جمعه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۱

لطفا سریعتر جمع شان کنید

حق بدهید که حال آدم را خراب میکنند. مثل بچه های عقب مانده جلوی در و همسایه آبرو نمیگذارند. جلوی چشم که باشند یعنی ما خراب کرده ایم. آخر انقلاب ما میراث مستضعفین بود و قرار بود عدالت باشد برای همه. سالهای اول که بود جمعشان میکردیم جلوی دوربین ها تا نشان دهیم بفرمایید دروازه تمدن که نرسیدیم هیچ حالا این وضع مردممان شده. اما الان دیگه حیف خیلی سال گذشته. ما که اشتباه نکرده ایم. ما که خود حق و علم مطلقیم. اصلا مگر ولی فقیه سر این مملکت نبود همه این سالها؛ اینها از کجا پیدایشان شده؟ ما که همه کارهایمان درست بود و طبق برنامه میمون هم تازه به فضا فرستادیم (گیرم که سر راه مرد، فرقی نمیکند)، حق بدهید به شهرداری تهران که بخواهد جمع شان کند. 
اصلا حقیقت اش را بخواهید من فکر میکنم همین مملکتی که قابلیت سه هزار میلیاردی شدن دارد؛ شما که نتوانسته ای لقمه نانی برای خودت پیدا کنی و برایش سگ دو مجبوری بزنی همان بهتر که چند ماه یه بار نیروی انتظامی بریزند لخت ات کنند تو خیابان بزنند تو سرت. والله جرم از این واضح تر؟ حالا هی بیایند بپرسند این چه جرمی است که ماهیانه آدم میریزیم که ادب کنند. همین که سر و وضع اش طوری است که تو خیابان که راه میرود ممکن است زن و بچه شریف مردم بترسد خوب جرم هست دیگر؛ نیست؟ چه معنی دارد اینقدر آدم زشت شده باشد آخر؟ یعنی اینها عمرا زیر سی و پنج سال باشند. لعنت بر خود و پدر محمد رضا که اینهمه فقیر درست کرد الان ما آبرویمان برود ندانیم چه کاری باهاشون بکنیم. حالا اینها به کنار خجالت نمیکشند یه عده شون کلا 10 سالش هم نیست بعد کارتون خواب میشند یا گدایی میکنند. واقعا این هم دیگر تقصیر نظام هست؟ حتما باید جلوی چشم باشند؟ خودمان مجبوریم ببینیمشان بس نیست؟ جمع شان کنید لطفا 

بدبختی فقط 10 درصدشان اتباع دیگر کشورها هستند. شانس ماست مهاجرین ما میروند همه میشوند خرپول و سرمایه دار بعد هر کسی که میاید کشور ما چرا بدبخت میشود؟ نه البته از اول همون بدبخت هاش میاند؛ نمیشود که مملکت اینهمه پتانسیل دارد. آقا از من هم میپرسید جمع شان کنید؛ از اول بسازیم. قرار است 200 میلیون شویم. اون 125 میلیون باقی مانده رو سعی میکنیم همه از دم خوشگل و سرمایه دار و دکتر مهندس بسازیم. دیگه مجبور نباشیم مهمون اومد بگیم شهرداری جمع شان کند. این 75 میلیون که از دستمان در رفت.
بعد نپرسید اگر خانه جا دارد چرا داریم اینطوری اینهمه مهاجری که با هزاران بدبختی دارند کار میکنند رو میریزیم بیرون؟ به من میگید، اصلا به نظرم کاش یه راهی داشت این 75 میلیون رو هم میریختیم دور تا اینبار گل کاری هامونو از رو کاغذ سفید شروع کنیم. ملت درست کردیم یه مرغ گرون میشه میریزند برای اعتراض. خب نفهم خودت نمیدانی که مرغ نخوری چیزی نمیشه؟ حتما باید آقا اینهمه کار و زندگی اش رو ول کنه بهت توضیح بده چیزی نمیشه؟ والا به خدا جمع کنید کل این 75 میلیون رو. حال آدم رو بد میکنند مخصوصا که حتی نمیفهمند مرغ نخورند چیزی نمیشود، از این واضحتر؟
خیلی فکر کردیم نتیجه: راه حل مشکل همین است که باید بشویم 200 میلیون والسلام. همین الکی هم نیست ها این عدد. همون امام راحل هم از اول اولش هم این را گفته بود بدون فکر کردن. چه بسا الان 200 میلیون بودیم الان اینهمه بدبختی نداشتیم. 200 میلیون بودیم الان اینهمه اراذل و اوباش داشتیم خاطرمون مکدر شه؟ صبح تا شب کار و زندگی مون رو ول کنیم هی بزنیم تو سروشون که یه موقع غلط اضافی نکنند؟ اینهمه بیکار داشتیم برند ماهواره نگاه کنند؟ همه 200 میلیون خوش و خرم دست انداخته بودیم رو شونه های هم . امام هم واقعا از همان اولش خیلی میدانست که همین رو میگفت. نکردیم به موقعش حالا این شد وضعیت

دوشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۱

مکمل معنوی

این تب جیم و بدنسازی کلا همه رفقای مجرد ما رو گرفته. بعد دیروز برای دیدن بازی فینال رفتم خونه یکی شون که یک تلویزیون گنده داره که بتونم راحت تر بازی رو ببینم. بعد میبینم که چند تا قوطی قد بشکه رو میز هستند شکل شیر خشکهای بچه. داشتم فکر میکردم دیگه شیرخشک رو چرا سایز خانواده میسازند؟ بعد که پرسیدم میبینم که از همین پودر مکمل هاست که بدنسازها میخورند تا بادکنکی شند. بعد شروع کردم منبر رفتن راجع به مضرات پودرها که یاد فردوسی پور و اون پودر کذایی دی میتیل املامیلین افتادم. دنبال اینکه ببینم روش نوشته که دوپینپ محسوب میشه یا نه که سخنرانی رو مستند تر کنم. حالا وقتی که درشو وا کردم میبینم این پودر هم که انگار طعم شکلاتی است و من هم که آخر خویشتنداری. حالا یه پیاله آورده و یک پیمانه ریخته و با شیر قاطی کرده که امتحان کنم دیگه صحنه بعدی همین هست که دارم پیاله رو سر میکشم. کلا فسق و فجوری و خلافی خدا رو شکر نمانده که بنده در همان تلنگر اول در آغوشش نگیرم. یعنی واقعا خیلی از خودم راضی هستم. 
حالا بازی شروع شده احساس میکنم هوا به شدت گرم شده. همینطور عرق میریزم که به سرم میزند نکند این انرژی اضافی اون تو دارد با خودش کلنجار میرود که کاری بکند و چون منم نشستم رو مبل و مشغول تماشای تلویزیون قاعدتا کالری ای نمیسوزد (بله کالری رو هم خیلی وقت هست یاد گرفته ایم در مزایای معیت دوستان بادی بیلدینگی). وسط نیمه شده بود که یاد جکی افتادم که کسی بنزین خورده بود و تو حیاط میدوید تا تموم بشه. به نظرم خیلی هم جک نمیاد. یعنی لااقل در مورد این مکمل که جک نباید باشد. زدم بیرون و محوطه سبز رو دارم میدوم و دارم فکر میکنم کاش نگاه میکردم ببینم چقدر از این کالری کوفتی رو با چند دور میشود سوزاند. 
حالا فوتبال دوباره شروع شده دوستم از پنجره منو که دارم دور زمین مثل این هلی کوپترهای اسباب بازی که از سقف آیزان میکردند و دور خودشون میچرخیدند، صدام میکنه. برگشتم دوباره رو مبل نشستم. حالا احساس میکنم که رفته رفته انگار از شکم به پایین دارم سنگین تر میشم. کم کم از مبل دارم سر میخورم. احساس میکنم رسوب تو کلیه ها آغاز شده. شام هم که املت داریم میزنیم و فوتبال میبینیم. احساس میکنم عضلاتم دارند رشد میکنند. برمیگردم گاها بازوم رو میبینم ببینم فرقی کرده یا نه. انگار که ذرات پودر کم کم میرند تو عضلات و شروع میکنند به باد کردن. دیگه به عینه دارم میبینم که دارند رشد میکنند. احساس میکنم پودرها به شدت مشغول کارشون هستند تو بازوها و کلیه ها. نمیدونم چرا دوباره این ناراحتم میکنه. باز دارم عرق میریزم و تقریبا دیگه گردن به پایین از مبل سر خوردم پایین.
سریع جمع کردم و به خونه برمیگردم که کلی ملت ریختند بیرون و نفری یه آبجو و پرچم دستشون داد و هوار میکنند. احساس میکنم بهتره برم با یک گروهشان کتک کاری کنم کالری ها بسوزند. اما این پودر کلا انگار علاوه بر قهرمانی منش پهلوانی هم اضافه کرده. کلا مردم رو خیلی کوچک و ضعیف تر میبینم. یعنی هر کی رو نگاه میکنم میبینم این یکی که اصلا تاب همون ضربه اول رو هم نباید داشته باشه. بیمارستان هم که از اینجا خیلی دوره و بچه ها یکی شون چند روز پیش میگفت سر یه تصادف انگار کلی طول کشیده بود آمبولانس برسد. برگشتم خونه همچنان احساس میکنم تا این کالری نسوزد نمیتونم بخوابم. به وضوح صدای اسیدهای آمینه پروتیین از تو بازو هام داره میاد. دیگه حسابی کلافه ام میکنه. دارم فکر میکنم این وقت شب برم بیرون بدوم یقینا یا پلیس میگیرتم فکر میکنه فرار دارم میکنم یا آمبولانس برای دارالمجانین. یادم افتاده که مغز هم خوب بالاخره کالری میسوزاند. برگشتم دانشگاه نصف شب مثل بنز دارم کار میکنم، کم کم احساس میکنم که کراتین ها و پروتیین ها مسیرشون رو به سمت مخم عوض کردند. امیدوارم آشنایی داشته باشند که اونجا قراره چی کار کنند و نیازی به افزایش حجم نیست. یاد اون اوایل دوران رایحه خوش میافتم که عمده تبلیغ این بود که دکتر شب و روز کار میکند بدون خستگی، نکند از همین ها میخورد؟ رسوب نکرده باشد تا به حال؟ 
ساعت چهار صبحه و کم کم دیگه مکمله داره تموم میشه احساس ماشینی رو دارم که سربالایی داره بنزین تموم میکنه. میرم پایین رو کاناپه دراز میکشم میبنم احساس سنگینی از بین رفته و دیگه سر نمیخورم رسوب هم کرده باشد دیگه احتمالا نمیشود کاری کرد.