت فیلادلفیلا بود که من فردا صبح دوباره در تجمع دیدمش (انگار صدا و سیما و رسانه های ایرانی هم به شدت نگران وضعیتش بودند، من عکس فردا صبح اش رو انداختم که از نگرانی درتون بیارم لطفا شما هم همین کار رو با صد ها زندانی بعد از دو سال انجام بدید. با بچه هایی هم که در خود پارک بودند و صحبت میکردم کسی نمیگقت که کسی در زندان هنوز مانده، اما اصلا بحث اینجا راجع به این جریان نیست. کاری با درستی یا نادرستی حرکتی نیست، حرف سر این است که هر کسی در هر جامعه ای اگر حرف و اعتراضی دارد بایستی بتواند این اعتراضش را بیان کند، حتی اگر این افراد از طبقه ای باشند که بلد نباشند که اعتراض کنند، دموکراسی برای همه است و این حق طبیعی هر فردی از اجتماع. اینکه رفتار پلیس چطور بوده یا هست اصلا نیازی به دیده های من ندارد، فقط همین که بعد از دو ماه حتی یک خبرنگار اخراج نشده، فکر کنم کافی است. 
رهبر انقلاب در سخنرانی شان راجع به این جنبش که از آن حمایت کرده است میفرماید:
«مردم در این تجمعات و تظاهرات چندین هزار نفری نیویورک یک تابلویی رو بلند کرده‌اند که گفته‌اند ما 99 درصدیم  یعنی اکثریت ملت آمریکا محکوم یک درصدند، از اکثریت ملت ها میترسید، از اکثریت مردم میترسید شما، از اکثریت ملت ها میترسید. امروز از اکثریت ملت خودتان در آمریکا هم میترسید. نشانه اش این حرکت و جنبش وال استریت.»
اینکه البته ما این جنبش را واقعا نماینده 99 درصد بدانیم قطعا اشتباه و خنده دار است و درست مثل اینکه بنده ده نفر مرد دیگه رو جمع کنم بگم ما نماینده 50 درصد از جامعه‌ایم (که مردها هستند) و بعد بیانیه صادر کنم. به دلیل برخی خواسته هاشون هم حمایت چندانی رو نتونستند جلب کنند. یعنی در بالاترین تعدادی که در پنجشنبه من دیدم شاید تخمین 3 یا چهار هزار نفری واقعا  دست بالا باشد (پلیس انگار دو هزار نفری اعلام کرده بود). 
اما منمیخوام بگم اتفاقا دلیل اینکه نمیترسند، دلیل اینکه مردم حق اعتراض دارند "همین حرکت و جنبش وال استریت". با اهداف این حرکت کاری ندارم، اتفاقا انسان های بسیار عالی و  فهمیده ای بین بچه هاسون بودند و باز هم اتفاقا یکی از اهدافشان علیه دیکتاتوری بود، اما اینجا هدف دیگرشون بیشتر مد نظر هست. یعنی دقیقا همین چیزی که رهبر هم تصریح میکند یعنی جنبش علیه سرمایه داری و هدفشان هم تسخیر بازار بورس نیویورک (وال استریت) هست. من دقیقا حرفم همین جاست لطفا برای نشان دادن حسن نیت تان همین مجوز را صادر کنید برای ما تا در تهران بازار بورس تهران را تسخیر کنیم. اتفاقا ما دلیل ملموس تر هم داریم فساد بی سابقه 3 میلیارد دلاری را سیستم فاسد اقتصادی ما بالا آورده نه آنجا. 

بعدتر هم میفرمایند:
اول کتمان کردند بعد شدت عمل. شدت عملی که انسان ده به یک آن را در کشورهای عقب افتاده ای که نظام های دیکتاتوری با مردم برخورد میکنند مشاهده نمیکند.

این قسمت را هم بیشتر فکر کنم شوخی باشد و یا من منظور از کتمان و شدت عمل را نمیفهمم. از روز اول که کلی از رسانه ها اخبارش را بازتاب میدادند به علاوه قسمت مدیای خود جنبش شان که به صورت 24 ساعته فیلم برداری و منتشر میکند کتمان چه؟ یا تعریف دیکتاتوری، اگر منظورشان از کشورهای دیکتاتوری لیبی یا سوریه یا بحرین یا یمن یا ایران یا مصر یا تونس باشد واقعا نمیدانم چطوری ده به یک این برخورد ها را در این کشورها ندیده اند. نمیدانم بایستی اغراق نامید یا چی. 

هدف از این نوشته نه ستایش دموکراسی در آمریکا و حمایت از برخورد پلیس هست(1)، و نه محکومیت رفتار در دیگر کشورهای دیکتاتوری (که قطعا هست)، و نه دورویی برخوردهایی که طشت رسوایی اش خیلی وقت هاست از بام افتاده. هدف این هست که اتفاقا امریکا یا هر سیستم نزدیکتر به دموکراسی ادامه مسیرش تضمین شده است اتفاقا و قطعا به دلیل اجازه به همه این نوع اعتراضات. اینکه جایی اعتراضی باشد نشانه دموکراسی است اینکه مردم به خیابان بیایند و هر شعاری و اعتراضی خواستند بگویند و شنیده شوند نشانه ترس حاکمیت نیست و کشوری که هر صدایی خفه شود و معترضان میکروب، گوساله و بزغاله و خس و خاشاک فهمیده شوند مصداق دیکتاتوری و است. 
یعنی واقعیت هربار که میخوام راجع به یک همچین چیزی بنویسم خیلی تلاش میکنم که در مقابل چنین دورویی ای عصبانی نشوم، اما واقعا باید گفت خاک بر سر سیستمی که کسی مثل میرحسین موسوی و کروبی ، نسرین ستوده و یه بچه به خاطر چند تا آهنگ الان دو ساله تو زندان هست و هنوز دورویی و بی حیایی به برخی اجازه اظهار نظر میدهد.

1) که قطعا ممکن است در تجمعات دیگری که برخوردهای وحشیانه هم رخ بدهد که بلافاصله بدلیل حضور انبوه خبرنگاران و رسانه ها قطعا مشخص و برخورد میشود، مثل حادثه دیگری در داون تاون ال ای و استفاده پلیس از گاز فلفل که به سرعت هر دو پلیس از کارشون اخراج شدند.

پ.ن: واقعیت این است که مشاهداتم واقعا شوک برانگیز بود. من با پاسپورت ایرانی ام که رفته بودم اول خیلی میترسدم از اینکه قرار است حمله کنند و خیلی از دوستان هم از قبل ترسانده بودند که اگر دستگیر بشم ممکن است بسیار وضعیت بدی رخ دهد. اما واقعا سطح چیزی که من دیدم واقعا فرق داشت.

---------------------
سعی میکنم بتونم جایی بقیه عکس ها رو اگه لازم شد بگذارم. هر چند فکر کنم کلی تصویر هست و اصلا نیازی نیست. اینجا رو هم میتونید ببینید http://occupywallst.org/ , و اینجا http://www.flickr.com/photos/jimkiernan/sets/72157628033585085/with/6356807143/


چهارشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۹۰

برای عصر طلایی از دست رفته ریدر

دیشب انگار بالاخره گوگل تصمیم تجمیع ریدر و پلاس رو عملی کرد  و همه ویژگی‌های اجتماعی ریدر به یکباره حذف شدند. شاید بین همه سرویس‌های گوگل که اخیرا دارند تغییر چهره میدند، این اولین بار هست که امکان برگشت به ورژن قبلی وجود نداره و تغییرات هم نه فقط ظاهری که در واقع حذف بسیاری از این ویژگی هاست. در نهایت هم چیزی به گوگل پلاس اضافه نشده است. یعنی همانی هست که بود.
بعد از همان زمانی که این تغییرات برای اولین بار اعلام شد، سر و صدای زیادی سر حذف این ویژگی ها ایجاد شد، که راجع به اونها تو دو تا پست قبلی هم نوشتم و فکر کنم با کلی آدم های سرشناسی که راجع به این تغییرات نوشتند و با مدیران گوگل  هم صحبت کردند احتمال زیاد، تا حدی خودشان هم در جریانش قرار گرفتند.
اما احتمالا گوگل ریدر به اندازه‌ای مهم نبوده از نظر تعداد کاربران تا به راحتی چنین تغییرات بی بازگشتی رو انجام بدند. در حالی که اعتراضی هم که تهیه شده بود بیش از ده هزار امضا رو در  یک هفته جمع کرد. صحبت شاید بسیار باشد اما در نهایت همگی مرثیه‌ای میشود که دیگر فایده‌ای به نظر نمیرسد داشته باشد. پلاس هم بی هیچ تغییری باقی ماند، بدون اضافه شدن هیچ ویژگی جدیدی مانند مشترک شدن فید یا یابسکرایب کردن یوزری. کل مطالب هم به همان حالت استریم به شکل فیس بوک.
اما به هر حال انگار پایان عصر گودر در وب فارسی هم رسید و الان فقط آرشیوی از همه این مدت طلایی لااقل برای ما ساکنان گودر باقی موند. 
هر چه باشد عصر طلایی گوگل ریدر برای ما همزمان با دورانی شد که برای همیشه به یادمان خواهد ماند. از همه امیدهایی که قبل از انتخابات 88 شروع شد به بهت کودتای ریاست جمهوری رسید و همه خاطراتی که بعد از آن شکل گرفت. و برای خود من بعد از شهریور همان سال که شد تنها پنجره از همه اتفاقات بعد. همه اخبار دستگیری ها  و آزادی های و فریاد های الله اکبر شبانه را من از ریدر دنبال کردم.
هنوز هم میتوان منابع خبری و وبلاگ ها رو از طریق فیدشون در ریدر دنبال کرد، اما دیگری خبری از اشتراک گذاری و خبر رسانی‌های ریدر نخواهد بود. وب فارسی به خاطر فیلترینگ گسترده به مدد ریدر چند سالی بود که به زور به ادامه حیات آزادش میپرداخت که همین هم انگار امروز از دست رفته. 
اما به نظرم بایستی دوباره تا ایجاد چنین فضایی لااقل همان قالب‌های لینک‌دهی قبلی رو در همین وبلاگ‌های خودمون فعالتر کرد تا همین حیات نیم بند بعد از این همه سال از دست نرود. این وبلاگ هم بساری از خواننده هاش به مدد اشترک گذاری مطالبش بود که خوانده میشد که بعد از این مدت تنها محدود به دنبال کنندگان از طریق فید خواهد بود اما خودم قصد دارم که از این به بعد به جای اشترک گذاری هر مطلبی که خودم میخوندم قبلا و به اشتراک میگذاشتم راجع بهش همینجا بنویسم، چیزی شبیه لینکدونی که زمانی در بسیاری از وبلاگ های پربازدید مرسوم بود.
همانطوری که قبلا هم نوشته بودم هم هیچ کدام از مطالب این وبلاگ نه کپی رایت دارند ونه لفت. هر مطلبی رو هم که دوست داشت هر کسی مختار هست با لینک یا بی لینک به هر اسمی هر جایی منتشر کند :) از دوستانی هم که مشترک نبودند و از طریق اشتراک هاشون میخوندند برای راحتی دنبال کردن میتونند اینجا رو هم در ریدر خودشون اضافه کنند.
* عکس از آخرین لحظات حیات اجتماعی ریدر از اینجا

شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۰

Why Google reader is important for us - 2

Last week when i were writing the previous post, I could not imagine that the post would find a huge publicity on internet and tech news. I should thank Miguel Jorge  for first referring to the post and translating it into Spanish which helped a lot to spread the news on the internet. And also special thanks to Sarah-Perez for writing about it on TechCrunch, which appeared on too many other news websites, and definitely ensures that the voice will be heard. 
And also great thanks to many other friends which helped to spread it by sharing on social websites like chernobylhearttechdelight, VahidOnline and many others on twitter and many others (more than 500 indexed page on Google!) by writing about the same issues on their Weblog or linking the post. 
To the best of my knowledge, this is the first time which we see such a strong request from users against stopping an online service and probably first, which did not stayed just on internet :) 
-
In previous post, I wrote about some of the reasons why Google Reader gained a lot of  success and popularity between Iranian users. Among all the ways for skirting the heavy filtering in Iran (which all are painful, slow, expensive and not for a normal users) Google reader is the simplest and best one!
This popularity is due to enabling users to access easily to blocked and censored news websites (which now includes all the non-governmental news websites, weblogs, social websites, image and video and music sharing websites) by subscribing to their web feed. And thanks to sharing the same domain with google.com and https protocol, it is not easy to filter the Google reader, then it is accessible via https protocol. 
Unlike Google Reader, in Google Plus, one can only share the link, for reading the full content you should click on it. If the link is filtered (which is the case in most of the time), it is not possible to access via Google Plus.
And all these are true When Google+ is not filtered yet, but like many others similar websites, it should be filtered very soon. And because it is on a Google sub-domain they can filter it without blocking the whole Google domain.
I am not sure about the probably CEO related reasons behind new strategy for choosing the sub-domains for their products by Google, but whatever it is, It will just ease them to be filtered.
It is true that, only social features are going to be removed and integrated on Plus, but, these features are vital to keep the Google reader lively. I also wrote in previous post about the user communities in Reader here.
But after all, now I am sure that Google has heard the voice and I hope they will let the Google Reader be the way it is now, without scarifying it for Plus. For sure if final state of plus is much better, users will select and immigrate to it.  

All this week, I was waiting for this promised changes by Google to Google Reader, but apparently we should wait a bit more to see what is the final decision about Google Reader.

شنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۰

Why Google reader (Gooder) matters for us (Iranian)!

Last week there were some official announcement from Google which they are going to retire the Google Buzz and introduce some new changes for one-of-the best online news reader websites Google Reader. As a results of these new changes, Google reader will lose its popular features like friending, following and sharing. These feature are supposed to be integrated in Google Plus.
Since this announcement Iranian community of Google reader users started to show their anger and disagreement about these announced changes. But why Reader matters for us?
Google Reader, which thanks to its social features (which are going to be removed), is much more than a simple RSS reader for Iranian users. Google Reader is not in a separated domain (like any other Google product) and thanks to https protocol, it is hard to filter by government (To filter google reader the whole google.com domain should be filtered). In a country which all social website like twitter, facebook, friendfeed, and video or image sharing websites like youtube, tumblr, flickr, picassa and many more are banned, Google reader acts like a social websites and in lack of any independent news website (it should be mentioned that all international news channels like BBC, CNN, VOA, and all other non-governmental news website are banned,) Google Reader acts like a news spreading website. Easy access to Google reader made it suitable for Iranian community and through all these years, specially after June 2009 election, developed an strong community for spreading the news. 
Users like VahidOnline, with more than 7500 followers acts as a hub for spreading and sharing the news from different sources like many other popular users. Commenting space of popular users are also like a forum for discussion about the news and events! Websites like Balatarin (digg like Iranian website) with 60000 subscriber, kaleme.com which represents green movement news with more than 12000 subscriber, BBCpersian with 10000 feed subscriber are some of the examples why such a simple RSS news reader website changed to be one-of-the popular website in Iran. Where all blog provider services like Blogger.com and Wordpress.com are also banned, many weblogs owe their readers to Google reader and some also use notes as a weblog post or tweet.
Popularity map for Google Reader shows that Google Reader is the 1st popular website in Iran, despite the fact that many users which are using VPN or proxies and are not counted! Then It makes sense why Google Reader matters for Iranian and why integrating it with Google+ will makes it like any already available and banned website like facebook!
Some of these disagreements are represented under the last post of Alen green, which first announced these changes, and many more in users notes and comments in google reader. Some of related sarcastic notes in Google Reader, reads: Google shaking hands with censorship chiefs in Iran from Arman, and other note from kathy reads: It is like being after bombing attack warning alarm, everybody wait to see when then destroy here! Some user also wrote a petition for Google to stop them removing social feature of Google reader, this petition can found here

دوشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۹۰

قوانین تخیلی یا چسباندن با "تف"

امروز مطلبی از وبلاگ شور و شر رو میخوندم. یک قسمت آخری از مطلبش من رو یادم یه یه بحثی انداخت که خیلی وقت بود همیشه درگیری داشتم. البته کلا این مطلب نه در پاسخ و نه اصلا در جهت محور اصلی اون مطلب هست.
بحث در مورد برخی قوانین اجتماعی یا اساسی است که من اینجا تخیلی میخوانم. قانون تخیلی (فعلا فقط درباره قوانین اجتماعی صحبت میکنیم) رو هم اینطور تعریف میکنم که قوانینی نه برای اداره جامعه که اساس قانون بر آن باشد که بر پایه اصولی غیر از همان جامعه و همان تاریخ وضع شده، یا قوانینی که به قدری پیچیده، متناقض و غیر قابل فهم هستند که قطعا برای مردم عادی قابل فهم نیستند. 
حالا یه مثال خیلی روشن بزنیم. یکی از همین مسایل اجتماعی مسئله ازدواج و طلاق و کلا همه موارد حقوقی مرتبط با آن. اینکه چرا در خیلی از کشورها با اینکه آمار بسیار بالایی از ازدواج و طلاق دارند، مشکل ما را ندارند. وقتی تو یه همچین جایی نگاه میکنی قوانین همه برای اداره همان جامعه وضع شده. یعنی خیلی راحت شما میتوانید همه قوانینی را که باهاش درگیر هستید را به راحتی بفهمید. مثال شما از روزی که ازدواج میکنید دقیقا میدانید که شرایط چیست و اگر زمان طلاق برسد کلا وضعیت به چه ترتیب خواهد بود. یعنی هیچ جایی برای دعوا یا اشک و زاری جلوی قاضی وجود ندارد. کافی است یه صورتی از حساب بانکی شما، همسرتان و سوابق بیمه ای و کاری گرفته شود تا خودتان هم بدانید سهمتان از این جدایی چه خواهد بود. 
اما همین قوانین بسیار ساده و قابل فهم برای همه (مشخص است که باید قابل فهم باشد، چون اصلا مخاطب همه افراد عادی هستیم) در موارد مشابهی در کشور ما به چه ترتیبی است. قطعا هیچ کس پاسخ درست و قاطعی برایش نخواهد داشت. مثلا من میتوانم بپرسم بالاخره مهریه قابل وصول هست یا خیر؟ اصلا شرط ضمن عقد چیست؟ بار حقوقی اش چیست؟ تا چه قدر محکم طرفین (یعنی همسرها) میتوانند همدیگر را ادب کنند؟ قرمز نشود یعنی چه؟ متر این قضیه کجاست؟ قطعا هیچ کس جواب روشنی نخواهد داشت و به تعداد آدمهایی که تو همین مملکت زندگی میکنند مثال برای وصول یا در رفتن از زیرش فراهم است. اصلا خود قانون مبهم است اگر من بگویم یک میلیون سکه، یک ریال ته جیبم نباشد فردای طلاق چه؟ یعنی اصلا از اول قانونی وضع کردم که خودم میدانم پشتوانه ندارد. هزاران هزار راه هست برای نپرداختن. برای همین اینجا کلا دیگر قانون مهم نیست باید دید چه کسی از طرفین دعوا قالتاقتر هست همان خواهد برد. برای همین دادگاههایی خواهیم داشت پر از شاکیان و متهمین سر چیزهایی خیلی ساده، مثل اینکه دو نفر دیگر نمیخواهند با هم زندگی کنند.
حال اما چیزی بدتری که رخ میدهد، اینه که چون مسایل جامعه روز به روز تغییر میکنند، ما هم سر تعارف یا هر چیزی با خود قانون کاری نداریم و شروع میکنیم به وصله پینه کردن قانون. کلی قوانین متممی که با تف به همین قانون به زور میچسبانیم که به روزش کنیم. حال و روز قانون اولیه بهتر که نمیشود هیچ روز به روز پیچیده تر و غیر قابل فهم تر هم میشود. چون اصلا مشکل جای دیگری است و این تف مالی ها دردی دوا نخواهد کرد. میگویم بدتر میشود، چون مثلا فرد شرط ضمن عقد اضافه میکند، پس فردا میفهمد اصلا چنین چیزی بار حقوقی ندارد. یا اینکه مثلا زرنگ هست با کلی راه حقوقی حق طلاق را میگیرد، فردایش هم مهریه را اجرا میگذارد و مردی که ناگهان یک شبه بدبخت شد. 
مثال این قوانین تو جامعه ما بسیار زیاد هست، اما حالا برسم به اینکه چرا استارت این مطلب زده شد. یه قسمتی از سخنان رهبر در رابطه با بحث ولایت فقیه تو همون مطلب آمده، این قسمتش برای من خیلی جالب بود:
«یک مسئله، مسئله‌ى رهبرى است؛ چیزى که در دنیا معمول نیست، در جمهورى اسلامى هست. ..... رهبرى فقط تابع این نیست که کسى او را به خاطر اینکه شرائط را از دست داده، عزل کند؛ اگر این شرائط در او وجود نداشته باشد، خودش به خودى خود عزل‌شده است؛ این خیلى چیز مهمى است. » (کامل از اینجا)
مشکل من مثلا در اینجا با همین جمله آخری است که بولد کرده ام. بسیاری از قوانین به همین شکلند مبهم، و متناقضند. اینکه حاکم یک جامعه خودش به خودی خود عزل میشود یعنی چه؟ حاکمی که بالاترین سطح دسترسی در انتخاب مثلا ناظران بر خودش را دارد، یعنی راه بدون دعوای تسریع این روند خودبخودی چه میتواند باشد؟ یعنی من نمود زمینی این گفته رو میخوام. اصلا من از کجا الان بدانم که حاکم کشورم به خودی خود عزل شده است یا نه؟ 
هدف از نوشتن هم پرداختن به این غیرقابل فهم بودن این سری قوانین تخیلی است. اینکه چرا مناقشه برانگیز میشوند. چه در مثال اول چه در دومی. تو مثال اول همون ازدواج و طلاق، طرفین دعوا میکنند چون قانون مشخص نیست برای همین معلوم نیست بالاخره سهم هر کس از این دعوا چه قدر هست، برای همین مجبورند تا جایی که میتوانند کوتاه نیایند، و در آخر از صفر تا صد هر عددی برای درصد موفقیت طرفین، محتمل هست.
فرضا تو یه کشور فرضی با قوانین استاندارد دمکراتیک من از حاکم جامعه ام ناراضی باشم تکلیفم روشن هست، راه این قضیه مشخص و معلوم هست یا لااقل به همین اندازه مشخص به نظر میرسد. برای همین دعوایی سر این مسله نیست. اما چنین چیزی برای مثلا مصر و تونس و سوریه مشخص نبود و نیست؛ یا به قدری پیچیده و مبهم هست که میدانی بدرد بخور نیست. راهی هم برای رساندن نظر بدون دعوا فراهم نیست. برای همین حتما مجبورند با کلی هزینه جانی بریزند در خیابان تا با دعوا فردی را که به خودی خود عزل نمیشود را عزل کنند.

شنبه، مهر ۲۳، ۱۳۹۰

آفات حمایت‌های کور مغرضانه

بدترین چیزی که میتواند برای «جنبش وال استریت را اشغال کنید» اتفاق بیافتد این است که یک حاکم مستبد آنرا تایید کند. همانطور که در واقع بدترین چیزی هم که برای جنبش سبز در ایران اتفاق افتاد، این بود که آمریکا، اسرایل و عربستان سعودی برایش خوشحالی کنند. 
-حمید دباشی - سوالات حقوقی به دنبال «نقشه عجیب» ایران

The worst thing that can happen to the Occupy Wall Street movement is for a tyrant to endorse it, as indeed the worst thing that happened to the Green Movement in Iran was for the US, Israel, or Saudi Arabia to rejoice in it.
Legal questions follow Iran's 'bizarre plot'
کل مقاله حتما توصیه میشود.

جمعه، مهر ۲۲، ۱۳۹۰

خبر فوری یا دلیوری ریپورت

یه ویدیو از شبکه خبر جدیدا تو یونیوب گذاشتند که وسط یه گزارش از حواشی بازی ایران و بحرین ناگهان یه عنوان «خبر فوری» میاد و گزارشگر میاد که رهبر معظم رسید کرمانشاه و دوباره برمیگردند به گزارش. 
نمیدونم چنین خبری احتمالا اشاره‌ای باید داشته باشد به وضعیت اسفناک مسافرت‌ها در ایران و آمار تصادفات و سوانح که همیشه ممکن یه طرف این مسیر به سمت ملکوت باز شود. تنها چنین وضعی است که مثلا رسیدن از تهران به کرمانشاه را تبدیل به یک خبر فوری میکند. 
لینک ویدیو: http://youtu.be/pp23EUQnwX8
قبل از این هم خبری طلبکارانه تو سایت تریبون منتشر شده بود که سفر رهبر در کدام روزنامه‌ها تیتر اول نشده و صفحه اول همه روزنامه رو آورده که بلااستثنا در همه روزنامه‌های دولتی بیش از نصف صفحه اول رو اشغال کرده و همین میشود دلیل فرمایشی بودن. این یعنی به متن آوردن زورکی خبری که به هیچ عنوان در شرایطی واقعی چنین بهایی ندارد، روزی که اولین خبر رسانه‌های دنیا درباره اتهام به ایران است. 
خبری نیز در آینده آمده که از سرازیر شدن آگهی های شرکت نفت به کیهان خبر میدهد، خبر کامل نیز شرایط رو بیشتر مشخص میکند. و سهم هر روزنامه رو از این صله معین میکند. یعنی پول میدهیم تیتر بزنید. 

چهارشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۹۰

در نود خیالی میگذرد !

در همین شروع فردوسی پور خبر میدهد که ما امروز یه گفتگوی ویژه خیلی جذاب خواهیم داشت و مهمانان خیلی مهمی در برنامه حضور خواهند داشت. موضوع برنامه امروز هم راجع به اختلاس سه هزار میلیارد تومانی است. حالا مهمانان رو هم به موقع اش معرفی خواهیم کرد. بعد یه خورده کاغذهاشو جابه جا میکنه و میگه حالا شما سوال اس ام اس رو ببنیند تا گفتگو رو با حضور مهمانانمون شروع کنیم. 
سوال برنامه: به نظر شما چی کسی مسول اختلاس بهت آور اخیر هست؟
۱) مجموعه سیاست‌های دولت در زمینه اقتصاد ۲) شرکت آریا ۳) خاوری مدیر بانک ملی
فردوسی پور: خوب مهمانان امروز ما آقای احمدی‌نژاد، و آقای نمیدونم دکتر بگیم چی بگیم بالاخره به شما (با خنده رو به رحیمی) رحیمی معاون اول و آقای مشایی همه کاره آقای ریس جمهور، درست گفتم دیگه؟ احمدی‌نژاد: بله. بعد رو به مهمونها خب نیاز که به معرفی ندارند، حالا اگه شما سلام علیکی دارید با ببیندگان بفرمایید تا ما بحث مون رو شروع کنیم. 
مهمونها سلام علیک میکنند و نوبت رحیمی که میرسه جواب میده که این جنجال راجع به مدرک ایشان از طرف رسانه‌های ضد انقلاب و صهیونیستی و … که فردوسی پور میپرسه: خب استاد الان ما از شما داریم میپرسیم، بالاخره شما یا این مدرک رو دارید یا ندارید، یه کلمه بله یا خیر؟ دوباره رحیمی ادامه حرف های قبلی رو دنبال میکنه و اینکه دولت خدمتگذار و پاک و فلان اینبار دوباره فردوسی پور میپرسه نه خب حالا این قضیه خدمتگذاری و پاک بودن و اینا رو قراره تو گفتگومون دنبال کنیم. شما فقط الان بفرمایید که دکتری دارید یا نه، این نماینده گان سه سال بنده خداها آزگار جواب این یه سوال رو نتونستند پیدا کنند. یه بار بگید خیال همه رو راحت کنید:) رحیمی دوباره طفره میرود و میگوید که قرار نبوده امروز راجع به این مسله صحبت شود و گرنه اگه اطلاع داشت حتما همه مدارک رو با خودشون میورده. حالا اینبار دیگه فردوسی پور میخنده و میگه خوب باشه بابا شما اگه مدرک بیار بودید که سه سال این بنده خدا توکلی و نادران نماینده‌های مجلس رو سرکار نمی‌گذاشتید. حالا باشه از بحث‌مون دور نشیم و فکر کنم همینقدر کافی است بقیه رو خود مردم میتونند تشخیص بدند و قضاوت کنند. 
یه بار دیگه سوال رو ببینیم. دوستان یه آیتم راجع به این اختلاس عجیب و غریب و n میلیاردی آماده کردند. اینو میبینیم و دوباره برمیگردیم که بحث رو شروع کنیم. 
آیتم برنامه :
قربانیان اختلاس تا کنون جهرمی از بانک صادرات، خاوری بانک ملی و مدیرعامل بانک سامان و پورمحمدی از بانک مرکزی
در انتها هم بخش آخر سخنان میر حسین راجع به فساد در مناظره های انتخاباتی پخش میشه:
دایم بحث فساد می‌شود و می‌خواهند مچ‌گيری کنند، ولی من معتقدم آنچه که فساد ناميده می‌شود مجموعه سياست‌هايی است که ما امروز در زمينه اقتصادی داريم. برخورد با فاسد آخرين حلقه از مجموعه يک زنجيره بلندی دانست که بايد انجام بگيرد. قبل از آن مسيرهايی را که به فساد می‌تواند، بيانجامد از جمله پارتی بازی، خويشاوند سالاری و رفاقت بايد از بين ببريم. از کسانيکه پرونده دارند و صدها ميليارد ثروت دارند نبايد در دستگاه خود استفاده کنيد. وقتی شما همه اين کارها را انجام داده و بخشنامه‌ها را صادر کرديد و سياليت اطلاعات ايجاد کرديد و اطلاع در اختيار مردم قرار گرفت و اجازه نداديد تا قراردادهای نفتی در وزارت کشور انجام شود، بلکه اين قراردادها در جلوی مردم و خود وزارت نفت انجام شد. 

---- 
خب امروز کلی مهمان تلفنی خواهیم داشت، دوستان ما تلاش زیادی هم کردند که یه تماس تلفنی هم با جناب خاوری داشته باشیم که در کانادا حضور دارند که تا الان موفق نشده اند.ما این حق رو برای ایشون قایل هستیم که زمان برای دفاع از خودشون براشون داده بشه. 
رو به مهمونها: آقای احمدی نژاد میشه توضیح بدید این قضیه اختلاس عجیب غریب اصلا چی هست. شما که همیشه ادعای پاکترین دولت رو داشتید الان همه دوستان شما در دولت در معرض اتهام قرار دارند و به نوعی خودشون درگیر هستند و حرف و حدیث‌های زیادی الان پیرامونشون هست. توضیح میفرمایید چی هست قضیه؟ 
احمدی نژاد: ببینید قضیه خیلی روشن هست، ما سکوت کردیم به خاطر منافع کشور و اینکه از دوستان میخوایم که سکوت کنند تا دولت با آرامش بیشتری به کارهای خودش که همون آبادی و عمران کشور هست ادامه بده. 
فردوسی پور: خب جناب مشکل همین جاست، این چیزی که شما عمران و آبادانی میدونید فعلا یه نمونه اش همین اختلاس n هزار میلیاردی است، البته فقط یه نمونه اش. خیلی پرونده های دیگه ای هم هستند که انگار آقای لاریجانی ریس قوه قضاییه هم خطاب به شما فرمودند که وقاحت هم حدی دارد و این چیزا، حالا خوب خودتون توضیح بدید که چه خبره؟ چی شده رقمها هم همه بالاست ماشالله، شما ببینید الان یه اختلاس ۱۰۰ میلیاردی تو پتروشیمی ایلام تایید شده،یک ۱۰۰ میلیاردی دیگه تو مسکن مهر، یه اختلاس تو بانک ملی و وزات نفت،حالا یه سری اختلاس هی کوچیک چند میلیاردی هم داریم :) مثلا تو سیستان بلوچستان، تو دانشگاه زنجان. البته اینا کو تا برسند به ۳ هزار میلیارد تومان :) و اینکه کلا اختلاس بازاری شده و کلا همه چی کلا عجیب غریب شده. حالا میفرمایید که قضیه از چه قراره؟ 
احمدی نژاد دوباره اینبار به مدیریت جهان و سخنرانی اش تو دانشگاه کلمبیا اشاره میکنه، به سفرش به سازمان ملل و اینکه چطوری لشگرکشی کردند و کل دنیا به حقانیت جنابش ایمان آوردند ولی رسانه ها نمیخواند حقیقت رو بنویسند ! 
فردوسی پور: حالا استاد اینا که سر جای خودش، راجع به اینها هم یه سری سوال هست. انگار شما کلا فامیلی تشریف برده بودید. تصاویرش رو هم که داریم انگار کلا نوه تون رو هم برداشتید بردید. حالا اینا بماند. شما فعلا یه قلم تو این ۶ سال که دم از فساد و فلان و اینا میزدید تو یه قلم تو یه کشور ۷۰ میلیونی رکورد اختلاس دنیا رو جابه جا کردید. البته این کنار رکورد های دیگر دولت شما. حالا باشه انگار شما قرار به پاسخگویی ندارید. از دکتر رحیمی بپرسیم. دکتر شما کجای این قضایا هستید؟ خود شما پارسال در راس اختلاسی بودید که همه افراد درگیرش جز شما دستگیر شدند. حالا شما خودتون ریس مبارزه با مفاسد اقتصادی هستید. حالا بگذارید جناب نادران نماینده مجلس پشت خط هستند. 
نادران پشت خط میاد و دوباره راجع به پرونده فساد جناب معاون و مدرکش توضیح میدهد. علی مطهری هم پشت خط میاد و اضافه میکنه :قرائن نشان می دهد که اتهام رحیمی جدی است و آقای احمدی‌نژاد که منادی شعار عدالتخواهی است باید در برخورد با اتهامات رحیمی پیشقدم شود.
احمدی‌نژاد هم در دفاع میگه که رحیمی حتی یک تخلف هم ندارد و همه اینها تهمت های افراد حسودی است که نمیتوانند دست آوردهای دولت رو در زمینه های نانو و سلول‌های بنیادین و فناوری هسته ای ببینند.  
فردوسی‌پور آخه در حالی که به زور جلوی خنده‌اش رو گرفته: استاد شما خیلی خوبی اصلا، حالا یعنی الان این اختلاس های عجیب غریب میلیاردی رو هم اضافه کنیم به دست آوردهای شما؟ 
تصویر میره رو مشایی که داره با صندلی بغلی اش که خالی است صحبت میکنه! وقتی متوجه میشه فوکوس رو اون هست سریع برمیگرده و شروع به صحبت در مورد آموزه های آسمانی ادیان آخرالزمانی، فلسفه ساختن کشتی توسط نوح پیامبر و اشکالات وارده بر سیره پیامبران در مدیریت و طرز صحافی کتب عهد عتیق در آنزمان یه سری صحبت میکنه و ربط همه اینها به مکتب ایرانی. البته تقریبا ۵ دقیقه آخر دیگه هیچی مفهوم نیست. 
فردوسی پور متعجب به پشت صحنه نگاه میکنه ببینه کسی میفهمه این چی میگه که میبینه احمدی نژاد و رحیمی هر دو دارند به نشانه تایید هی سر تکون میدند. هاج و واج میپرسه حالا استاد اینا البته بحث برنامه ما نیست باید کارشناسان بیاند بشینند راجع به نظرات بنیادین شما حرف بزنند. حالا شما میگید این قضیه سفارشات شما چی بوده؟ الان مدارکش رو سایتها منتشر کردند که شما در چند مورد سفارش کردید فروش کارخانجات رو. بعد تصاویر سایت ها رو نشون میدند. 
فردوسی پور: یعنی الان ما رو هم سفارش میکنید یه شرکت دولتی رو هم به ما واگذار کنند به قیمت مفت؟ همین فیلمبردار ما هم بچه خیلی خوبیه، کل عوامل پشت صحنه حاضرند چند تا از این شرکت ها رو داشته باشند. یعنی شما ما رو هم سفارش میکنید؟ 
مشایی دوباره به فاز آخرالزمانی و آرماگدونی میرود و گاها صندلی خالی بغل دستی رو نگاه میکند. 
بعد در آخر خبر شکایت نمایندگان رو از دولت میخونه و اینکه امیدواره رسیدگی بشه. 
 البته مملکت ما خیلی عجیب غریب هست و الان کلی اتفاقات عجیب غریب میافتد و اصلا معلوم نمیشودآخرش چی به چی شد! فردوسی پور از مطهری که پشت خط هست میپرسد بالاخره این ماجرای سوال شما چی شد؟ مطهری هم میگه که امضا ها رو جمع کرده و هیت ریسه داره تخلف میکنه. 
فردوسی پور: آقا شما که این امضا ها رو یه چند ماهی هست که جمع کردید بالاخره چی میشه پس؟ 
مطهری هم اشاره میکنه که اگه این استیضاح به نتیجه نرسه استعفا میده. عادل میخنده که ای بابا مجلس که داره تموم میشه حالا چه عجله ای هست:) حالا حتما میخواید نگه دارید یه ماه مونده استعفا بدید و دوباره کاندیدا بشید. آقای مطهری میتونید بگید واقعا روزنه امیدی هست یا باز ملت سرکارند و دوباره بعد اینهمه سر و صدا همه چی میخوابد و روز از نو و روزی از نو و اختلاسی نو :) 
تلفن مطهری فطع شده. 
عادل توضیح میده که بنده خدا رضایی و حداد هم دایم تماس میگیرند و میخواند راجع به رهنمودهای یکی حرف بزنند و اینکه چه قدر با بصیرتند و اول از همه بصیرت داشتند. که حالا به خاطر اینکه دور از موضوع بحث بوده شرکت داده نشدند. ازشون خواهش هم میکنه که شماره های دیگه سازمان رو اشغال نکنند. میخنده که کل ساختمان شاکی شدند اینا حتی به همسایه های سازمان هم انگار رحم نکردند و کل محوطه ولیعصر رو از خواب بیدار کردند.
در همین حال عادل اشاره میکنه که تو گوشی بهش اطلاع دادند که یکی فرموده انگار قضیه رو نباید کش داد. عادل داره توضیح میده که هدف برنامه و بحث اتفاقا کمک به روشن شدن حقیقت بوده و اینکه لااقل اذهان عمومی روشن بشند چی داره میگذره تو مملکت. سه تا مهمان برنامه لبخند بر لب خوشحال نشستند که یهو تیتراژ برنامه میره و عادل با عجله توضیح میده که امیدواره دیگه این اتفاقات رخ نده و ریشه فساد از مملکت کنده بشه.

شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۰

سریعتر از نور

یکی از آخرین یافته‌های شتاب دهنده ذرات (LHC) اخیرا پر سر و صدا شده. قضیه هم ازاین قرار است که انگار تو یکی از این مسابقات دویی که تو شتاب دهنده ذرات ترتیب داده شده، نوترینو (یکی از ذرات بنیادی زیر اتمی) تونسته رکورد شکست ناپذیری فوتون (همون سرعت نور) رو اندکی جا به جا کنه:)، تو دتکتور خط پایان که تو ایتالیا بوده مشخص شده که نوترینو مسیر ۷۳۰ کیلومتری رو تو ۲.۴۳ میلی‌ثانیه طی کرده، یعنی ۶۰ نانو ثانیه بهتر از رکورد فوتون. 

البته انگار کلی اختلاف بوده سر انتشار نتایج بحث برانگیز که نظریه نسبیت رو هم زیر سوال میبره،  اما بالاخره تصمیم بر این شده که نتایح اعلام عمومی بشه. با احتساب دقت ۱۰ نانوثانیه ای این دتکتور، عدد بدست آمده نمیتونه به خاطر خطای اندازه گیر باشه، دیروز هم مجله نیچر دقت نتایج رو قطعی ارزیابی کرده.
البته خیلی جاها هم همین خبر با کلی تردید اومده. به عبارتی این نتایج به اشتباهات داوری این مسابقه نسبت داده شده. یکی از اساتید فیزیک هم تو مصاحبه با بی بی سی گفته که از اینکه نتایج بدلیل خطای اندازهگیری است مطمئنه و حاضره اگه درستی نتایج سرن اثبات بشه، شورتش رو تو یه برنامه تلویزیونی بخوره:)
استفان هاوکینگ هم گفته که هنوز نتایج تو مرحله ابتدایی است و بایستی بیشتر تحقیق بشه.
یکی دیگه از دلایل علیه نتایج هم ابرنواختر SN 1987A هست که تو همون سال ۱۹۸۷ مشاهده شده. (سوپر نوا یا ابرنواختر در فارسی، انفجار یا مرگ یه ستاره، به شدت نورانی هستند و تو همون زمان کوتاه کل کهکشان رو روشن میکند، این انفجار با انتشار مقادیر عظیمی از همین ذرات زیر اتمی نوترینو ها همرا هست:). تو زمان مشاهده این ابرنواختر، فوتون ها و نوترینوهای حاصل از این انفجار (در ۱۶۸۰۰۰ سال نوری از زمین رخ داد و رو زمین با چش غیر مسلح هم دیده میشد) با هم به زمین رسیدند. در حالی که اگه نتایج این آزمایش جدید سرن درست میبود اصولا ذرات نوترینو بایستی سالها قبل از رسیدن نورش به زمین میرسیدند. خیلی های دیگه هم تردیدهای دیگری رو داشتند تو نتایج و کلا الان بیشتر منتظرند ببینید نتایج بعدی مخصوصا از شتاب دهنده تو شیکاگو یا ژاپن که اونا هم میتونند همین مسابقه رو ترتیب بدند نتایج رو تایید میکند یا نه. 
تو همین زمان هم کلی افراد نظرات عالی رو در باره تجیه این نتایج تو توییتر بیان کرده اند، برای دنبال کردن این سری بحث ها تو توییتر این تگ  mundaneneutrinoexplanations# و win# رو دنبال کنید. 
یه سری از باحالتریناش همینه که یکی نوشته نوترینوها فقط آنتی ویروسشون رو آن ایستال کردند یا یکی دیگه نوشته از دست ماهواره در حال سقوط ناسا در میرفتند یا یکی دیگه که دلیلش رو رد بول نوشته، یکی دیگه هم کم شدن سرعت نور رو بدلیل اقدامات ریاضتی :)

  1. Photons still running Windows 3.0#mundaneneutrinoexplanations
  2. #CERN physicists did arithmetic on old Pentium computers mundaneneutrinoexplanations
  3. Red Bull. #mundaneneutrinoexplanations
  4. Due to austerity measures the speed of light has been reduced #mundaneneutrinoexplanations
  5. Neutrinos running for cover from falling NASA satellite #mundaneneutrinoexplanations
  6. Neutrinos don't believe in the Eurozone #mundaneneutrinoexplanations
  7. Photons stopped for Italian food on the way #mundaneneutrinoexplanations
  8. #mundaneneutrinoexplanations Cheating neutrinos jumped the starting gun: physics ref failed to notice.
  9. Only physicists would come up with a tag this long: #mundaneneutrinoexplanations
  10. Neutrinos uninstalled their antivirus software. #mundaneneutrinoexplanations
  11. They took the autobahn. #mundaneneutrinoexplanations
  12. Neutrinos passing by observed to yell 'meep meep' #mundaneneutrinoexplanations
  13. Switzerland, not being in the EU, has not implemented the EU Directive defining the speed of light.
پ.ن:این متن ترجمه آزادی از این مقاله اسپکتروم هست.

پ.ن ۲: وبلاگ به هر دلیلی که مهم نیست برام فیلتر شده. خیلی ممنون هستم از دوستانی که مطالب رو همخوان میکنند در ریدر یا مشترک شدند :)

سیستمی فراموش شده به عنوان پلیس

تو همین چند روز انگار سازمان هوایی آمریکا (ناسا) اعلام کرده که یکی از ماهواره هایی رو که فرستاده بودند بعد از اتمام ماموریت حالا انگار قرار است دوباره به زمین برگردد. البته برگشتنی که احتمالا قسمت اعظمی از آن در جو خواهد سوخت اما باز با این وجود یه تکه هایی اش ممکنه با زمین برخورد کنند.
یکی از برنامه های طنز رادیویی اسپانیا هم که هر روز انگار یه سوژه برنامه خودشون کرده بودند و به صورت تصادفی به یکی زنگ زده بودند و پشت تلفن بهش اعلام میکردند که از ناسا دارند تماس میگیرند، و طبق محاسباتشون ظرف چند دقیقه این ماهواره اندازه اتوبوس قراره دقیقا بخوره به خونه اش. 
صاحبخونه پیرمردی بود تو یکی از روستاهای جنوبی اسپانیا. مجری برنامه با آب و تاب فراوانی داشت براش توضیح میداد که خطر چقدر جدی است و سریعا بایستی از خونه‌اش خارج بشه. اما پیرمرد روستایی خیلی راحت جواب میداد که از خونه‌اش تکون نمیخوره و اگر قراره چنین اتفاقی بیافته انتظار داره که پلیس بیاد و بهش خبر بدند تا از خونه خارج بشه. هر چه قدر هم که مجری اصرار میکرد و اعلام میکرد که از طرف سازمان ناسا تماس گرفته و فلان، پیرمرده حرفش همون بود و نهایتا هم اعلام کرد که اونها میتونند با پلیس تماس بگیرند تا بیاد و منطقه رو تخلیه کنه. چون این وظیفه پلیس هست.
حال البته همین اعتماد رو درنظر بگیرید با اعتماد به پلیس در سیستمی که با عنوان کردن خودش به جای مامور سازمان آب یا برق، دزدکی وارد خونه مردم میشه تا ماهواره هاشون رو جمع کنه. یا با عملیات ژانگولر از زمین و اسمان با طناب رو بالکن ملت فرود میاند. 

به نظرم روشن است قضیه که تو چنین وضعیتی که نقش ذاتی پلیس که ایجاد امنیت است کاملا عوض شده و هیچ اعتمادی در نقش اصلی‌اش رو مردم قبول نداشته باشند یا اصلا فراموش کنند  وظیفه ارگانی به عنوان پلیس رو در زمانی که نیاز داشته باشد. 
اینجا ممکن است تو هر نوع دعوا یا مشاجره‌ای حتما افراد خود رو موظف به حل مشکل کنند. دو سرنشین دو تا ماشین با هم مشاجره لفظی پیدا میکنند، قهرمان غول پیکر مملکت، به جای پلیس، خود شخصا پیاده شده تا حال چند تا بچه رو به زعم خودش بگیرد و رویشان را کم کند. یکی از همین بچه‌ها هم که راه فراری نداشته‌اند انگار در ترافیک، از هول هیکل ایشان با چاقو حمله میکند و از بخت بدشان قهرمان از دنیا میرود (بچه‌ای که از ترس قبل از اعدام با فریاد از مادرش میخواسته که نجاتش بده). طبعا چون قهرمان بوده هیچکس نمیپرسد ایشان چرا شخصا از ماشین برای درگیر شدن خارج شده. چون کسی اصلا به یاد ارگانی به عنوان پلیس یا سیستم قضایی نیست. قطعا اگر این بچه هم هیچ چیزی همراهش نداشت زیر اولین ضربه ایشان مسافر آخرت میشد چه؟ 
مورد مشابهش هم البته انگار چند ماه پیش بود که یکی از همین عزیزان قهرمان به شخصه برای وصول پولش راهی خانه طلبکار شده و با شمشیر وی را به خاطر وصول مقداری پول نصف میکند. ایشان هم در جا خود را در جای سیستم قضایی و مجری قانون دیده، چون اصلا یاد نداشته احتمالا مراجعی به همین نام وجود دارد که اتفاقا وظیفه اصلی‌شان باید همین است. 

یکشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۰

استبداد

این قسمتی از سخنان "معظم له" در جمع مجلس خبرگان رهبری است: 
البته دشمنان، «ولايت مطلقه» را به معناى «استبداد» گرفته‌اند؛ يعنى ميل فقيه عادل به صورت دلبخواه. اين معنا در دلِ خودش يك تناقض دارد: اگر عادل است، نميتواند مستبد باشد؛ اگر مستبد است و بر اساس دلخواه عمل ميكند، پس عادل نيست. دشمنان، اين را ملتفت نميشوند و اين معنا را نميفهمند. اين نيست مسئله‌ى «ولايت مطلقه» كه فقيه هر كار دلش خواست، بكند؛ يك وقت يك چيزى به نظرش رسيد كه بايد اين كار انجام بگيرد، فوراً انجام دهد؛ قضيه اين نيست. قضيه اين است كه يك حالت انعطافى در دست كليددار اصلى نظام وجود دارد كه ميتواند در آنجائى كه لازم است، مسير را تصحيح و اصلاح كند، بنا را ترميم كند. (بیانات رهبر انقلاب در جمع اعضای مجلس خبرگان)

منظور از دشمنان در ابتدا که کل پاراگراف در توضیح احتمالا انتقادات یا سوالات آنان بیان شده، نیز احتمالا مخالفین نظریه "ولایت مطلقه فقیه" است.
اما کل پاسخ اصولا به سوال ناصحیحی است. کسانی که ولایت مطلقه را مترادف یا زمینه ساز و آغازگر استبداد یا دیکتاتوری میدانند احتمالا هرگز با چنین تعریفی از استبداد یا دیکتاتوری موافق نباشند (یا لااقل من ندیده‌ام). استبداد هیچگاه به معنی حکومت با میل شخصی یا دلبخواه حاکم (یا گروه خاص) نیست (تعریف در ویکیپدیا: دیکتاتوری - dictatorship).
یکی از ویژگی های این تعریف نیز مطلق بودن قدرت در اختیار فرد یا گروه خاص حاکم است. الزاما نیز همیشه، حتی اگر شده به خاطر نفع شخصی پایداری حکومت، هیچ گاه تصمیمات از روی دلبخواه یا میل شخصی نیست. اتفاقا قریب به اتفاق حاکمان مستبد دنباله رو ایدیولوژی یا آرمان خاصی بوده و همه هدفشان در راه برپایی آرمان شهرهای کذایی خودشان بوده است. (مثال هم که خیلی زیاد: استالین ، هیتلر، فرانکو، ممرضای خودمون و... اتقاقا مثال عکس به ذهنم نرسید) یا به قول ایوان کلیما همیشه قول بهشت را داده‌اند و در نهایت نگهبان جهنم میشوند :) 
حال بماند خود واژه کلید دار نیز تضادی دارد با داشتن قدرت ترمیم یا اصلاح مسیر، و یا واژه انعطاف هم با خود عنوان مطلقه.

اما جدای اینها جای خوشحالی دارد به نظرم که حاکمانی که چنین قدرت مطلقه ای در اختیار دارند خود نیز از آسیب‌های چنین قدرتی آگاهند و سعی دارند تا فاصله و مرزبندی خود را با آن (حتی اگر شده در مقام حرف و پاسخگویی) حفظ کنند. اینها همه از برکات ماتاخر اصلاحات و جنبش سبزند.

چهارشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۹۰

ریاکاری

انگار امروز یه کاریکاتوری از مانا منتشر شده در مورد دریاچه ارومیه و خشکی آن. مضمون کاریکاتور سواری را نشان میدهد که مشکی رو که بر دوش داشته تا به دریاچه ارومیه آب بریزد را با تیر زده‌اند و دو دستانش را هم بریده اند. شکل سوار مطابق نقاشی های پرده خوانی است. نقاشی هایی که به مصایب عمدتا امام حسین و یارانش در طول واقعه کربلا میپردازند.
این کارتون که مانا خود آن را مصیبت نامه دریاچه ارومیه نامیده اشارهای به رفتار با معترضین به وضعیت دریاچه ارومیه و خشکی احتمالا قریب الوقوع (مثلا طی چند سال آینده) آن.
اما چیزی که الان انگار بحث برانگیز شده نه خود پیام کارتون که اعتراض به مشابه سازی آن با واقعه کربلا و اعتراض به تصویر آن است. بسیاری فقط به صرف این تصویر سازی معترض گشته اند .البته تصویر سازی کاملا معمول هست و جزو یکی از هنرهای شیعی و همپای تعزیه و حتی مثلا در اکثر کتب حتی کودکان و علم های مساجد و هیت‌ها. قطعا بایستی مشابه سازی انتقاد برانگیز شده باشد.
حالا اصلا اینجا نمیخواستم راجع به این کارتون بنویسم. اما در این موارد و با دیدن این قبیل رفتارها تنها برای من یه نوع ریاکاری ای مجسم میشود که ما مقدسات، افراد را اعم از زنده و مرده تنها وقتی که طرف ما باشند مقدس میکنیم. و این غیرت مان تنها و تنها استفاده ای که دارد برای خفه کردن طرف مقابل است و نه چیز دیگر. مثلا همه افرادی که سنشان به دوران خاتمی قد بدهد قطعا فریادهای وااسلام و کفن پوشانی که به هر طرقی راهی خیابان میشدند و یا هر تریبونی را به هم میزدند را بایستی به یاد داشته باشند. چیزی که بعدها در برابر مواردی مشابه در دوران احمدی نژاد دیگه دیده نمیشدند. خب بایستی گفته یا مقدسات این افراد عوض شده یا اینکه کلا بهانه بود. مثال هاش زیاد بوده اعم از سوالات معلمان (توهین به پیامبر اسلام)، توهین به پیامبران اولوالعزم (جریان حضرت نوح وحضرت مشایی) وسی دی های ظهور، اختصاص معجزه به انسان عادی و هزاران مورد دیگر. حتی مواردی مانند تحریف صریح آیه قران (آیه بازگشت) توسط کیهان در مطلبی طنز که ابدا واکنشی از این عده برنیانگیخت و همچنان در دسترس هست. تعمیم هم میتوان داد که تخریب، حمله و کشتار مردم مخالف در مثلا سوریه و حمله به مساجد و صفوف نماز معترضین ابدا واکنشی برنمیانگیزد حتی اگر تعداد از ۲۲۰۰ نفر هم بیشتر شود اما تعداد کمتر(که البته به نسبت جمعیت دو کشور هر دو بسیار زیادند) کشته در بحرین شهید خوانده شده و وااسلام این عده را برانگیزد. (البته من هر دو قشر را شهید میدانم، هر جایی که حاکمیتی به زور خود را بر مردم تحمیل کند سوریه باشد یا بحرین یا لیبی). این رفتار ریاکارانه تنها در ایران است. در کشورهایی مثلا پاکستان یا هند این رفتارها فارغ از حاکمیت و چیزی کاملا از روی غیرت دینی است (کاری با درستی یا غلطی اش ندارم). مثال های زیادی میتوان زد اما یکی از روشن ترین این مثال ها شاید صفحه محمد (ص) پیامبر اسلام در ویکی پدیا باشد. صفحه ای که بدلیل اعتراضات شدید نسبت به درج تصاویر مینیاتورنسخه اردو عربی هندی پشتو و … این تصاویر را حذف کرده اند اما احتمالا برای کمتر کسی در ایران انتشارنقاشی های پیامبر اسلام در ویکی پدیا فارسی یا انگلیسی سوال برانگیز باشد یا توهین تلقی کند. (حتی عنوان صفحه نیز متفاوت هست، همین ماجرا اعتراضات بسیاری در این کشورها بدنبال داشت) یا مقایسه کنید رفتار در برابر کارتون‌های توهین آمیز را در همین کشورها. اینها تنها و تنها شاید حاصل همان رفتار ریاکارانه ای باشد که هر جا عزیزان خواست و منفعت حزبی و دسته ای بود رگ گردنشان کلفت شده و در غیر اینصورت هیچ.
البته این ریا متاسفانه به مخالفین همین روند هم انگار سرایت کرده و دو طرفه شده، یعنی نوع واکنشی این ریا در مخالفان همین جریان هم دیده میشود. مثلا اگر یکی از مراجع فردا به احمدی نژاد تشر بزند خیلی ها به سرعت چنان دفاعی از مثلا مرجعیت میکنند که شاید خود اعضای بیت معظم لهش نیز چنین ارادتی را نداشته باشند. یا مثلا اگر همین کارتون با اشاره ای به مفهوم ولایت فقیه در کیهان چاپ میشد شاید بسیاری که الان با مانا موافق‌اند، مخالفش بودند. (البته حدس میزنم). و همین‌هایی که الان معلوم نیست با چه فقه و منطقی مرتب دارند کیفر عذاب دنیوی و اخروی و آتش دوزخ نوید میدهند برای انتشار، برایش سینه چاک میکردند. تعارف که نداریم؟
اما حالا میتوان چیزی رو به راحتی فهمید و از روی کامنتی که با کپی پیست تند تند وعده عذاب لوط و ثمود میدهد به آرامی رد شد. کسی پشت چنین اکانتی علیرغم ظاهر تند و آتشینش دردی ندارد. درد دین ندارد لااقل
---
* عمدا به کارتون لینک داده نشده

پنجشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۹۰

لیبی گل و بلبل

دیروز مطلبی خواندم در وبلاگ بامدادی با عنوان اینکه توسعه یافته ترین کشور آفریقا کدام است؟ این مطلب و کلی مطالب مرتبط دیگر که همگی با نگاهی توطئه وار به فضیه اعتراضات مردم لیبی و سوریه نگاه میکنند کم نیستند. اما برداشتن یه خط آمار و چماق کردن اینکه ببین لیبی گل و بلبل بود واقعا مضحک است. اصلا جوامع هیچکدام به این سادگی و خطی نیستند که با مثلا دیدن آمار توسعه یافته‌ترین کشور آفریقا پس همه مخالفین غلاف کنند و برگردند سر خانه و زندگی‌شان. (حالا اصلا بحث دیگری هم هست که خود این آمار با احتساب آمارهای رسمی خود دولت‌ها محاسبه میشود و اینکه چنین کشورهایی چقدر آمارهای شفافی دارند بماند)
اصلا رد کردن چنین مغلطه هایی هم ساده‌تر از بحث‌های طولانی است، من هم میپرسم بالاترین نرخ باسوادی قاره آفریقا مربوط به کدام کشور است؟ پاسخ تونس هست، پس برید به آنهمه مردم معترض زیر دیکتاتوری بن علی بفرمایید بگید که برگردند خونه هاشون، چرا انقلاب کردند؟ مگر فقط همین میتواند روی همه فساد، بی اعتمادی ملت، شکاف، فقر، بیکاری و هزاران هزار مشکل دیگر را بپوشاند؟ یا میپرسم نرخ بیسوادی لیبی چقدر هست؟ بله ۳۰ درصد. یک سوم مردم همین کشور هم زیر خط فقرند، کشوری با جمعیت ۶ میلیون و صادرات تقریبا حدود ۱.۷ میلیون بشکه نفت (حدود نصف ایران). دومین کشور صادر کننده نفت آفریقا. 
اصلا چرا راه دور برویم، توسعه یافته ترین کشور آسیا در ۳۵ سال پیش کدام کشور بود؟ بالاترین درآمد منطقه را کی داشت؟ بله پاسخ ایران هست، پس چرا انقلاب شد؟ آیا این آمار میرساند که همه چیز گل و بلبل بود؟ یعنی مردم ما همینطوری ریختند تو خیابون و یهو شاه گفت بله بفرمایید ما رفتیم؟
و اگر بدنبال تئوری توطئه اید، لیبی به رهبری قذافی، بالاغیرتا چه خطری داشت؟ کشوری باثبات، غرق در فساد خاندان قذافی و کاملا وابسته. با اکثر کشورهای اروپایی هم روابط بسیار حسنه داشت. از زمانهای سرکشی قذافی هم دهه‌ها میگذشت، اصلا لیبی قذافی کجای دنیا بود؟ یا اصلا خطری برای که بود؟ که سر جعبه سیاه مخالفین بخواند معامله کنند؟ نهایتش سال به سال یه سفر میرفت ایتالیا تا به استریپ تیزهای آنجا درس قران بدهد، یا در نیویورک کمپ بزند. 
بی انصافی نکنید، همین کشور بلبل بدون قانون اساسی در اولین برخوردش ۶۰۰۰ نفر از معترضین در بنغازی و طرابلس رو به کشتن داد. و همینطور تا جایی که با جنگنده‌هایش به جنگ مخالفینش رفت. اما هیچکس ار معترضین یه قدم هم برنگشتند. تایم لاین وقایع لیبی. خودشان هم با همان امکاناتشان به جنگ قذافی رفتند با هر چیزی که داشتند و حین جنگ ساختند. به نظرم اگر هیچ کمکی هم نمیشد بالاخره پیروزی نصیب شان میشد، چه با کشته کمتر یا بیشتر، این راه تاریخ بود و هست برای مردمی که به دنبال تغییر باشند. همانطور که مبارک کم آدم نکشته بود در قیام های قبلی (۲۰۰۵)، یا همین بشار اسد وحشی و پدرش در ۱۹۸۴. الان به کجا رسیده اند؟
بعد از این هم باز راه با همان مردم و نخبه‌گانش خواهد بود که چه راهی را برگزینند، حکومتی شبیه قبل پدید آورند یا به سوی دمکراسی بروند. نتیجه گیری از الان هم احتمالا زود خواهد بود و کلی پارامتر وابسته دارد که شاید غیر ممکن کند اصلا.

سه‌شنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۰

الفبای چت عربی

اگه چند تا دوست عرب زبان داشته باشید، یا اینکه استتوس های توییتر و غیره رو دنبال کنید خیلی وقت ها عرب زبان ها هم مانند ما با الفبای لاتین مینویسند (Transliteration). همون چیزی که ما تو فارسی بهش میگیم فینگلیش. البته ریشه این نوع نوشتن به خاطر این بود که قبلا تو همون کدینگ های قدیمی وب مانند اسکی فقط حروف لاتین جای میگرفتند. اما حالا بیشتر به خاطر شاید سادگی نوشتار باشد و یا اینکه دسترسی نداشتن به کیبورد. مثل خیلی زبان های دیگه اونها هم از اعداد هم بین حروف برای اختصار استفاده میکنند. مثال انگلیسی اش مثلا کلماتی مثل 4u : For you و یا مثلا l8r: Later و خیلی مثال دیگه، مثال های فارسی اش هم مثل 2bare: دوباره. اما همیشه این استتوس های عربی واقعا معما بودند. به هر صورتی که تلفظ میکنی این اعداد رو یعنی چه به انگلیسی یا به عربی اصلا نمیشه خوند. تا اینکه من امروز وقتی با دوست عربی‌ام صحبت میکردم رازش رو یافتم. مشکل یا تفاوت هم در این بود که اینا از تشابهات ظاهری به جای تشابه تلفظ که تو  انگلیسی یا فارسی رایج هست استفاده میکنند. یعنی به این صورت که مثلا 3 رو به جای حرف ع (به خاطر تشابه ظاهری عدد 3 لاتین و ع، در واقع آینه اش هست)، و همینطور 2 به جای همزه، 7 به جای حرف ح. بعد حالا وقتی مینویسند '7 یعنی حرف خ و همینطور '3 حرف غ. خیلی باحال بود برای خودم فهمیدن این قضیه. حالا بعد از فهمیدن این قضیه خیلی راحت‌تر میشد ترنسلیتریشن‌های عربی رو فهمید.حالا مثلا وقتی مینویسند el 3asr یعنی العصر (غروب) یا el gam3a : الجامعه (مدرسه). 
شعار معروف و معجزه آسای انقلاب‌هاشون هم میشه:
el sha3b yoreed iskat el nizam
جدول کامل‌اش هم اینجا هست. معادل چیزی هم که ما بهش میگیم فینگلیش رو عرب‌ها به این نوع نوشتن عربیزی میگند. 

حالا البته ناگفته پیداست که این چند روزه رفتم تو نخ این عرب‌ها و توییت‌هاشون. کلا دست به تغییرشون خوبه ماشالله. دنبال راز موفقیت هاشونم :)

دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۹۰

آخرین لحظات


آخرین دقایق ۲۱ آگوست هست. از دیروز نیروهای مخالف دیکتاتور لیبی به سمت طرابلس حرکت کردند. همه چیز برای ولی امرهای مسلمین خودخوانده داره به سرعت تموم میشه. یکی از پسراش محمد تسلیم شده و دیگری دستگیر شده. مردم تو بن‌قاضی دارند رفتن رهبرشون و رسیدن به آزادی رو جشن میگیرند. خیلی از قسمت‌های طرابلس هم دست مردم افتاده و چنین جشن‌هایی اونجا هم برقراره. تو یه روز سه بار قذافی پیام داده که طرفداراش رو هر بار به مقاومت دعوت میکنه. نگران ساختمان‌های طرابلس زیبا هم هست. 
یه بار دیگه تو همین سال انگار قراره دنیا با یکی دیگر از این دیکتاتورهای مخوف خداحافظی کنه. شنیدن مخالفین و دیدن آنها برای شخصیت هایی چون او اینقدر سنگین هست که حاضرند به خاطرش کشور رو به ورطه نابودی و اشغال بکشانند. سنگرها یکی یکی برای دیکتاتورها داره فرو میریزه و این مردم و نهایتا خواست آنها است که پیروز خواهد بود. هر کسی که سر راه باشد رو نیز با خود خواهد برد حتی اگه قذافی قهرمان ۴۰ سال پیشی باشد که کشورش رو از زیر سلطه استعمار نجات داده باشد.

 به نظر هم فرمولی تو همه این حرکت ها مشابه بوده. نارضایتی ها اغلب و اکثرا نیازهای کاملا روزمره و درخواست های کاملا پایه است. همه و همه نیز ناشی از سرانی متوهم که جز بدبختی به ارمغان نیاوردند. زمانی هم فرصت بروز یافتند که حرمت حکومت‌هایی که خودشون رو مقدس میدونستند ریخته. خدمت همه عمله ظلم های وطنی که هنوز هم با جلبک جلبک کردن ارضا میشند و لذت میبرند، خطر جای دیگری است. کمی دورتر از نوک دماغتان رو ببینید. خیل بیکاران مملکت و مشکلات اقتصادی ارمغان احمدی نژاد و حمایت های بیدریغ کل سیستم ما رو هم به ته همون دره ای خواهد برد که قبلی ها رفتند. ای کاش عاقلی باقی بود هنوز در این سیستم.


شنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۹۰

آرزوی یه دختر ۹ ساله

۱۲ ژوپن امسال تولد ریچل یه دختر ۹ ساله بود که برای تولدش تصمیم میگیره که به جای گرفتن کادو پولی برای تامین آب سالم برای کشورهای فقیر رو جمع کنه و سقف کمکش رو هم ۳۰۰ دلار در نظر گرفته بود. به طور خاص هم برای یه روستا در آفریقای جنوبی این کار رو میخواست انجام بده. حالا خود این دختر خودش تو یه تصادف رانندگی کشته شد ولی صفحه ای که ایجاد کرده بود برای کمک، سقف کمک رو شکسته و مردمی که اینو شنیدند کمکی بسیار بالاتر رو تونسته اند جمع کنند. حالا پولی که جمع شده بیشتر از یک میلیون دلار شده. 
این کار توسط خیریه ای به همین نام انجام میشه یعنی همون Mycharity:water. ایده بسیار خوبی است که گاها بین افراد چنین کارهایی انجام میدند برای تولد یا هر مناسبتی که میدونند دوستاشون قراره براشون کادویی بگیرند.
این لینک صفحه همون دختره هست که آرزوی تولد ۳۰۰ دلاری اش، الان بیشتر از یک میلیون دلار تونسته جمع کنه و پایین تر مصاحبه مادرش با سی ان ان که میگه الان میدونه که دخترش داره تو بهشت بالا پایین میپره و خوشحاله که تونسته کمک اش رو جمع کنه :)



این کاری که چریتی آب داره انجام میده و نحوه کمک رو اینقدر متنوع و آسان کرده شاید بهتره مورد توجه خیریه های ایرانی هم باشه. هر چند میدونم برای همچین سازمان های داخل کشور هم مشکلات نقل و انتقال پول دارند، اما لااقل میشه با همین سیستم های شتاب داخل سیستم مشابهی رو راه انداخت. قطعا سهل بودن پرداخت کمک بسیار کمک میکنه برای جمع آوری مبالغ کوچک. 
الان هم که به روزترین قضیه شاید کمک به مردم  پناهجوی گرفتار خشکسالی سومالی باشد. انگار وضعشان آنقدر بد شده که حتی کمک های خیلی کوچک هم واقعا جان افرادی رو نجات میده. از اینجا میتونید کمک کنید

سه‌شنبه، تیر ۲۸، ۱۳۹۰

دیگه قرار نیست به کسی رحم بشه


دیوار نوشته بیمارستان امام رضا ی تبریز: یک لحظه بیاندیشیم به هنگام خاموشی اتاق عمل بیمارستانها چه وضعی خواهند داشت.

من یکی فکر کنم بهتره خودشون دقیقا توضیح بدند چی کار میکنند؟ 

شنبه، تیر ۱۱، ۱۳۹۰

دسته بندی بزرگترین و بهترین هک ها

مجله اسپکتروم یه فهرستی از بزرگترین و بهترین هک های تا امروز رو اخیرا جمع آوری و تو دو تا دسته خلاقیت (innovation) و اهمیت و تاثیرگذاری (impact) روی نمودار برده. نکته جالبی که تو این نمودار به چشمم خورد یکی کرم استاکس نت بود که در بالاترین نقطه هر دو محور قرار گرفته یعنی خلاقانه ترین و تاثیرگزارترین هک. این کرم همون کرمی است که برای نیروگاه های هسته ای ایران نوشته شده بود و پروگرمرهای کنترل صنعتی رو هدف قرار میداد. این کرم خاص برای مقصد خاص که همون صدمه زدن به برنامه هسته ای ایران بود نوشته شده بود. ادعایی که در مورد این کرم بعد از رمزگشایی اش بود هم این رو تایید میکرد. این کرم گفته میشد که کلا سرآغاز جدیدی در نبردهای الکترونیکی خواهد بود و به نوعی شاید پدر همه نبردهای سایبری بعدی باشد.
اما دومین هکی که تو همین اهمیت تاثیرگزاری دسته بندی شده و البته اندکی جایگاه پایین تر در خلاقیت هک سرتیفیکیت های امنیتی (RSA Certificates) است که بعدا معلوم شد هکر(های)ی ایرانی این کار و انجام داده. اینجا هم این هکر با پیدا کردن یک حفره امنیتی در یکی از موسسات صادر کننده در ایتالیا (فکر کنم)  برای خودش سرتیفیکیت های جعلی به اسم شرکت های غول دنیا مثل مایکروسافت و گوگل صادر کنه. این هک تو رتبه بندی میزان و اهمیت تاثیر گزاری به اندازه  استاکس نت قرار گرفته. در عمل البته هر چند هیچ استفاده ای نتوانسته بود از این گواهی ای جعلی بکنه. 

همه این 25 هک معروف به سه دسته خوب ، بد، خنثی هم تقسیم شده اند که هر دو هک یاد شده جز دسته هک های بد قرار گرفتند. مثالی از هک های خوب هم هک دستگاه کینکت مایکروسافت هست که امکان برنامه نویسی و استفاده از این سنسور حرکت تصویری رو فراهم میکنه و کلی استفاده علمی غیر از بازی هم پیدا کرده :)




پنجشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۹۰

وقتی ابزاری جز چکش نداریم

امروز تو آفیس پس داک هم اتاقی ام یه ویدیویی برای تبلیغ اداپت کردن پت (حیوون خانگی) رو پیدا کرده بود و داشت بحث میکرد که این قضیه در مورد انسان هم بایستی صادق باشه. یعنی اینکه تا زمانی که تو همین دنیا کلی بچه بی/بد سرپرست داریم چرا انسان هایی که توانایی اش رو دارند به فکر بچه دار شدن هستند و اینکه چه فرقی میکنه اداپت کردن یکی از همین بچه ها. حرفش هم این بود که خوب مگه کل بچه دار شدن فقط منتقل کردن ژن هاست؟ بچه ای که آدم به فرزندی قبول کنه، همین محبت و حس والدین بودن رو میتونه برای افراد ارضا کنه. کمک بزرگی هم برای جامعه است که حداقل بتونی برای کسی که به هر دلیلی الان در این دنیاست بدون سرپرست، کمک کنی تا آینده بهتری داشته باشه. 
از یک نگاه حتی اگر والدین چنین کودکی به هر دلیلی (اگر فرض نکنیم که در اثر تصادف از بین رفته باشند) مسوول یا مقصر باشند اما کودکی که بدنیا آمده قطعا بری از هر نوع مسولیتی است و این جامعه است که بسته به پتانسیل اش از این کودک انسانی بزرگ یا جنایتکار و خرابکار خواهد ساخت. 
بعد امروز همین تصویر زیر رو که مربوط به دستگیری ارازل و اوباش در مشهد هست رو تو فیس بوک دیدم که پرسیده بودند به نظرتون چند ساله است؟ 
واقعیت نمیدونم صاحب این عکس بالای 10 سال داشته باشد یا نه، و نمیدونم چی ریسکی داشته بین آنهمه پلیس داخل کلانتری بایستی با چشم بند و دست بند و کاغذی بر گردنش میاوردند جلوی دوربین تا عکس اقتدار بگیرند. نمیدونم حتی وقتی نوشته اند اتهام چرا آوردنش بیرون آبروشو ببرند. (البته همین رو هم نمیدونم که اصلا برای بچه به این سن مفهومی دارد یا نه؟)
اما وجدانا گناه اتهام کسی به این سن با چه کسی است؟ 
چنین رفتاری قطعا اصلاح برای چنین کودکی نخواهد داشت و صرفا رفتار وحشی جامعه ای رو بهش نشون میده که ابدا چیزی به اسم اصلاح و برگردوندن مجرم به زندگی عادی نمیشناسه. 
همین جا (و البته در بسیاری کشورهای دیگه) حتی برای معتاد ها کلیه هزینه های درمانی ، ترک، حتی موادشون که به تدریج ترک کنند رو دولت قبول میکند (منظور همون جامعه) تا فردی رو که داره از دست میره و در ادامه قراره هزینه های بیشتری رو به جامعه تحمیل کنه رو دوباره برگردونند تا جلوی ضررهای بیشتر رو بگیرند. من این شیوه رو دوست دارم



سوال این هم اتاقی هم این بود که چرا در اسلام شما این قانون رو ندارید. منظور اینکه دستوری باشه برای اداپت کردن بچه های بی سرپرست. کاری با سوال ندارم که به نظرم جدی هم نیومد اما یه سرچ مختصر که کردم و 6 تا آیه قران در رابطه با یتیمان رو که پیدا کردم براش میل کردم. 
جالب است که در قران برخورد بد با یتیمان از نشانه های افراد منافق و کافر ذکر میشه
اما انگار متاسفانه فعلا در دست قانون ابزاری جز چکش نیست که همه مشکلات رو میخی میبیند که بایستی بر سرش کوبید.


* تصویر از خبرگزاری مهر لینک

شنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۰

کتابفروشی در ایران

همین چند وقت پیش که محمود فرجامی کتاب خودش "بی شعوری" رو انگار بعد از کلی مکافات که نتونسته بود چاپ کنه روی اینترنت به صورت رایگان قرار داد. بعد از هر کسی که کتاب رو دانلود میکرد هم درخواست کرده بود که هزینه یک کتاب رو براش بفرستند. قبلا ها هم یادم میاد که انگار خیلی وقت پیش‌ها وقتی تب و تاب کتاب های دیجیتال فارسی هنوز داغ بود خیلی ها که کتابی رو تایپ یا ترجمه میکردند از خوانندگانش میخواستند که هزینه یه کتاب رو براشون بفرستند. 
هیچ گاه فیدبکی خاصی نبوده که مثلا چند درصد واقعا بعد از خواندن کتاب میرند و پول رو پرداخت میکنند. طبیعی هم هست فکر کنم :) واینکه آیا واقعا نویسنده راضی بوده از این اشتباهش یا نه بالاخره.
البته اصلا نمیشود مشکلات پرداخت های انلاین رو هم ندید گرفت. تا اینکه دوباره که میخواستم کتاب "قرار سبز" رو بخرم. چون کتاب رو آمازون موجود نبود، کلی درد سر برای پرداخت و انتقالی که بدون پرداخت وجه اضافه برای یک کتاب این کارو بکنه و مشکلات فرستادن کتاب که خیلی وقت ها برای ایران که بالکل وجود ندارد (مثلا منظورم از طریق سایت هایی مثل آمازون). البته بالاخره راهشو پیدا کردم (همون پرداخت از پی پال)، اما چیزی که به ذهنم رسید و نمیدونم چرا مثلا کسی مثل آقای فرجامی این کارو نکرد همون استفاده از فرمت های دیجیتالی کتابخوان هاست (digital readers) مثل کیندل و نوک و سونی و امثالهم.
هر چند چنین کتابخوان هایی شاید هنوز اونقدر در ایران به دلیل نبود فروشگاه هایی برای کتاب های فارسی و غیره محبوب نشده اند. اما خیلی از این ها نرم افزارهایی برای خواندن از روی صفحه مونیتور هم دارند، یعنی حتما لازم نیست که شما اون کتابخوان خاص رو داشته باشید برای خوندن کتاب. اما مزیت خیلی خوبشون هم اینست که با دادن فرمت دیجیتال امکان کپی کردنشون نیست (با تقریب خوبی) و هر فایلی رو نمیشه از روی هر وسیله ای خوند. اینطوری نویسنده هم مطمئنه که کسی نمیتونه با خرید کتاب به سرعت اون رو رو اینترنت منتشر و نویسنده اش رو بدبخت کنه.
برای همین فکر کنم هر نویسنده ای از این به بعد حتی در داخل ایران وقتی میخواند فرمت دیجیتال کتاب رو بدند بهتر قبل از اینکه رو سخاوت و مرام خوانندگان زیادی حساب باز کنند یه بار دیگه به انتشار از چنین روش هایی بیاندیشند. کم کم اش اگر مشکل پرداخت پول هنوز وجود داشته باشد لااقل دیگر انتقال و ارسال و اینها خیلی آسانتر خواهد شد. 

البته امیدوارم که اون روش معمول برای قبلی‌های جواب داده باشد. من با فرض خودم که جواب نمیده اینو نوشتم. 

یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۹۰

خبرگزاری های ما

این نگاه از بالا به پایین به همه دنیا از کجا ناشی میشه؟ اصلا یکی نیست بگه ما را چه به مثلا مالدیو. چرا وقتی قرار هست مثلا بیعرضگی خودمان را نقد کنیم یه لگد هم به یکی دیگه باید بزنیم؟ 
مثلا همین تیتر تابناک، واقعا سوال میشه برای آدم آخه به چه حقی خبرنگاری به خودش اجازه میده اینچنین چاله میدانی تیتر بزنه؟ 
حالا همه حرف هم اینه که چرا نماینده مالدیو تونسته دیپلمات هاش تو سازمان های بین المللی نماینده شند و مال ما نمیتونند. 


حالا یه نکته داخل پرانتر از تابناک:
واقعا آدم سرگردان تر از این رضایی پیدا نمیشود. بنده خدا هیچ وقت نفهمید بالاخره حرف حساب خودش چیه!
زمان انتخابات که داد و فریاد بی عرضگی دولت بود و حرف نزن که رفتیم ته دره. زمان بصیرت پراکنی که شد یعنی مگه کسی میتونست جلوی اینا رو بگیره. همه خفه شند که خیلی هم گل و گلابه همه چی، ببین موشک فرستادیم رفت چه خوشگل. الان هم که دوباره  داره مجلس میرسه باز زدند تو خط بی کفایتی و خاک بر سری دوباره دولت و جریان انحرافی. یعنی آدم میمونه یهو  همه خبرنگارا رو عوض میکنند؟ یا مثلا صبح میاند میگند بهشون که امروز فلانی دیگه خر شد همه بکوبیدش. بعد همه میگند باشه و شروع میکنند. یا خبرگاراش مثلا میرند صبح سرکار میپرسند امروز چطوری باید بنویسیم؟ یا امروز کی خره باست کوبید؟ بعد جالبیش هم اینه که یهو یعنی همه مطالبش دیگه عوض میشه. یعنی از اقتصادی ورزشی سیاسی و همه چی. یعنی یکی یه نظر یه نمه متفاوت تر نداره؟ کلا شرمنده خودشون نمیشند؟ یعنی واقعا من اگه جای سران کله گنده تر بودم واقعا صداش میکردم ببینم دردش چیه؟ چی میخواد دقیقا؟ چرا اینطوری میکنه؟ مشکل اش چیه؟ بابا شاید جدا یه دردی داره خب. 
اصلا این یه بار یه حرفی زده که دو روز بعد خودش آفتابه نگیره تو سرتاپای حرفای خودش؟
این بنده خدا باز سر قبر اشتباهی داره خودشو میکشه، یکی راهنمایی کنه اون تو هم مرده ای نیست!

پنجشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۰

خیلی دور خیلی نزدیک

بیست و پنج خرداد ۸۸

دوسال پیش من تازه ارشدم رو دفاع کرده بودم. تو شرکت هم که همه طرفدارای موسوی بودیم. از صبح همه میپرسیدند ببینند کیا میاند برای راهپیمایی. سر ظهر بود که بچه ها خبر دادند که انگار راهپیمایی لغو شده. ما تو شرکت بودیم و الان هم دقیق نمیدونم که ولی انگار چیزی که بعدا شنیدم تلویزیون هم انگار مرتب اعلام میکرده که راهپیمایی لغو شده یا اصلا وجود نداره. ما هم خبر رو تو تابناک دیدیم که به دروغ نوشته بودند که خودشون لغو کردند. اما همون تعدادی که قرار بود بریم گفتیم باز هم بریم. حدود سه و نیم اینا شاید بود که خیلی از بچه ها همگی دسته دسته با ماشین های مختلف جمع شدیم که بریم.

ماشین رو یه جایی تو خیابون حافظ پارک کردیم و رفتیم به سمت انقلاب. مسیر به نظر خیلی غیر عادی نمیومد و همه تقریبا شک داشتیم که چقدر از مردم میاند. فکر کنم شاید حدودای چهار ونیم پنج شاید بود که رسیدیم انقلاب. یهو جمعیت رو که دیدم انگارکه داغ دو روز از یادم رفته باشه، انگار که همه اومده باشند. جمعیت همه داشتند به سمت آزادی میرفتند. همه اش برمیگشتم انتهای جمعیت رو ببینم. هنوز فقط یه طرف خیابون بود ولی از همون ابتدا نه اتهایی میشد دید و نه ابتداشو. کم کم کل دو طرف خیابون گرفته شده بود. دیدن قیافه ملت که انگار همه اومدند به هم دلگرمی بدند. 

همه جمعیت انگار که یادشون رفته باشه چی شده تو این دو روز. من همیشه میشنیدم که روزای اوایل انقلاب و جنگ مردم با همدیگر خیلی مهربون شده بودند. تو همه زمینه ها و فعالیت های اجتماعی. من بیست و پنجم نمود عینی یه همچون روزی برام شد تو زندگی ام. 

دیدن اینهمه چهره مهربون انگار که ادم رو دلداری بده. نزدیک های دانشگاه بودم که یه جمعی سریع گفتند دستاتونو بدید به هم که یه ماشین داره میاد. اول همه میگفتند که موسوی هست تو ماشین. بعد از یکی از همون فرعی ها دو تا ماشین سریع اومدند داخل جمعیت. من همون صف اول افتادم و به زور داشتم خودم رو نگه داشته بودم که نرم زیر ماشین. ماشین اولی البته آقای امین زاده بود و لبخند داشت و اشاره میکرد که ماشین عقبی. دومی که رسید یه لحظه دیدم که خاتمی تو ماشین نشسته. پشت سر هم ملت داشتند شعار میدادند. خاتمی عباش افتاده بود و خیلی ناراحت تو ماشین نشسته بود. خوشحال بودم این اولین باری بود که سید رو از نزدیک میدیدم اما تقریبا داشتم له میشدم. به زور بالاخره تونستم برم بیرون از لای جمعیت. همون جا البته یه موتور هم نمیدونم از کجا یهو نزدیک ماشین افتاد و باک بنزین اش خالی شد که ملت هم سریع بلند کردند و همه میترسیدند که یهو عمدی آتیش نزنند. 

جلوتر هم انگار خود میر ما تو ماشین بود ولی جمعیت اصلا مجال نزدیک شدن رو نمیداد. جلوی در مسجد دانشگاه هم کروبی وایساده بود که از دور میشد دید.

جمعیت با اینکه خیلی سریع حرکت میکرد اما انگار که تمومی نداشته باشه. کل میدون آزادی (روی چمن ها) و اطراف پر از ملت بود. نرسیده به آزادی هم تو همون جدول های وسط خیابون چند تا خانوم چادری مهربون آب بین ملت پخش میکردن. یه مرده از همون خونه های اطراف با این ظرف های گنده آب میاورد. جمعیت همه تشنه بودند. دیدن ملت انگار که قوت قلب همدیگه باشند. من رسیدم آزادی موبایل به ندرت آنتن میداد. انگار که بخوای شادی یا حال خوشت رو به همه توضیح بدی، سریع همون جا به خونه زنگ زدم و پشت تلفن داشتم برا مامانم با ذوق تعریف میکردم.

همون جا من دیدم که انگار دود کوچیکی از وسط جمعیت تو میدون سمت جناح (شمال آزادی) بلند شده. نزدیک تر که رفتم دیدم چند تا موتوری همون قسمت به سرعت بالا پایین میرند و فحش میدند. مردم هم انگارموتور یکی شون رو که موتورش افتاده بود و خودش در رفته بود رو آتیش زده بودند. ولی هنوز بقیه شون که فکر کنم چهار پنج تا بیشتر نبودند دوباره یکی دوباری همین مسیر رو با صدای بلند موتور بالا پایین میرفتند. من نزدیک نبودم که سرنشین ها شونو ببینم اما انگار دستشون چاقو بود (چیزی که مردم تعریف میکردند) اونی هم که در رفته بود همین طوری انگار تونسته بود در بره. بعد همه میگفتند که انگار پایگاهی که این ها از توش اومدند رو ملت میخواند بریزند و آتیش بزنند. داشتم همون مسیر رو به سمت جایی که تاکسی های آزادی (پارک سوار) وایمایستند میرفتم. که صدای ترق ترق هم میومد. داشتم فکر میکردم چرا وسط این اوضا دارند ملت ترقه پرتاب میکنند! بعد نزدیک که شده بودم یهو دیدم با صدای داد و فریاد ملت رفتند سراغ یکی که افتاد رو زمین. همه هم داد میزدند که دارند میزنند. 

من تازه فهمیدم که صدا مال گلوله است. اونی هم که تیر خورده بود به شکمش خورده بود. بعد من دیگه سریع برگشتم. یعنی ترسیدم اولین بار بود که دیدم یکی گلوله بخوره تو ۱۰۰ متری ام و بیافته زمین (که البته بعدها مخصوصا ۳۰ تیر دیگه عادی شد). هنوز دور نشده بودم که چند نفر با دستای خونی داشتند داد میزدند که همه رو کشتند و گریه میکردند. داشتم برمیگشتم خوابگاه که یه خانومی داشت گریه میکرد و هی موبایلش رو نگاه میکرد. گفت همسرش رو گم کرده و نگرانشه. ملت هم که با دستای خونی اومده بودند این ترسیده بود. بعد شماره شوهرش رو داد و من و یه نفر دیگه اونجا هی چک میکردیم ببینیم میگیره یا نه. که اصلا آنتن نداد. بعد اون بالا دیگه شلوغ شده بود و چند تا موتور دیگه هم آتیش زده بودند و دیگه قشنگ یه دود سیاه از بغل میدون به سمت آسمون میرفت. برگشتیم و داشتیم صداش میکردیم که پیداش کنیم. اما جلوتر دیگه نرفتم. بعد که برگشتم دیگه خانومه نبود. (فکر کنم دیگه پیدا مرده بود و رفته بودند)

بعد از اون دیگه داشت تاریک میشد که رفتم خوابگاه که همون جا بود. موبایل ها قطع شده بودند و من همه اش نگران این که از خونه نگرانم نمونند. با تلفن های خوابگاه که زنگ زدم مامانم گفت که تلویزیون گفت که بیست نفر کشته شدند …
دوباره انگار اونهمه شیرینی تلخ شد مثل خود انتخابات