سه‌شنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۸

علیرضا قزوه



نمیدانم با این شاعران چه ریختی حساب میکنند، ولی خوب میشود کمتر نوشت ولی لااقل حداقل های متنی را که بشود شعر نامید رعایت کرد. این آخرین "گل واژه های" علیرضا قزوه است که میتوانید اینترهایش را حذف کنید تا به صورت متنی ضعیف بخوانید. بسیار بلند است البته، کاری کیلویی. در فرازهایی از این گل واژه ها میخوانیم:

بلوتوث بلوتوث نوحه مي خوانند # و مي ريزند # به درياي سايت آل صهيون # از کمپ موج نو # اولين نفر به ميدان رفت # شيخ متغيّر پيشاني اش را پوسيد و گريست #
و در جایی دیگر:
در کربلا دو حسين آمده است # اصحاب قورمه اند و قيمه! # اصحاب شيشه و بشکن بشکنه امشب # اصحاب قمه و قليان
و در جایی دیگر میفرماید:
عمه ببين به کربلا اين همه لشکر آمده # با موبايل هاي چند جيبي # به عخش اختشاش # با همان آش و همان کاسه #
رييس سايت چلپاسه
و اینگونه نیز پایان میپذیرد :
و بچه ها دم گرفته اند: # سر حسين مظلوم از تن جداست امشب # سر حسين مرا بر اس ام اس مي برند

http://www.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=865092

کاش میشد این عکسها رو پرینت گرفت، کوبید تو صورت احمدی نژاد. چه کسایی رو از این مملکت گرفتند.



یکشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۸

محرم امسال

امسال محرم، با همه دلگیری های دور بودن، به دعوت دوستان در مراسمی که بچه ها همین جا ترتیب داده بودند، بودیم که خبر حمله به سخنرانی خاتمی را دیدم. واقعا چیزی جز تاسف چه میتوان گفت اگر این کارها با برنامه ریزی انجام میشود؟ این تصاویر زیر هم مربوط به شله زرد همین مراسم هست.


از سخنان خاتمی در مراسم تاسوعا:

تا روزی که زورمندان کم خرد که دارای غرور و توهمند و قدرت خود را در محرومیت م تهدید انسان میدانند و از سیاست جز سرکوب و دخالت و تحمیل و تهدید و تطمیع چیزی نمی دانند باید جشن پیروزی کلمه بر شمشیر را به تاخیر انداخت اما حرکت خرامان و شکوهمند تاریخ بشری به سوی آزادی و آزادگی است.

دوشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۸

اینکه همه ایرانی هستیم درست، ولی خدایی حالم بهم میخورد از این کره بزهایی که در فیس بوک (مخصوصا اخیرا) نشسته و از دور مدام تیترمبارزه از خودشان درمیکند.

مصاحبه آیت الله منتطری با عمادالدین باقی

برای دوستانی که پشت ف.ی.ل..تر و پارازیت مانده‌اند

لینک در مگاآپلود

یکشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۸

خبر درگذشت آیت الله منتظری

برای کسی که آزاد میشه از این چهار دیواری

برای من که در سال های دهه 70 دانش آمووز بودم، آیت الله منتظری شاید بسیار تحریف شده است. ما که ندانسته در سال های راهنمایی به راهپیمایی های اعتراضی برده میشدیم که بی خبر از همه جا به عنوان سیاهی لشگر، علیه کس خاصی شعار دهیم. واقعا بعدها چنین خاطراتی جزو منفورترین خاطرات کودکی قرار میگیرند. و صد البته نفرت و خشم بیشتر از انسان های پستی که از معصومیت کودکانه دانش اموزان سو استفاده میکنند.
هنوز هم یادم میاید آن راهپیمایی کذایی و مسغره و انتشار نامه امام (که البته به درستی و نادرستی اش کاری نداریم) چه تصویری از ایشان برای مان ساخته بودند. کسی دیگر نمی دانست که همین انسان سال ها پیش در دو قدمی چنین پستی، عطای رهبری را به لقایش بخشیده بود، تا پناه مردم باشد، همان زمانی که خیلی ها بی محابا به قکر حذف مخالفان به هر قیمتی و به هر نامی بودند. اینکه برای توجیح افکار عمومی تنها برچسبی از عناوینی چون مجاهد و منافق و ضد ولایت فقیه کافی بود. اما کسی که به حقیقت دنبال پست و مقام بود لابد بایستی میدانست که سکوتش به یقین در اینده نزدیک او را به چنین منسبی میرساند، اما انتخاب کرد که ساکت نباشد و هر کجا در برابر ناعدالتی اعتراض کند، حال چه در دوران استبداد شاهی باشد یا دورانی که خود از پایه گذارانش حساب میشود.
اما اکنون میتواند آسوده بخوابد که لااقل دین و آخرتش را به خاطر دنیای دیگران نفروخته است.

جمعه، آذر ۲۷، ۱۳۸۸

باز جوانی دیگر در آشپزخانه

معلوم نیست این جماعت کدام کجله ISI چاپ میکنند مقالات را، که حتی اسم هم ندارند (خودتان در گوگل اسکولار بررسی کنید)
خبر هم بسیار جالب است این نابغه هم توانسته تبدیل "لاپ لاست" (از خبرگزاری رسمی کشور بپرسید چیست) را کشف کند. البته ادعا شده که دانشگاه سویس هم مدرک گرفته (کدامش، خدا میداند! چون همچنان گوگل چنین کسی را نمیشناسد). البته بحثی نیست که این اخبار فقط برای مصرف داخلی هستند، مثل همه خبرهای دیگر. ولی این قبیل اخبار که بدون بررسی هم دروغش معلوم است، به چه هدفی منتشر میشوند؟ بگذریم دروغ حناق هم ندارد حتی!
بگذریم از این که بعد از یک پرزنتیشن ساده هر کسی در اینجا تو گوگل لااقل بیش از 10 صفحه ایندکس در گوگل دارد!

خبر ایرنا و فارس هم
اين مولف و محقق برتر کشور همچنين ، تبديل لاپ و لاست و کاربردهاي آن همراه با آزمايشگاه کامپيوتر متلب ( matlab) ، کتاب معادلات ديفرانسيل ، الکترونيک قدرت ، زلزله شناسي و ورودي بر زلزله بم را از مهمترين تاليفات خود و مقام برتر جهاني در مقاله بررسي انواع چاپرهاي قدرت و درج آن در مجله علمي و بين المللي آي ، اس آي را از مهمترين مقالات علمي خود عنوان کرد.
صفري دوست ، اختراع سنجش سطح مايعات به صورت اتوماتيک ، کنترل ورود و خروج افراد با استفاده از ليزر و تشخيص هويت آنها را از بهترين اختراعات خود اعلام کرد و افزود: هم اکنون در حال ثبت دو اختراع ديگر شامل آبياري هوشمند کشاورزي با استفاده از رطوبت هوا با قابليتهاي غرق آبي و قطره اي و نيز جنگ افزار جاسوسي با استفاده از رباط هستم.
وي ، کسب مدال طلاي جهاني المپياد سوييس در رشته الکترونيک ، نفر اول برگزيده اولين جشنواره حضرت علي اکبر هب مناسبت روز جوان ، برگزيده جشنواره خوارزمي و کسب رتبه اول اختراع جشنواره خوارزمي در دستگاه سنجش مايعات به صورت اتوماتيک و همچنين کنترل ورود و خروج افراد با استفاده از ليزر را از مهمترين افتخارات خود عنوان کرد.

چهارشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۸

اینترنت ملی

تابناک مطلبی درباره اینترنت ملی گذاشته، که کامنت هاش بسیار دیدنی است. یک تعدادی از این کامنت ها رو میارم. این شده وضعیت اعتماد ملت. حالا هی زر بزنند که مشکلی نیست. البته وقتی یک دست دولت 24 ساعت تو تنبان ملت باشد، بهتر از این نمیشود.


نظرات بینندگان:
اگر مي خواهيد سرويس ايمليتان يك روز وصل باشد و يك روز قطع شود. ودر ايام خاصي هم بنا بر دستور شخص نامعلومي كل سرويس از دسترس خارج شود و... از اين ايميل ملي استفاده كنيد.
ايميل ملي براي حالگيري ملي!
همان sms و بقول شما پيامك ملي و موبايل يا همراه ملي كه داريم براي 7 پشتمان كافي است.
اول رسانه میلی رو درست کنن تا بعد به ایمیل میلی برسه!!!!
قبل از راه اندازی ایمیل ملی خوب است فضای اعتماد میان حاکمیت و مردم تقویت شود و گرنه ایمیل ملی هم به سرنوشت رسانه ملی تبدیل می شود که روز به روز از تعداد بینندگانش کاسته می شود و تنها نام ملی را یدک می کشد.
به ما اینترنت بدین ایمیل نمیخوایم
برین این پولو واسه توسعه اینترنت خرج کنین نه این طرح ها
من عمرا جیمیل رو با ایمیل ملی عوض کنم .
جایگزین چیه؟؟ یعنی میخوان جی میل و یاهو رو کلا فیلتر کنن؟
من يكي كه عمرا حاضر نيستم كسي ايميل هام رو بخونه، خصوصا هم وطنانم!
 بعد از دو روز بیاند دم خونه مردم بگن این عکس چیه تو ایمیلت!
هدف از ایمیل ملی، آیا کنترل آسان تر نامه های شهروندان نیست!!!؟

سه‌شنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۸

یک نکته جدید در گوگل ریدر

یک نکته‌ای امروز تو گوگل ریدر دیدم که نمیدونم تا چه حد جدید هست و احتمالا من آخرین نفری هستم که میبینمش. اونهم قابلیت اشتراک مستقیم در سرویس‌های دیگری مثل توییتر و فیس بوک و بلاگر و... هست.
برای فعال کردنش هم در setting یک تب جدید send to اضافه شده است که میتونید اسم سرویس هایی رو که میخواید بغلشان یک تیک بزنید. حالا زیر هر پست یک گزینه send to  هم ضاهر میشود!

برای اشتراک اینجا هم میتوانید از این لینک استفاده کنید. برای دیدن اشتراک‌ها هم از این.
برای اضافه کردن اشتراک در بالاترین نیز در همان صفحه تنضیمات گوگل ریدر در پایین صفحه گزینه create a custom link رو کلیک کنید و به این ترتیب پر کنید:

Name : Balatarin

بعد از این تنضیمات گزینه send to balatarin هم اضافه میشود.




در ضمن محتویات این وبلاگ شامل هیچ نوع قانون کپی رایت و لفتی نیست. همه یا بخشی از مطالب رو میتوانید بدون لینک و حتی به اسم هر کسی، هر جایی که دلتان خواست کپی پیست کنید.

دوشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۸

رفسنجانی و سرنوشت تاريخی

متن مقاله مسعود بهنود درباره هاشمی رفسنجانی، به شدت توصیه میشود. بهنود واقعا خیلی خوب مینویسد.

چند سوال

حالا هر چه قدر هم که بیخودی شلوغ بازی در بیارید من سوال دارم که یادم هم نمیرود
1) رای ها چه شد؟
2) عاملان حمله به کوی هنوز مشخص نشده اند؟ قرار بود هر چه سریعتر رسیدگی کنید.
3) کهریزک چه شد و عاملانش چه شدند؟ مگر قول نداده بودید که سریعا رسیدگی میکنید؟ چرا بعد از 4 ماه هنوز یک قرائت گزارش اینقدر طول میکشد؟
4) پزشک کهریزک را چطور؟ چرا اول خودکشی بود و در نهایت رسیدیم به سالاد مسموم و فعلا هم که منتظر نظر پزشکی قانونی، مگر چقدر طول میکشد؟
5) مگر نگفته بودید که عاملان حمله به مردم نیروهای خودسر هستند، پس چرا دستگیر نشدند؟ چرا محاکمه نمیشوند؟ چقدر طول میکشد؟

نمیشود که هر کاری که خواستید بکنید و انتظار فراموشی داشت. همه اینها و هزاران سوال دیگر مواردی است که قول داده بودید به سرعت رسیدگی و نتیجه را اعلام کنید؟

یکشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۸

یادداشتی از محمد نوری زاد



من شخصا مسئولیت پاره کردن عکس امام را به عهده می گیرم تا هرآنچه قرار است در این هفته و هفته آینده اتفاق بیفتد تکلیفش از همین حالا مشخص باشد .
اعتراف می کنم که : خطا کردم. احساساتی شدم. وقتی دیدم هر کدام شما یک چیزی از امام را پاره می کنید، من هم بچگی کردم و عکس امام را پاره کردم. دیدم شما طومار سپاه و بسیج و عزت امام را پاره کرده‌اید، من به عکس او بسنده کردم .
دیدم شما نقشه راه امام را که حرمت نهادن به مردم و کرامت یک یک آنان در آن بود و هست، پاره کرده و پاره می کنید، زورم به عکس امام رسید.
دیدم شما وصیت نامه امام را که در آن به خیر و خوبی و عزت و سربلندی برای ایران و ایرانی تاکید شده، پاره می‌کنید، سهم من همان عکس امام شد.
من با چشم برزخی خدا داده‌ام جمال مبارک امام را دیدم که به قیل و قال شما تبسم می‌کرد. و صدای دلنشین او را شنیدم که از یک بلندی بر سر شما فریاد می‌زد و می‌فرمود: ای همه شما که برای پاره شدن عکس من گریبان می‌درید، آن روز که فرزندان مرا به جرم اعتراض آرام به نتیجه انتخابات به گلوله بستند و خونشان بر زمین ریختند، چرا کفن نپوشیدید و به اسم توهین به عقل و اسلام و راه خمینی، به شعارگویی‌های تند و پرتنش نپرداختید؟ اصلا من خودم، روح الله الموسوی الخمینی، به محمد نوری زاد گفتم: برو و عکس مرا پاره کن تا خدا و عقل و تاریخ و آینده به شوربختی جماعتی بنگرند که استعداد خلق یک دروغ ساده را نیز ندارند.
در کشوری که فراورده‌های فکری و سیاسی و معرفتی و اجتماعی و فرهنگی امام توسط برجستگان حکومت به شوخی گرفته می‌شود، پاره شدن عکس او احترام به امام است.

شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۸

نکته‌ای خواندنی از دیدار با بهزاد نبوی

وبلاگ نثر ما مطبی چند قسمتی از دیدار با بهزاد نبوی رو منتشر کرده که قسمت‌های جالبی داره. منجمله که در زمان اعترافات ابطحی در زندان در انتها انگار برگشته گفته که «باز هم به کیفر خواست دادستان!» نکته ای که البته هیچ جا انعکاسی نداشته است. و کاملا سانسور شده آنموقع. برای همین هم کاملا میتوان قضیه غیر علنی دادگاه ها رو خارج از مسغره بازی که مثلا آقا پیام داده کاملا فهمید. کاملا تا جایی که کسی برای اعتراف دارند علنی برگزار میکنند و هر گاه که دیگر باقی حرفهایشان باب میلشان نباشد میشود باب احکام را باز کرد و دید که ای بابا این کار خلاف است و با قیافه ای حقمدار موضع گرفت که این کارها را نکنید.
اتفاقاً کارشناسان( بازجویان) امر هم سعی می کنند از همین خلاء وارد شده و زندانی را به تسلیم بکشانند. مازاد بر این ها خلاء خبری تام و کاملی که آقایان برای ما ایجاد کرده بودند نیز خود تشدید کننده ماجرا بود. شما حتماً مطلعید که تا قبل از دادگاه و بعد از آن نمایش تلویزیونی، همه ما در انفرادی و بایکوت کامل خبری بودیم. در دادگاه صد نفری معروف هم اگر دقت کرده باشید، بین زندانیان یک نیروی انتظامی نشانده بودند تا هیچیک از ما نتوانیم با هم صحبت کنیم و اگر احیاناً قصد چنین کاری می رفت، سریعاً واکنش نشان داده و مانع می شدند. وقتی آقای ابطحی آن بیانات را در دادگاه کردند من با صدای بلند که خیلی ها شنیدند به ایشان به شوخی گفتم " باز هم به کیفرخواست دادستان"!


تعطیلات

این روزها همه بچه های آزمایشگاه دارند آماده میشوند که رهسپار ممالک خودشان شوند. یه تصور اشتباه دیگری هم که من از این طرف داشتم همین بود که این مردمان را کاملا چوب خشک میپنداریم که اصولا وابستگی یا دلبستگی به خانواده ندارند. امروز با دوست ایتالیایی مان که صحبت میکردم، دیدم که نه بابا باز این یکی از همان تصوراتی است که ما ایرانیان درباره خودمان داریم. این دوسترعزیزمان حتی میفرماید که در دوره ای که 6 ماه به ایالات متحده تشریف برده بودند شبها در فراغ مادرشان اشک میریخته اند. اینجا هم که تشریف دارند هر ماه دو بار رهسپار ولایتشان میشوند. البته در جایی دیگر نیز فرموده بودند که در واقع تشویق تیم بسکتبال محبوبشان نیز بی تاثیر نیست!
امروز هم پارتی آخر سال آزمایشگاه بغلی بود که ماها را نیز دعوت کرده بودند. کلی نیز تبلیغ از دوستان فرانسوی، سویسی و اسپانیایی که راکلت چه غذای محشری است و چه و چه. ما نیز امروز با وعده تست یک مائده آسمانی در پارتی حضور داشتیم. قبول که من نیز بسیار بد خوراک هستم ولی وجدانا قبول کردن راکلت در کتیگوری غذا برایم قابل هضم نیست. خدایی اگر سیب زمینی آب پز با پنیری که بوی گند میدهد را غذا حساب کنیم پس آش و سوپ وطنی، چلوکباب و جوجه کباب در چه طبقه ای قرار میگیرند؟ البته محض اطلاع دوستانی که زیاد آشنا نیستند بایستی عرض کنم که همه غذاهای اینها یک قلم پنیر را داراست، همین پنیر را با تکه نان بخورند میشود فاندوو و با سیب زمینی آب پز میشود راکلت و همینطور دور باطلی که پایانی ندارد. البته به نظرم غذاهاشون بعد از دوران قحطی های جنگ در این بلاد هیچ پیشرفتی نداشته است. حال تصور کنید قیافه های شاد بقیه را که بارها برای ظرف بعدی اقدام میفرمودند!
حالا دوشنبه هم قرار است برویم فاندوو پارتی. از قرار معلوم این بار نیز قرار است همان پنیر را با نان بخوریم.
نکته جالب هم همین نوشیدنی های بعد از غذاهایشان هست که تاکید داشتند به خاطر اینکه غذای سنگینی است (!!) حتما بایستی با چای داغ یا همان نوشیدنی هایشان سرو شود که رودل نکنند. حیف که سواد آشپزی ناقص است و گرنه این دوستان را مهمان یک کله پاچه مشدی میکردیم تا بفهمند غذای سنگین تعریفش چیست.


پنجشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۸

به نظرم این برچسب زدن رو بعضی چیزها خیلی وقت ها واقعا خودمونو محدود میکنه. مثلا همین برچسب هایی مثل جواد بودن، خز بودن و اینا. البته تعمیم های کلی تری هم هست که ادمها رو واقعا محدود میکنه. مثلا من امروز یک آهنگ از حمیرا رو رو فرندفید دیدم. شاید زمان بسیار طولانی بود که نشنیده بودم. حالا بگم چقدر شاد شدم، باشه جواد باشه، خدایی بد نمیخونه.

حالا در مفاهیم عامتر این القاب و عناوین و جک ها هم یه همچین ذهنیتی ایجاد میکنه حالا هر چه قدر هم که ادم ظاهرا اعتقادی نداشته باشه، همین ها باعث یه تصویر از همه چیزایی میشه که برای خودمون میسازیم و قبل از هرچیز سریع با همین تصاویری که در ذهنمان ساختیم در موردش قضاوت کنیم.

چهارشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۸

Google Chrome extension

اگه تا به حال هنوز گوگل کروم رو استفاده نکردید حتما توصیه میکنم که اینکارو بکنید. خیلی از افرادی که از موزیلا استفاده میکنند دلیل شون استفاده از extension های بسیاری است که برای اون توسط کاربران مختلف نوشته شده است ولی حالا کروم مزیت های بسیار بیشتری رو داراست. اگر هم مایل به استفاده از چنین extension هایی هستید حتما بایستی نسخه بتای این مرورگر رو استفاده کنید. اپلیکیشن های بسیار مفیدی هم دارد. ولی نکته ای که باعث نوشتن این پست شد ویدیویی است که امروز در حین نصب یکی از این افزونه ها بهش برخوردم. این ویدیو که برای معرفی DotSpot هست، در معرفی از اخبار مربوط به حوادث بعد از انتخابات ایران استفاده کرده است که نشانگر قدرت رسانه ای شبکه های اجتماعی است.

جمعه، آذر ۱۳، ۱۳۸۸

آزادگی برایتان زیاد هست، لااقل انصاف داشته باشید


این معرکه مضحک ناشی از ذهن‌های بیمار و احمقی است که دیروز جمعی مقابل سفارت انگلستان ترتیب داده‌اند. اینان بر کدامین زخم نمک می‌پاشند. کافی است خود را جای مادر این دختر فرض کنید تا بدانید چه رنجی کشیده است با دیدن این نمایش مضحک. آخر کدام انسانی این بازی را در راستای روشنگری میداند؟ خبری که متاسفانه در همه سایت های دولت نیز بازتاب فراوانی داشته است. روی سخن با سایت های فاسدی چون فارس نیوز و رجانیوز نیست که بر آنان حرجی نیست ولی دیدن این خبر در سایت الف اقای توکلی که داعیه دار اصولگرایی اند چرا؟ این کدامین منطق اصولگرایی است، ترتیب دادن چنین نمایش مسغره‌ای که تنها تاثیر و نهایت برد آن بر الام مادر و بستگان انسان بیگناهی خواهد بود؟
روزگاری که امام از دین جماعت لشگر فاسد اموی نومید شده بود گفته بود که اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید، اما خطاب به چنین انسان‌های کوته فکری آزادگی نیز بعید است، نهایتا تنها بایستی تقاضای انصاف داشت.

یکشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۸

چه کسی بهتر میرقصد؟

سه رقاص جدید برای حرمسرای شاه قاجار آورده بودند که هر کدام از بلادی متفاوت بودند، یکی آذربایجانی، گرجی و دیگری نیز روس بودند که قرار بود در ضیافت شام حرمسرای قاجار هنرنمایی کنند. مناسبت مجلس هم بد نبود، قوای روس و انگلیس هر دو در حال تقسیم ایران بین خود بودند و نیروهایشان در خاک میهن پیشروی کرده بودند.
شب زمانی که این سه داشتند میرقصیدند شاه یکی از این دخترها را بیشتر میپسنددو اشاره به ندیمانش که این یکی بهتر میرقصد. یکی در همین مجلس از درباریان نیز نظرش با شاه اختلاف داشت. جنگ بین اینکه کدام یک از این دو بهتر میرقصند بالا میگیرد. و برای پایان دادن به ماجرا قرار میشود که وزیر دربار را که در مجلس نبود فراخوانند تا قضاوت کند. وزیر حاضر میشود و پادشاه از این سه دختر دوباره میخواهد که شروع به رقصیدن کنند. پادشاه و درباریان مست منتظر قضاوت وزیر هستند که برای این غائله عظیم فرجامی بیاندیشد. وزیر در نهایت پس از پایان هنرنمایی این سه میگوید که من خیلی دقت کردم، هر سه خیلی خوب میرقصند و انتخاب بین این سه کاری بسیار مشکل است ولی به نظر من الان ایران بین انگلیس و روسیه بهتر از این سه میرقصد. پادشاه و درباریان که به خاطر مستی چیزی از حرفهای وزیر را نفهمیده بودند تقدیر میکنند و پادشاه نیز از این حسن قضاوت که قائله ای را که میرفت نزاعی خونین در دربار را رقم زند، تشکر کردند و با طلوع افتاب فردا که پس از پریدن مستی به یاد حرف وزیر میافتند، برکنار میشود.
حال مناسبتی نمیدانم داشته باشد یا نه ولی روزگار غریبی شده است. فعلا که قطعنامه دیگری علیه ایران دوباره به تصویب رسید ولی فعلا انگار کشور هم اکنون اولویت های بالاتری دارد. بایستی دید چه کسی بهتر میرقصد؟ فعلا بایستی هر روز نیروهایمان را در برابر مردم به صف کنیم تا کوچکترین انتقاد را به تندی خفه کنیم و هر روز به مسغره و مضحکه بنشینیم که تعداد چند نفر امده بود؟ نسبت به قبل چقدر کم شده بود و شاد باشیم. خدا رو شکر هیچ دشمنی و هیچ کاری باقی نمانده فقط مانده تعیین تکلیف اینکه چند نفر هنوز به اندازه کافی نترسیده‌اند و بر اعتراضشان پای فشاری میکنند. این قبیل کارها که بالطبع نظر کسی را عوض نمی‌کند (لااقل در باطن) پس واقعا این کینه و نفرت را امثال رسانه هایی مثل کیهان برای چه هر روز میکارند؟

شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۸

عید قربان

ازمایشگاه ما چندین دانشجوی مسلمان دارد که ترکیه و مصر و مراکش هستند. خیلی جالب بود که امروز هم خیلی جدی عید قربان گرفته بودند و کیک و شیرینی گرفته بودند. البته قاعدتا خبری از نقش اصلی عید، یعنی همان گوسفند بیچاره نبود. کسی واقعا دلیل این یک روز تفاوت را میداند که چرا اینها همیشه یه روز جلوترند؟ البته مراکشی ها هم انگار عیدشان فرداست. دلیلی که من برای این قضیه میدانستم این بود که مبنای تعیین اول ماه بین شیعه و سنی اختلاف دارد که انگار این قضیه نیست، چون از اینا که پرسیدم دیدم که نه تعیین اول ماه همانند ما هستند، یعنی وقتی ماه رو میبینند، فردا میشود روز اول ماه. به هر حال یک نکته جالب دیگری هم که من تا حالا نمی دونستم اینه که این برداران عزیز و ایضا خواهران ابدا اطلاعی از عید غدیر ندارند.
یعد نکته دیگه ای که این‌ها دقیقا همان روز عاشورا یه جشنی دارند که بنابر توصیفاتشان به نظر چیزی شبیه چهارشنبه سوری ماست. حالا شما تصور کنید قیافه حیرت زده ما رو وقتی فهمیدیم که دقیقا روز عاشوراست. که من گفتم اتفاقا این رو برای ما یه روز سوگواری بزرگی است.
این پست داک مراکشی هم توضیح داد که این قضیه مربوط به قبل از اسلام هست و ربطی به قضیه کربلا نداره. ولی خوب انگار بین همه اعراب مشترک هست در عین حال هم میدونستند که تو این روز نوه پیامبر (امام) حسین کشته شده است.

و در نهایت عید قربان برای همه افرادی که این روز رو جشن میگیرند مبارک.

چهارشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۸

از وقتی از ایران خارج شدیم دوستان به سرعت حیرت اوری دارند مزدوج میشوند، ادم مشکوک میشود که نکند اینهمه مدت ما پامونو گذاشته بودیم رو بخت اینهمه ادم؟ باور کنید کلا دو ماه و نیم است. تا حالا که حیدر، قاسم، دو تا علی، کامیار، ریحانه بوده. جدا به نظرتان 6 نفر طی فقط 2 ماه و نیم طبیعی است؟ از اتاق 4 نفری پارسال فقط من مانده‌ام. فکر کنم بعد از این سرخوردگی انتخابات هوای ایران به شدت دو نفره شده. یه عده انگار حسابی سبز شده اند. خلاصه خوش به حالتان.



با مشکلات چه کنیم

كشاورزی الاغ پیری داشت كه یك روز اتفاقی به درون یك چاه بدون آب افتاد. كشاورز هر چه سعی كرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد. برای اینكه حیوان بیچاره زیاد زجر نكشد، كشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاك پر كنند تا الاغ زودتر بمیرد و زیاد زجر نكشد.
مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ریختند اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاك زیر پایش بالا می آمد، سعی می كرد روی خاك ها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور كردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینكه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.
نکته: مشكلات، مانند تلی از خاك بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینكه اجازه بدهیم مشكلات ما را زنده به گور كنند و دوم اینكه از مشكلات سكویی بسازیم برای صعود.

منبع: ایمیل

پ.ن: البته این برای زمانی صادق است که مشکلات مانند سطل خاک بر سر ادم ریخته شوند، اگه یه تریلی وایسه و بارشو خالی کنه، قاعدتا راه فراری نیست.


دوشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۸

ایرنا و استفاده از تصویر فتوشاپی رسوا شده

ایرنا خبرگزاری بسیار باحالی است، امروز دوباره زیر خبری با عنوان " حمله به ایران، مگر قصد انتحار دارید" برداشته تصویر فتوشاپی از پرتاب همزمان 4 موشک که سال پیش اینهمه سر و صدا به پا کرد رو دوباره گذاشته، ان هم زیر خبری که بایستی بیانگر قدرت دفاعی باشد، زدن تصویر مربوط به یک بزرگنمایی چه معنی میتواند داشته باشد؟


مرتبط 1 2

دوشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۸

اصلا راهی ندارد، تلاش برای فراموشی خاطراتی ازار دهنده بی معنی است. هیچگاه و هیچوقت برای بهبود رابطه‌ای که منطقی نیست نبایستی تلاش کرد. بنایی که قرار است با هزار تردید خشت‌هایش به زور روی هم بند بشود، بهتر که از همان ابتدا فرو بریزد. بار ناراحتی و غصه به همان میزان کمتر.
پ.ن: برای خودم.

بعد از انتخاب

این مطلب مربوط به بعد از انتخابات است که خیلی قبل ها نوشته بودم و همیشه هم بعد از ادیت درفت ذخیره میکردیم، حال بعد از مدت‌ها این مطلب را گذاشتیم اینجا.

بعد از 13 آبان یک نکته ای که انگار خیلی ها روش بحث میکنند، اینکه مثلا چقدر از افراد در راهپیمایی اعتراض امیز شرکت کرده اند، و اینکه مثلا چقدر از افراد ریزش داشته است. به نظر من این بدیهی است که مثلا تعداد افراد نسبت به زمانی که خشونت ها اینقدر عیان نشده بود و مثلا اخبار بازداشتی ها و حکم های شدیدی که برایشان صادر شده، هنوز اعلام نشده بود، کم بشود، اصلا بحثی نیست.
ولی این کم شدن علت اش چیست؟ قاعدتا رفتار عاقلانه مسولین و توضیح و روشن کردن مسئله برای مردم نبوده است. خب اینکه شما به زور عده ای را بترسانید تا نتوانند حرفشان را بزنند، مثلا با چماق بالای سرشان بایستید تا هر کس حرفی زد بزنید توی سرش، بالطبع اعتراضات را تا زمانی خاموش نگه میدارید اما این قضیه دلیل نمیشود که ادم خودش را فریب دهد که دیگر کسی نیست که اعتراض کند. این اعتراض وجود دارد شما اجازه ابراز نمیدهید. و این قضیه نیز بالطبع سرانجام خوبی نخواهد داشت.
اینکه احتمالا خیلی ها به همین مسئله واقفند بحثی نیست، فقط در راه حل اختلاف نظر دارند! مثلا یک دلیلش هم اینکه هر روز کیهان صفحه دومش بیش از 80 درصد مطالبش مربوط به جنبش سبز است که در همه این مطالب نیز به نوعی قصد دارد بیان کند که این قضیه تمام شده است و در حد کمتر از هزاران نفر طرفدار دارد ولی خوب این خنده دار است که کیهان اینهمه زور بزند تا طبل مثلا رسوایی عده‌ایی که به قول خودشان دیگر تمام شده اند و طرفدار ندارند را بزند. این مسئله یک صورت دیگر را بیشتر میرساند و ان هم اینکه اینها به خوبی میدانند که با قشری طرف هستند نمیتوانند که نمیتوانند با حرف های الکی و دلیل و برهان های سرکاری قانع شان کنند برای همین تنها راهی که فعلا به نظرشان رسیده است همین است یعنی تحقیر و سرکوب، که همه این افراد را به نوعی غربال و سرکوب کنند تا فعلا این خطری را که به شدت از آن میترسند را خاموش کنند. برای همین هم هست که اگر متن این قبیل اخبار کیهان را قبل از چنین تجمعاتی خوانده باشید اتفاقا به شدت تحریک میکنند که افرادی که مخالفتی دارند حتما حضور داشته باشند تا بتوانند سرکوبشان کنند تا بفهمند که کسی حرفشان را نخواهد شنید و بعد از تجمعات نیز تحقیر افراد شرکت کننده به هر صورتی که ممکن است.
خیلی از ما در ان مملکت زندگی میکنیم، با مشکلات فراوانی که دارد بنابراین کسی حضورش بی اندازه نیست، همه تا جایی هزینه چنین تجمعاتی را قادرند بپردازند که البته بدیهی است. اما این اعتراضات مسیرش و شکلش عوض میشود و با این کارها خاموش نمیشود، قاعدتا زمانی که در پاسخ سوال سوال کننده را کتک بزنید، اگر زورش بهتان نرسد سوالش را نخواهد پرسید ولی به این معنی نیست که پاسخ‌اش را گرفته باشد، اتفاقا چنین اعتراضاتی زمانی که شکل زیر زمینی داشته باشند بیشتر گسترده‌تر و خطرناک‌تر میشوند.
یک نکته جالب‌تر هم که در همه این رسانه‌هایی که طرفدار دولت موسومند این نکته است که میخواهند تا جایی که میتوانند تفرقه بیندازند تا چنین جنبشی را مثلا از هم پاشیده و درگیر خودشان کنند. این بدیهی است که دو نفر ادم نیز نمیتوان عین هم پیدا کرد برای همین اصولا همه گروه ها عین هم نیستند و از طیف گسترده‌ای از علایق و دیدگاه‌ها تشکیل میشوند، ولی این همه طیف‌های مختلف این بار پشت سر یک سید روحانی (خاتمی) جمع بودند و خواسته هایشان را از دیدگاه او می‌دیدند، و ازادی هایشان را در قالب تعریفی که خاتمی داشت جستجو میکردند. اگر خدای نکرده این جمعیت را از اطراف کسی چون خاتمی و موسوی پراکنده یا نا امید کنند، پشت سر چه کسی این همه اعتراضات جمع خواهد شد؟

پ.ن: در مستندی که بی بی سی برای انقلاب ساخته بود یکی از نظامیان شاه همانجا میگفت که «به اعلیحضرت گفتم انقلاب را باید سرکوب کرد بعد دید چرا رخ داده، اگر تعلل کنید انقلاب پیروز میشود».

چهارشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۸

ندارد

رسیدم آزمایشگاه میبینم همه بچه ها دو هم جمع شدند، فکر کردم کسی مرده اینا دورش جمع شدند، گفتم شاید هم جمع شدند اغتشاش کنند که دیدیم نه خیر قضیه اینه که یک کافی میکر برای آزمایشگاهمون آوردند، حالا هم تفریحی شده کار کردن با این خلاصه. اول از همه مثل پت و مت همه بچه‌ها داشتند جا برای این کافی میکر پیدا میکردند. من کلا نمیدونستم انگار این کافی میکر یه جورایی برای اینا مقدسه، چون کلا با یک احترام خاصی باهاش رفتار میکنند، کل آزمایشگاه رو هم امروز بهم زدند تا برای این کافی میکر جا درست کنند. آخر سر هم فکر کنم اینو بگذارند وسط آزمایشگاه خودمون بریم بشینیم تو سالن، یعنی اینطور مردمانی هستند.
حالا البته این قضیه به همین جا هم ختم نمیشود، یک سری هم بحث راجع به این شده که این cup هایی که این کافی میکر دارد، انگار زیاد با محیط زیست دوست نیستند و حتما بایستی ری سایکل بشوند، برای همین علما یک نیم ساعت دیگه هم داشتند راجع به ظرفی برای همین منظور تصمیم گیری میکردند. حالا شما فکر کنید یک طرف قضیه هم ما هستیم و این برادر ایتالیایی مان تو لب. که کلا بدون توجه به اینا که مثل پت و مت دارند میاند و میرند، هر دو یک طرف آزمایشگاه چرت‌مان را میزنیم. اینا هم هر ۵ دقیقه یک بار نظر ما رو می پرسند.
ما هم کلا اهل کافی نیستیم داشتیم جستجو میکردیم ببینیم میشه با همین چایی هم درست کرد یا نه، ولی خب با این احترامی که اینا برای این کافی میکر قایلند ممکنه سرمو بزنند، فعلا بی خیال شدیم.

دوشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۸

دسته گلی برای الجرنون

این عنوان داستان کوتاهی است که اخیرا خواندم، داستانی علمی - تخیلی که در واقع گزارشات روزانه انسانی با ضریب هوشی پایین است که با یک عمل جراحی ضریب هوشی‌اش به طرز شگفت آوری افزایش می‌یابد. این گزارشات نیز روند این تغییر و نحوه برخورد دوستان و همکاران را به طرز زیبایی از زاویه دید یک انسان با ضریب هوشی پایین و تغییرات رخ داده، بیان میکند. رفتار دوستان و همکاران در رفتار با یک انسان کند ذهن همگی به طرز زیبایی از دید فرد بیان شده‌اند. خواندن این داستان کوتاه را به شدت توصیه میکنم:
دسته گلی برای الجرنون
نوشته: دنیل کیس برگردان: مریم جوزی
خانم کینیان می‌گه که من سریع یاد می‌گیرم. اون یک سری از گزارش‌های پیشرفت رو خواند و به من یک جور مسخره‌ای نگاه کرد. اون می‌گه که من آدم طبیعی‌ای هستم و به همه‌ی اون‌ها نشون می‌دهم. من ازش پرسیدم چرا. اون بهم گفت فکرش رو نکنم ولی من نباید احساس بدی بکنم اگه فهمیدم که همه‌ی آدم‌ها اون طور که من فکر می‌کنم خوب و مهربون نیستند. اون می‌گه برای آدمی که خدا این‌قدر هوش کمی بهش داده تو بیشتر از خیلی از آدم‌ها با مغزهایی که هیچ وقت ازشون استفاده نمی‌کنند کار انجام داده‌ای. من گفتم همه‌ی دوست‌های من آدم‌های باهوشی هستند ولی خوبند. اون‌ها من رو دوست دارند و هیچ وقت با من بدرفتاری نکرده‌اند. اون وقت اون یه چیزی توی چشمش رفت و مجبور شد دوان دوان به دستشویی خانم‌ها بره.

یکشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۸

سند خبر کیهان درباره وبلاگ رضا مهدوی نیا

کیهان نوشته است که یکی از وبلاگ‌های جنبش سبز علوی/سبز نبوی توانسته است که به سادگی و با پیگیری IP مشخص کند که وبلاگ از آمریکا به روز میشود.

اين وبلاگ كه دو ماه پيش در پايگاه Worldpress تاسيس شد، ابتدا با قرار دادن عكسي از مقام معظم رهبري و آرم سپاه پاسداران در لوگوي خود، و نيز انتشار اخباري با مضامين ظاهراً انقلابي، سعي در جذب مخاطب كرد.وبلاگ ياد شده كه فعاليت خود را با نام رضا مهدوي نيا فرزند شهيد مصطفي مهدوي نيا پي گرفت، سرانجام در روز 15آبان مطلبي روي خروجي خود قرار داد كه بلافاصله در سايت هاي ضدانقلاب و نيز سايت هاي منتسب به گروهك سبز اموي (مانند بالاترين و موج سبز) با آب و تاب فراوان منعكس شد.به دنبال اين دروغ پراكني، وبلاگ «جنبش سبز علوي / سبز نبوي» طي يك تحقيقات ساده كامپيوتري در پي يافتن هويت گردانندگان اين وبلاگ برآمد.اين وبلاگ نويس بسيجي با جستجوي آدرس IP وبلاگ منتسب به فرزند شهيد و موقعيت جغرافيايي نويسندگان آن، دريافت كه تمامي مطالب منتشر شده در اين وبلاگ از شهري به نام پلانو (Plano) در ايالت تگزاس آمريكا آپلود شده است! به دنبال افشاي هويت وبلاگ آمريكايي، گردانندگان،بلافاصله آن را از روي شبكه اينترنت حذف كردند، اما جالب اينكه مطالب آن هنوز در سايت هاي حامي ميرحسين موسوي موجود است. (انتهای خبر کیهان)

من امروز به شدت دنبال پیدا کردن مطلبی بودم که کیهان نوشته بود یکی از وبلاگهای بسیجی هویت واقعی این وبلاگ را پیدا کرده است. بالاخره این وبلاگ را پیدا کردم، به خدا حماقت این کیهانیان حدی ندارد. ببینید به چه مطلبی اشاره کرده و به عنوان خبر منتشر کرده‌ا‌‌ند.

وبلاگ جنبش سبز علوی/ سبز نبی : مطلب با عنوان سایتک گول خورد (نقل از وبلاگ)
از این مطلب هم که بگذریم میرسیم به اینکه آیا این متنی که به اصطلاح توسط یک بسیجی منتشر شده آیا واقعیت دارد یا خیر .
بنده اول متن رو خوندم و با خودم شک کردم گفتم یعنی این حرفها امکان داره !!!!!!!!!!!!!!!!!
یک دفعه زد به سرم که شماره ip این بنده خدا رو چک کنم تا ببینم این شخص از کجا به اینترنت وصل شده در ضمن باید بگم اگه در ادامه مطلب مشکلی از لحاظ اطلاعات ip وشبکه دیدید حتما به بنده اطلاع بدهید تا رفع اشکال کنم .
خلاصه آدرس وبلاگ این آقا این هستش www. Mahdibia.wordpress.com
بنده اطلاعات کاملی از شبکه ندارم ولی خوب یه چیزهایی خیلی کوچیکی بلدم بعد از این در منوcommand prompt رفتم و نوشتم www.mahdibia.wordpress.com pingدر عکسی که میبینید شماره ip فرد مورد نظر داده شد که 72.233.2.59 هستشبعد از این رفتم و این شماره ip رو به یکی از سایتهایی که با وارد کردن ip موقعیت فرد رو البته به صورت شهر میده پیدا کردم در تصویر زیر می تونید اطلاعات مورد نظر رو پس از وارد کردن شمارip ببینید.(انتهای خبر وبلاگ)

بعد از این روش تحقیق که خود فرد نیز بنده خدا در ابتدا نوشته است که چیز زیادی از شبکه بلد نیست، این مطلب بی نهایت خنده دار اساس خبر کیهان شده است. من وقتی خبر کیهان را خواندم کلا بسیار مشکوک بود، چون اصولا در حالت عادی نمیتوان از آدرس فردی که وبلاگ را به روز میکند (در یک وبلاگ عمومی مثل وردپرس) آگاه شد مگر اینکه شما سرویس دهنده باشید، مثلا خود وردپرس را تحت فشار قرار دهند یا چنین اطلاعاتی در اختیار بگذارد و یا مواردی که در انتها اشاره میکنم. اما روش تحقیق این بنده خدا که از کشف انرژی اتمی در آشپزخانه نیز مضحکتر است.
اول از همه اینکه شما با پینگ کردن آدرس فقط محل سروری را که سایت در آن میزبانی میشود را پیدا میکنید . مثلا این روش را یک انسان در کیهان در مورد خود کیهان چک میکرد برایش جای سوال پیش میامد که بنابراین کیهان را نیز فردی از ایالت تگزاس آمریکا مینویسد (امتحان کنید IP خود میزبان سایت کیهان با این روش 67.19.215.166 یا در این محدوده قرار دارد بروید در یک سایت مثل ip2location.com یا کلی سایت مشابه این چک کنید میبینید که سروری در ایالت تگزاس امریکاست).
تازه برای وبلاگی که در سرویس های عمومی است که قضیه کلا چیز دیگری است و این آدرس صرفا یکی از آدرس های سایت عظیم وردپرس است. به خدا روش به قدری خنده‌دار است که نیازی به توضیح بیشتر نیست. فقط در انتها متاسفم برای کیهان که چنین وبلاگی که خودش نیز در ابتدا اشاره کرده است چیزی از شبکه نمی‌فهمد اساس خبر دروغی در روزنامه کیهان شده است. ولی بعد از همه این موارد اکنون به نظر میتوان مطمن بود که این فرد واقعا وجود خارجی دارد و خودش به اجبار یا اختیار مطلبش را حذف کرده است. فقط افسوس آقای شریعتمداری که به روشنی در روز روشن دروغ میگوئید. آیا فردایی برای پاسخگویی نیست؟ ایا اسناد دیگری که از آنها برای تهمت و افترا برای دیگران استفاده میکنید به همین استحکامند؟ یه ذره وجدان داشته باشید.

-------------------------------------
پ.ن : یک چیز جالب تر هم الان دیدم که زیر مطلب این بنده خدا، ملت کلی بهش متلک انداختند، یکی نوشته : (شما چرا شکسته نفسی میکنی که از شبکه چیز زیادی نمیدونی؟) و کلی کامنت خنده دار دیگر که خودت هم از امریکا اپدیت میشوی!! حال ایا یکی از همین کیهانیان که این مطلب را به عنوان خبر در صفحه دو چاپ کرده لااقل این کامنت‌ها را نخوانده تا به نبوغ این بشر پی ببرد؟ یا عمدی در کار بوده!
پ.ن.ن: کیهان امروز به نقل از بنیاد شهید نوشته که شهیدی به این اسم وجود ندارد. اما هیچ مطلبی نسبت به دروغ دیروزی که نوشته بود نیست. وبلاگ فوق الذکر نیز خود نوشته که میدانسته این روش دروغ و بی اساس است و به عمد چنین چیزی نوشته.

پنجشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۸

شادی گمشده


روزهای خاطره انگیز قبل از انتخابات امسال به جرات از خاطر من که هرگز نخواهد رفت. روزهایی سراسر امیدی که به ناگاه در دلهای همه ایجاد شده بود خاطراتی را برایمان رقم زده که به جرات میتوان گفت شاید جزو بهترین ها برایمان باقی خواهد ماند. ۴ سال یاس و سرافکندگی در مملکتی که انگار برای بلاهت و سفاهت بین مسولان اش مسابقه گذاشته بودند، همه را نالان کرده بود ولی انگار که هیچ پایانی برایش وجود ندارد. ذره ذره نفرتی که در دلها کاشته میشد شاید فقط در جک ها وپیامکهایی التیام داشت که انگار قرارند آبی بر روی آتش دل ها باشند. اما همین نفرت هایی که توسط ریس جمهور با همه کارهای نسنجیده و گاها غیر معقول تشدید میشد، انگار مجالی میخواست تا همان فوران نفرتی را ایجاد کنند که به اعتراف همه شاید بینظیر در تاریخ ایران باشد.
دیروز با دیدن ویدئو ها وتصاویر راهپیمایی همه این خاطرات دوباره برایمان زنده شدند، روزهایی سراسر خاطره، ولی اینبا دیگر تنها کاری که میتوان کرد همین نظاره شجاعت مردمی است که در مقابله با دروغ از حق خود کوتاه نمی‌آیند.


شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۸

استاد عزیز

این بار که رفتم ایران میخوام صاف برم پیش استادم، بگم عزیز مجبور بودم، مجبور بودم کار کنم، تو که نمی‌خواستی پول بدی از گشنگی نمیرم، چی کار باید میکردم؟ همه مدت هم آواره مسیر شرکت و دانشگاه بودم در فکر بافتن دروغی دیگر برای گرفتن مرخصی، که مبادا زمانی که اراده کردید در دسترس نباشم! حالا یکی پیدا شده بود با بقیه فرق داشت، تنوع داشت دیگر، ناراحتی برای چیست؟

پ.ن: استاد عزیزمان ما انگار ناراحت است و مدتی است که پاسخ میل هم نمی‌دهد.
پ.پ.ن: اشتباه میکردیم، پاسخ داد.

انتقاد

خبر اعتراض به رهبر توسط یکی از بچه های دانشگاه خیلی سر و صدا کرده. بالاخره اولین بار است که کسی در حضور رهبر توانسته بجز التماس برای بوسیدن دست یا نهایتا ابراز جانثاری چیزی بیان کند. حیف که مطمئنا چنین رهبرانی در نهایت کاملا از هر جهتی بسته میشوند و خبرها جز از کانال‌هایی که اطرافیان میخواهند بدان‌ها نمی‌رسد، وگرنه کاش میدید که همین مردمی که تحت حاکمیت‌اش قرار دارند چه ذوقی کرده‌اند از شنیدن چند کلمه پراکنده از دهان این و آن که کسی در حضور رهبر انتقاد کرده است.
آقا جان یه خورده پایین‌تر بشین، شما کی تحمل انتقاد داشتی؟ همین هم که اینقدر ناراحتتان کرده که بدون اقامه نماز مجلس را ترک کرده‌اید، کم‌کم اش برایتان مقام پدری قایل بوده که گفته چرا هوای یه طرف رو بیشتر داشتید.
--------------
امروز هم تو این آزمایشگاه وقتی این آهنگ Bella ciao را برای یکی از بچه ها که ایتالیایی است نشون دادم کلی ذوق کرده بود که آهنگ‌های ایتالیایی تو ایران طرفدار پیدا کردند(ویدئو)! بعد هم که بحث شد، جالب بود که این ایتالیایی خودش میگفت به خاطری تبلیغی که هر روز تو رسانه‌ها علیه ا.ن انجام میشه، فکر میکرده که تو ایران بسیار محبوب است و طرفدار دارد. یه نکته جالب هم اینکه تو این آزمایشگاه فعلا ما 3 تا بردار از اسپانیا داریم که این سه تا یادشون نمی‌اومد که تارخ انقلابشان کی بوده. البته مساله مربوط به دوران قدیم نیست همسن 35 سال پیش، یعنی فقط 4 سال قبل از انقلاب ایران، اونها هم حکومت دیکتاتوری آقای فرانکو داشتند که اتفاقا هم مسیحی معتقد بود و بر حسب اتفاق ایشان هم خودش رو رهبر اسپانیا میدونسته، و تاکید داشته که تایید خداوند رو هم دارد. که البته بعد از مرگ ایشان انگار جانشین ایشان تصمیم میگرند که خودش شاه بماند و دخالتی در سیاست نداشته باشد و اسپانیا دمکراسی داشته باشد. البته الان هم انگار اسپانیا شاه را دارد و این دوستان هم تایید میکردند که مقام بیخودی است که فقط پول‌های مملکت‌شان را به فنا میدهد ولی خوب هیچ نقشی در سیاست‌شان ندارد.
پ.ن: بعد از دیدن کلیپ الله اکبر گفتن بچه‌ها در موج سبز بعد از این اقدام، یاد خوابگاه زنجان افتادم و روزهای آخر، من یک دوستی داشتم که ماشالله حنجره ابی رو داشت، وقتی فریاد میزد شیشه‌های ساختمون‌های اطراف میلرزید،

سه‌شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۸

تو فارغی و عشقت بازیچه مینماید
تا خرمنت نسوزد، احوال ما ندانی
شهر آن توست و شاهی، فرمای هر چه خواهی
گر بی عمل ببخشی ور بی گنه برانی
(غوغای عشق‌بازان - شجریان)

دوشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۸

پاسخ ویدیویی کروبی به حوادث نمایشگاه

امروز این همسایه‌مان تو آسانسور سر صحبت رو باز کرد، فهمیدیم قبل از انقلاب، مدتی تو ایران بوده برای ساخت زمین تنیس، میگفت سال 74-75 فکر کنم، اسم مجموعه یادش هم نمی‌اومد ولی فکر کنم همون مجموعه ورزشی انقلاب بایستی بوده باشد که بنده هم نمیدونستم قبل از انقلاب به چه اسمی بوده. ولی نکته جالب این بود که از تهران اولین چیزی که تعریف کرد خیابان ولیعصرش بود. میگفت یه خیابون خیلی بلند اطرافش پر از درخت، قاعدتا بایستی همان ولیعصر خودمان باشد، اسمش یادش نمی‌اومد، علما اطلاع دارند اسم این ولیعصر همان ولیعهد بوده یا چیز دیگه؟ یاد تهران افتادیم و همان ولیعصرش.
خیلی هم پررو برگشته میگه پس شما خیلی خوش شانس هستید که اومدید خارج از ایران اینجا زندگی میکنید، و گرنه ایران که الان وضعیت بدی دارد.
ای تف تو روحت ا.ن، جلو در و همسایه هم واسه ما آبرو نذاشتی.

پنجشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۸۸


کم کم که مدتی از آمدنمان میگذرد، آدم دلش برای دوستان و افراد مختلف تنگ میشود، نمیخواهم بگویم که مثلا homesick شدیم، نه ولی کلا دیدن افراد نیز غنیمت است، شاید اصلا ندانند هم که چقدر اینجا آدم دلش برایشان تنگ شده است. کلا دل است دیگر، خیلی وقت‌ها با یک نگاه معمولی در هفته یا ماه هم راضی میشود.
خداحافظی من هم از بچه‌ها به بدترین وجه ممکن صورت گرفت، یعنی اصلا فرصتی نشد که بتوانیم همه را یک بار دیگر برای آخرین بار ببینیم، به قصد خداحافظی، حالا واقعا یک بار دیگر هم امکان چنین دیداری فراهم شود یا خیر بیشتر به معجزه می‌ماند!
بچه‌های آزمایشگاه تو دانشگاه که کلا به ندیدن ما عادت داشتند، از بس نبودیم در دانشگاه، ولی روزهای آخر چقدر رفتیم در آن آزمایشگاه که لااقل کسی رو ببینیم ...
فقط توانستم به چند نفر زنگ بزنم، ولی خوب به خیلی‌ها هم نمیشد زنگ زد، خیلی وقت‌ها فقط باید ببینی تا بلکه دلت راضی شود، صحبت کردن قضیه را بدتر میکند! این مدت هم همش فکرم بود که میل بزنم ولی کلا آدم فکر میکند شاید برای کسی اینقدر ها هم قضیه مهم نبوده باشد.
پ.ن: این سخت‌گیری استاد راهنمام در نگارش فارسی دیگر رفته تو خونمان، هر مطلبی که میخوایم بنویسیم کلی از این بابت ادیت میکنیم! چقدر اذیت کردیم/شدیم سر نگارش پایان نامه

سه‌شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۸

افغانستان و پز دموکراسی برای ایران

به سلامتی انتخابات افغانستان رفت به دور دوم، حالا میتونید تو بی بی سی این برادران رو مشاهده کنید که دارند از دموکراسی و رفتار مدنی حرف میزنند. نه کودتایی رخ داد، نه نظام‌شان رفت زیر سوال و نه از دماغ کسی خونی آمد. قبول کردند که تقلب شده است، لااقل به آسانی توانستند اعتماد مردمشان را جبران کنند (لااقل در ظاهر) که اگر تقلبی رخ بدهد، آرا باطل میشود. تا همین 6 -7 سال پیش جواب سلام همدیگه رو با تفنگ میدادند ولی حالا یاد گرفته‌اند که میشه حرف زد.
جالب بود که خود کیهان هم قبلا گفته بود که چون آرای نامزد رقیب هم خیلی زیاد هست باید کرزای تن به یه دولت ائتلافی بده، حالا برای خانه خودمان چرا این مسئله مصداق ندارد، جای سوال هست.
اگر انتخابات افغانستان به مردمش پیام میدهد که دوران جنگ تمام شده و قرار است همه چیز با نظر آنان انجام شود. و آرایشان برای سرنوشت کشور مهم است. انتخابات ما چه پیامی داشت؟ جز ناامید کردن خیل مردمی که امید به تغییرات و اصلاح در چارچوب قانون داشتند. جز نا امید کردن مردمی که آزادی‌ای را که حق شان است پشت سر یک روحانی و یا طیف کاملا معتقد به اصل انقلاب و اسلام دنبال میکردند. براحتی اینهمه مردم را در مقابل نظام قرار دادید که چه؟ یا لااقل فهماندید که به هیچ ترتیبی صدایشان شنیده نخواهد شد. هر چند که از فردوسی تا آزادی را پر کنند.
یاد جمله معروف خاتمی هم به خیر که همیشه میگفت که سعی نکنید که دین را در برابر آزادی ملت قرار دهید، که در اینصورت دین شکست میخورد. بالاخره هیچگاه چیزی که خواست عمومی جامعه‌ای است با اقدامات نظامی سرکوب نمیشود، روی هم انباشته میشود.

فردا روز تولد یکی از هم آزمایشگاهی هاست که اسپانیایی است، آمد از ما هم دعوت کرده تا برای نوشیدن آبمیوه مهمانش باشیم! آخر عمری به چه روزی افتاده‌ایم! لابد بعدش هم بایستی برایش هپی برسدی بخوانیم با رقص سالسا!

یکشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۸

شب تولد

انسان فقط کلا هیکل‌اش گنده‌تر میشود، هنوز هم با تبریک تولد مثل بچه‌گی‌ها انسان ذوق میکند و از باز کردن کادو خوشحال میشود، حس همان حس است، فقط گنده‌تر که می‌شویم غرور اجازه ابراز نمی‌دهد به سادگی بچه‌گی‌ها. (لااقل ما که اینطوریم!)
تا چشمانت را ببندی و باز کنی 26 سالگی هم تمام شد، همه زندگی همین است.

شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۸

Windows 7


زیبایی ویستا و کارایی و سبکی ویندوز xp. به همین سادگی، به همین خوشمزگی!

با ویندوز سون (7) مینویسیم. همین

جمعه، مهر ۲۴، ۱۳۸۸

MATLAB in UBUNTU (BUG in Mex file)

اگه بخواید که Matlab رو روی Ubuntu نصب کنید ممکن است اگر نسخه جدیدتر gcc رو داشته باشید یا زمانی که فقط همین کامپایلر رو update کرده باشید با خطای زیر روبرو شوید (البته خطا کلی است. و ممکن است در همه روندهای نصب که از این flag استفاده شده باشد همین خطا رو ببینید)
/usr/bin/ld: cannot find -lstdc++
collect2: ld returned 1 exit status
برای مطلب هم تنظیمات کامپایلر در فایل زیر هست.
.../.matlab/R2008a/mexopts.sh

خیلی ساده بروید و خط زیر را کامنت کنید.

# CLIBS="$CLIBS -lstdc++"
توضیح: در ویرایش های جدیدتر gcc دیگر از این flag استفاده نمیشود.

سه‌شنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۸

مدرک هم فلسفی میشود


اصل خبر:
 رحیمی:‌مجموع دولت به دنبال خدمتگزاری است و من تصور می‌کنم که این حرکت‌ها با هدف ایجاد معطلی در برنامه‌های دولت صورت می‌گیرد لذا زمانی که این موضوع به اصل ۹۰ محول شد من نیز به عنوان یک مائده آسمانی از آن استقبال کردم و به دنبال آن هستم تا برای همیشه به این افتراها پایان دهم.
آقا مشکل کار کجاست، تا جایی که ما تا حالا دیدیم مدرک چیز سنگینی نیست، چرا سر چیزهای بیخودی مسغره بازی در می آورید؟ خوب اگر راست میگویید، این که چیزی نیست ، به جای این مسغره بازی ها یک کپی از مدرکت را نشان بده! آخر همین که عزیز دل برادر شما میخواهی کار را به کمیسیون و اینجور جاها بکشانی یعنی این که میخواهی قضیه را زیر سیبیلی رد کنی! خیلی واضح است.
کلا انگار کم کم مسله مدرک هم داره مثل مساله تورم تبدیل به یک بحث فلسفی میشود. تا بتوان از زیرش در رفت. جوری راجع به قضیه مدرک حرف میزنند که انگار مدرک مثلا یک بار سه چهار تنی است یا مثلا سر کوه قاف گذاشته اند که طول میکشد بروند وبیاورند. مدرک ای اگر باشد کلا یک فکس لازم دارد تا به شایعات پایان دهد. اتفاقا کشیدن یک همچین موضوعی به کمیسیون و.. یعنی طول دادن ماجرا یعنی اینکه شما مدرکی نداری داری مسغره بازی در میآوری تا آبها از آسیاب بیافتد همین.


دوشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۸

تبلیغ برای مذهب

دیروز دو نفر نزدیک ظهر اومدند در زدند که ما رو به دین مسیحیت دعوت کنند! ولی خیلی جالب بود کلی هم با خودشون انجیل به همه زبانها آورده بودند. اولش که من گفتم که فرانسه بلد نیستم، سریع یکیشون یک انجیل انگلیسی و عربی آورد و به سرعت یک صفحه‌اش رو آورد و یک پاراگراف نشون داد که بیا این قسمت رو بخون، یک قسمت خطاب به افرادی که هم زبان نیستند ولی دلهاشون با همه. تعجب کردم از این همه حاضر جوابی‌شون. البته پاسخ ما که روشن بود.
ولی خوب نکته جالب اش این بود که میخواستم به کلیسا پیشنهاد بدم یه ذره دقت کنند آدم های بهتری بفرستند، شاید اگر دختر باشند و خوشگل‌تر بشود بیشتر فکر کرد!
پ.ن: از رو هم نمی‌رفتند، یکیشون برگشته میگه ما یه دوستی داریم که به انگلیسی مسلطه اگه مایل باشید بگیم بیاد باهاتون صحبت کنه، دیدم امیدی نیست که دوست‌شان هم گزینه بهتری باشد، رد کردیم.

جمعه، مهر ۱۷، ۱۳۸۸

گلادیاتور- محسن نامجو

آهنگ گلادیاتور از آلبوم جدید محسن نامجو،





اندر حکایت واردات

از این به بعد گاها از تجربیات زندگی در این را مکتوب میکنیم. اولین این تجربیات یا خاطرات نیز مربوط هست به چند روز پیش که قرار بود باری رو از ایران اشتراکی برایمان بفرستند.
ماجرا نیز از این قرار بود که یکی از بچه ها به ما پیشنهاد داد که چون قیمت اقلام خوراکی اینجا خیلی گران هست، بگوییم از ایران پک کنند و برایمان بفرستند. ما نیز موافقت کرده بودیم. (اینجا بچه ها معمولا در ماه اول تا جایی که ما فهمیده‌ایم قیمت همه چیز را به ریال یا همان تومن خودمان محاسبه میکنند برای همین هست که چشم‌ها همگی در ماه های اول در زمان خرید گرد میشود) در ادامه همین داخل پرانتز یکی از بچه‌ها نیز که مدت زیادی است در اینجا ساکن بوده خاطرات زیادی تعریف میکرد که همه در ماه‌ها اول به فکر تجارت وبیزینس میافتند، رویایی که در ادامه به کارهای بسیار پایینتر تا جاروبرقی کشیدن به عنوان کار پاره وقت تنزل پیدا میکند!
این خانواده دوست ما هم انگار دیگر چیزی کم نگذاشته بودند و کلا بازار تهران رو پک کرده بوند فرستاده بودند اینجا، فقط یک قلم اینجا بگم 12 قوطی رب گوجه فرنگی ، که فکر کنم هیات میشه راه انداخت. بگذریم دفعه قبلی که بچه ها بار از طریق Cargo میفرستادند معمولا چک نمیکردند ولی اینبار از شانس ما این مامورها پیله کردند که بایستی بار رو باز کنید تا بازرسی کنیم. حال شما قیافه مامورها رو تجسم کنید در حین بازرسی این اقلام. من فقط یکی از مامورها رو دیدم که داشت توضیح میداد که برای واردات بایستی چطوری اقدام کنیم، که با توضیحات ما که اینجا دانشجو هستیم و قرار همه اینارو خودمون بخوریم بیخیال شد.
خلاصه تک تک اقلام رو جداگانه وزن کردند و درنهایت یک tax عظیم نیز برایمان بریدند که فکر کنم همه رو از اینجا میگرفتیم به صرفه تر بود.
گذشته از جریمه های متنوعی که شامل گرفتن وقت مامورین زحمت کش گمرکشون هم بود که تک تک برایمان فاکتور کردند. اینجا کلا تا اینجا که ما دستگیرمان شده است بابت هیچ چیزی کسی با شما کاری ندارد و همه کارها با خنده پیش میرود، تنها مشکل قضیه همان انواع و اقسام charge هایی است که ممکن است برای چیزهای بیخود وبیجهتی که در مملکت خودمان با یک سلام و صلوات ختم میشود، برایتان ببرند.
خلاصه که اگر خواستید این شکلی هیاتی بار از طریق سیستم Cargo بفرستید حواستان باشد که مثل ما نرود در پاچه‌تان!

یکشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۸

ما نژاد پرستیم ؟

اولین چیزی که یه ایرانی ممکنه تو اولین دیدار از خارج از ایران توجهش رو به شدت جلب کنه، وجود ملیت‌های مختلف تو هر کشوری است. چیزی که انگار معنای واقعی دهکده جهانی است. شما هر جایی که باشید انواع و اقسام ملیت ‌های مختلف رو میبینید. انگار که همه دنیا با هم دوستند و با هم رفت و آمد داشته باشند!
چیز دیگه دیدی است که در اینور دنیا ملیت‌های مختلف نسبت به همدیگه دارند. شاید تو ایران خیلی کم پیش بیاد که مثلا یک خانم سفید پوست حاضر به ازدواج با یک مرد سیاه (سیاه که میگم یعنی یه ذره روشنتر از ذغال) ازدواج کنه، یا مثلا پسری بخواد یه دختر سیاه پوست انتخاب کنه. البته نمیخوام از این رفتار دفاع کنم، ولی یه جورایی به نظرم اعتقاد ما به تساوی همش ادعاست، که در عمل همان کار دیگر رو میکنیم! به نظرم کلی از رفتار ما ها بر اساس همین تعارفات و اعتقادات الکی است که اولین کسی که مخالفشه خودمونیم ولی حالا به هر دلیلی رو نمی‌کنیم. مثلا خیلی‌ها شاید قایل به تساوی بین زن ومرد باشند (لااقل در حرف) ولی تعارف که نیست چقدر حاضریم در رفتارمون هم اینو نشون بدیم. کلا خیلی نکات هست که باید بهش فکر کرد.

سه‌شنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۸

لطفا تعارف نکنید


یک ديپلمات آرژانتینی تصميم داشت 250 كارتن حامل انواع عتيقه‌جا‌ت، نسخ خطي و برخي آثار و اشياء تاريخي همچون تفنگ‌هاي قديمي را طور قاچاق از ایران خارج کند. مقامات گمرک نیز تنها پس از مشکوک شدن به این حجم بار (توجه کنید 3 تا 4 تن!!) اقدام به بازرسی کارتن ها کرده‌اند! اصل خبر

تعارف نکن بیشتر بردار، مملکتی که نیروی انتظامی اش در خیابانها کشیک میدهد تا هموطنانش کسی خدای نکرده یه تکه پارچه سبز از خودش آویزان نکرده باشد، شما حق داری 4 تن اشیای عتیقه را به عنوان بار از مرز خارج کنی و توخارج بشینی از ته دل به حماقت این مملکت بخندی!

پنجشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۸

پاسخ دکتر علیرضا بهشتی به نامه احمد توکلی

آقای توكلی! امروز كسانی هستند كه شما بتوانید آنان را به این خاطر مورد مواخذه قرار دهید. تصور كنید كه این افراد به خواسته‌های دوستان شما تن می دادند، تسلیم می‌شدند و به حق ملت خیانت می‌كردند. در آن صورت اینک از چه كسانی انتظار داشتید مردم را به خویشتنداری دعوت كنند؟ كشور قطعا در شرایطی خوبی به سر نمی‌برد. شعارهایی كه در نامه خود به آنها اشاره كرده‌اید یقینا مورد علاقه و توصیه كسانی كه برایشان نامه نوشته‌اید نیست. آیا به صرف اعلام برائت آنان نگرانی شما رفع می‌شود؟ آنان حتما این كار را خواهند كرد، و مطمئنا این اقدام آنان صورت مسئله را از میان نخواهد برد، اگر نتواند اعتماد از دست رفته مردم نسبت به حاکمانشان را باز پس بیاورد.



در پی نگارش نامه‌ای از سوی دکتر احمد توکلی خطاب به مهندس میرحسین موسوی و حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی، سیدعلیرضا بهشتی شیرازی، سردبیر روزنامه کلمه سبز در نامه‌ای به موارد مطرح شده در این نامه پاسخ داد.

به گزارش پایگاه خبری پارلمان‌نیوز، این نامه بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
آقای دكتر احمد توكلی در نامه‌ای خطاب به مهندس موسوی و حجت الاسلام و المسلمین خاتمی آنان را به قدرت‌طلبی و تخطی از خط امام متهم كرده است. او در این نامه ادعا می كند امام در زمان جنگ با سیاست‌های دولت مخالف بودند و به خاطر وجود دشمن خارجی آن را تحمل می‌كردند. از دیگر سخنان قابل توجه در این نامه عبارتی است كه پیش درآمد خبری سایت الف را شکل می‌دهد: « گویا می‌خواهید حاكمیت را به برخورد با خود بكشانید. تردیدی نیست كه معارضه چیزی جز خیانت به امام، انقلاب، اسلام، مردم و ایران نیست. تصمیم به بازگشت بگیرید.» با این حال به عنوان كسی كه دوبار این نامه را خواندم هیچ‌یك از عبارات فوق را جان كلام نیافتم. در نامه ایشان جان كلام این است كه آقای موسوی و آقای خاتمی چرا جلوی شعارهای ساختارشکنانه طرفدارانشان را نمی‌گیرند.
آقای توكلی! امروز كسانی هستند كه شما بتوانید آنان را به این خاطر مورد مواخذه قرار دهید. تصور كنید كه این افراد به خواسته‌های دوستان شما تن می دادند، تسلیم می‌شدند و به حق ملت خیانت می‌كردند. در آن صورت اینک از چه كسانی انتظار داشتید مردم را به خویشتنداری دعوت كنند؟ كشور قطعا در شرایطی خوبی به سر نمی‌برد. شعارهایی كه در نامه خود به آنها اشاره كرده‌اید یقینا مورد علاقه و توصیه كسانی كه برایشان نامه نوشته‌اید نیست. آیا به صرف اعلام برائت آنان نگرانی شما رفع می‌شود؟ آنان حتما این كار را خواهند كرد، و مطمئنا این اقدام آنان صورت مسئله را از میان نخواهد برد، اگر نتواند اعتماد از دست رفته مردم نسبت به حاکمانشان را باز پس بیاورد.
آیا فکر نمی‌کنید برای تامین چنین هدف مهمی متولیان امور هم وظایفی دارند؟ وظایفی که خود باید بار سنگین آن را بردارند؟ و لا تزر وازرة وزر اخری و ان تدع مثقلة الی حملها لا یحمل منه شی و لو کان ذا قربی. و هیچ باربردارنده‌ای بار دیگری را بر نمی‌دارد و اگر دیگری را به برداشتن بار سنگین خود فراخواند، چیزی از آن برنخواهد داشت، اگرچه خویشاوند باشد.
آقای توکلی! موسوی و خاتمی جایی نرفته‌اند كه لازم باشد برگردند. آنها به خط امام پشت نكرده‌اند. آنها به جمهوری اسلامی، حتی پس از رویدادهای تلخ این چند ماه، پایبندند، زیرا آن را قابل اصلاح و غیر آن را موجد هزینه‌های سنگین و غیرقابل تحمل برای كشور می‌دانند. ضایعات این چندماهه، حتی حرکات عصبی گروهی از راهپیمایان در روز قدس، نتیجه خطاهای پی در پی متولیان امور است .
متولیان امور!؟ مشکل امروز ما این است که کسی آنان را نمی شناسد. این روزها وقتی از دوستانی که در رسانه ملی مشغول به کارند به خاطر رفتارهای صدا و سیما گله می‌کنیم می‌گویند مگر ما تصمیم‌گیر هستیم؟ سپس رهبری هم در نماز عید از شبهه‌افکنی‌هایی که در این رسانه انجام گرفته است انتقاد می‌کنند. پس چه کسی دارد این کارها را انجام می دهد؟ مشابه همین وضعیت را در قوه قضائیه ببینید. وقتی برای قاضی استدلال‌های محکمه‌پسند ارائه می‌کنی در جواب می‌گوید مگر دست من است؟ سپس معلوم می‌شود رئیس قوه قضائیه هم تیغ برایی ندارد. مقام معظم رهبری هم که مخالفت خود را با برخی از مهمترین خطاهای انجام گرفته در دادگاه‌های اخیر اعلام کرده‌اند. پس چه کسی دارد این کارها را انجام می‌دهد؟
وقتی با دوستان سپاهی صحبت می کنی می گویند دل ما بیشتر از شما خون است. «آیا خیال می کنید پاسدارها بیرون از همین جامعه و جدا از همین مردم زندگی می کنند؟ نمی دانیم جواب بچه هایمان را چه باید بدهیم.» پس چه کسی دارد این کارها را انجام می دهد؟ پس از سه ماه هنوز معلوم نیست چه کسانی به کوی دانشگاه حمله کرده‌اند. رهبری این عمل را محکوم کرده‌اند. نیروی انتظامی از آن تبری می‌جوید. مجلس در به در دنبال عوامل این ماجرا می‌گردد. هیچ‌کس آنها را نمی‌شناسد. هیچ‌کس نمی‌داند از فرماندهان و سازمان‌دهندگان حوادث تلخی که بر کشور گذشت باید با چه عنوانی نام ببرد. ما اجمالا نامشان را گذاشته‌ایم «متولیان امور»؛ متولیان اشتباهات این چند ماهه .
اشتباهات این چند ماهه محصول رفتار کسانی است که تصور می‌كنند اگر یك امر موهوم را ده بار با صدای بلند و اعتماد به نفس كافی فریاد بزنند آن امر موهوم به واقعیت تغییر ماهیت می‌دهد و چون این تغییر ماهیت صورت نمی پذیرد همواره به دنبال مقصر هستند. از نظر آنها تقصیر همیشه در یک جایی بیرونی قرار دارد؛ بیرون از مرزها، بیرون از نظام، بیرون از حلقه خودی‌ها، بیرون از جلسه تصمیم‌گیری‌ها، بیرون از هر جایی که آنها هستند؛ از نظر آنها همه متهم به خیانت و ارتباط با اجنبی و جیره‌خواری و هر اتهام دم‌دستی و نخ‌نمای دیگر هستند، همه به جز خودشان و در الصاق این اتهامات استثنایی جز خودشان وجود ندارد. اگر باور نمی‌کنید، تا فردا صبر کنید.
آنها کسانی هستند که از حرمت شکنی تغذیه می‌کنند. در این خطیئه برایشان هیجانی هست که جانشان را تازه می‌کند. آنها به این کار اعتیاد پیدا کرده‌‌اند؛ با دلیل و بی‌دلیل سراغش می‌روند و زیاده‌روی در این اعتیاد را هر روز بیشتر می‌کنند. لا یرقبون فی مومن الا و لا ذمة در مورد هیچ مومنی نه معیارهای خویشاوندی و نه اصول عهد و پیمان را رعایت نمی‌کنند. آیا کسانی که حرمت خاندان امام را می‌شکنند حرمت دیگری را رعایت خواهند کرد. آنها برای این‌گونه حرمت‌شکنی‌ها حتی به دنبال بهانه مناسب هم نیستند؛ بی‌بهانه و بی‌مقدمه و بدون رعایت حداقل ظواهر این کار را انجام می‌دهند. مقاله مدیرعامل خبرگزاری جمهوری اسلامی را در سایت رسمی این موسسه مطالعه کنید و ببینید آیا امام حسین (ع) را با منطق همین مقاله نکشتند؟
«معیار امام راحل مبنی بر " حال فعلی افراد " برای ارزیابی میزان پایبندی خوش‌سابقه‌ها به اصول و آرمان‌های انقلاب و نظام اسلامی ، قطعا" شامل حال اعضای خانواده و بستگان خود ایشان نیز می‌شود، زیرا اگر به فرموده امام "حفظ نظام از اوجب واجبات است " ، بنابر این در صورت غفلت یا کژتابی افراد مورد احترام نسبت به آرمان‌های اصیل انقلاب و نظام ، نمی‌توان حرمت آنها را بر حیثیت و اعتبار نظام - که خونبهای هزاران شهید و مرهون ایثارگری جوانان فداکار و گمنام این سرزمین است - مقدم و مرجح دانست». ان الحسین خرج عن دین جده فدمه هدر. حسین از دین جدش خارج شده است پس خونش را باید ریخت. «متولیان امور» از قرار زورشان به همه چیز و همه کس می رسد جز واقعیت. تنها واقعیت است که پشت آنان را به خاک می‌مالد.
اینک صد روز است که جامعه ما صحنه اجرای تدابیر پرهزینه آنان است. آیا امروز بحران عمیق‌تر است یا سه ماه پیش؟ آیا در جمعه سبز که نه تهدیدی در کار بود و نه تلاقی چند تعطیلی متوالی مردم را به سفر آخر تابستان تشویق می‌کرد معترضین به نتایج انتخابات پرشمارتر به خیابان آمدند یا در روز قدس؟ کاملا پیداست که هیچکدام از راه حل‌های «متولیان امور» فایده‌ای به همراه نداشته است. آیا وقت آن نرسیده است که دیگر به تحلیل‌های مالیخوالیایی آنان اعتماد نشود و فرماندهی همه چیز کشور از دست آنان خارج گردد؟
واقعیت آن است که اینان هیچ تحلیل درستی از شرایط جامعه ندارند .آنها واقعا خیال می‌کنند اگر مهندس موسوی در روز 23 خرداد به وقایع غم‌بار صورت گرفته در انتخابات اعترض نمی‌كرد آب از آب تكان نمی‌خورد و هیچ از هیچ تغییر نمی‌كرد.
ما قانع نیستیم كه چرا باید حق اعتراض،.......... از مردم سلب شود یا کسی حق داشته باشد این اعتراض آنان را تشویش اذهان عمومی بنامند. 1400 سال پیش در محكمه‌ای كه قاضی آن خود خلیفه بود حكمی بر علیه فاطمه زهرا (س) صادر شد كه ایشان به آن اعتراض كرد و 14 قرن است كه هنوز ما داریم به این حكم اعتراض می‌كنیم. نه در آن زمان و نه در ادوار پس از آن كسی این اعتراض را تشویش اذهان عمومی ننامید؛ مگر آن كه از این پس جمهوری اسلامی به قاعده وحدت رویه قضایی این كار را بكند.
با این حال مسئله ما فعلا این نیست. حتی اگر مهندس موسوی هم اعتراض نمی‌كرد، مردم به آنچه در انتخابات روی داد اعتراض می‌كردند. واقعیت این است كه تظاهرات عظیم روز 25 خرداد با منابع اعطایی بنیاد سوروس و به دست كسانی كه از چند روز قبل در زندان به سر می‌بردند سازماندهی نشد، بلکه این مردم بودند که به صورت خودجوش این رویداد تاریخی را رقم زدند. در روز 25 خرداد از چندین طریق به دفتر مهندس موسوی پیغام رسید که نیروهای ضدشورش با حاضران در تظاهرات .............برخورد خواهند كرد و مسئولیت خون این عده به گردن اوست، از این رو دكتر بهزادیان رئیس ستاد انتخاباتی مهندس موسوی رسما در سایت قلم اعلام كرد چون مجوز لازم صادر نشده است راهپیمایی برگزار نخواهد شد.
روز دوشنبه 25 خرداد 1388 ساعت 2 بعدازظهر تعداد قابل‌توجهی از دوستان مهندس موسوی در دفتر او جمع شده بودند و به او اصرار می‌كردند به خیابان نرود، زیرا با توجه به اطلاعیه‌ای که از سوی آقای بهزادیان منتشر شده است تنها تعداد کمی از کسانی که از لغو تظاهرات بی‌اطلاعند خواهند آمد و قاعدتا برای زهر چشم گرفتن از دیگران، این عده به‌شدت سركوب می‌شوند و جان هرکسی که به میانشان برود هم در معرض خطر قرار می‌گیرد. اتفاقا آن روز تنها استدلال مهندس موسوی برای حضوردر خیابان این بود كه در چنین شرایطی نمی‌تواند مردم را تنها بگذارد، شاید حضورش هزینه سركوب را بالا ببرد و از شدت آن كم كند. علیرغم تمامی این پیش‌بینی‌ها آن جمعیت عظیم در صحنه حاضر شد. واقعیت‌ اینهاست.
واقعیت این است که اگر موسوی نبود اتفاقی که اینک پس از سه ماه در ابعادی محدود رخ داده و آقای دکتر احمد توکلی این همه از آن نگران است، همان روز اول روی می‌داد. این موسوی بود که اجازه نداد مردم در دام تبلیغات کسانی بیفتند که می‌خواستند اسلام را به خطاهای «متولیان امور» متهم کنند. این او بود که جوانان را با منطق انقلاب آشنا کرد و به آنان نشان داد همچنان می‌توانند با تکیه بر میراث پدران شهیدشان حقوق مسلم خود را با کمترین هزینه استیفا کنند.
در روز قدس شعارهایی داده شده و اینک مهندس میرحسین موسوی و حجت‌الاسلام و المسلمین خاتمی از سوی آقای توکلی به این خاطر مورد مواخذه قرار دارند. آیا این مواخذه به حق است؟
اولا گزارش‌هایی که ما از افراد حاضر در صحنه به دست آورده‌ایم نشان می‌دهد شعارهایی که آقای توکلی در نامه خود آورده‌ و صدا و سیما با آب و تاب رویش کار کرده شعارهای اصلی راهپیمایان نبوده است. ثانیا همان عده قلیل هم از روی عصبانیت و نه به عنوان یک سیاست راهبردی این شعارها را سر می‌دادند.
أیا صدا و سیما انبوه سبزها را ندید؟ به راستی اگر ادعای صدا و سیما درست باشد و این تعداد از مردم ما هوادار اسرائیل باشند دیگر چه چیز از نظام باقی می‌ماند؟!
اگر جوانی عصبانی شود و بر روی دیواری شعار ..... بنویسد وظیفه شهرداری چیست؟ آیا باید آن‌ را پاک کند یا از آن عکس بگیرد و در صفحه اول روزنامه به چاپ برساند؟ هیچ معلوم هست که صدا و سیما چه کار دارد می‌کند؟ دیگر لازم نیست تا فردا صبرکنید؛ «متولیان امور» حرمت شکنی از استثنائات را از دیروز شروع کرده‌اند.
حتی برای نظام‌هایی که در بحران به سر نمی‌برند عاقلانه است همواره به روزی که اعتماد مردم را از دست بدهند بیندیشند. اگر واقعا آن جمعیت عظیم چنین شعارهایی را با اعصاب آرام و به عنوان یک تصمیم سر داده بود تکلیف چه بود؟ از موسوی که او را با این
الفاظ مورد خطاب و مواخذه قرار می‌دهید انتظار دارید در کدام فضا و با کدام رسانه از بروز چنین شرایطی پیشگیری کند. آیا این او بود که مردم را به سوی شبکه‌های ماهواره‌ای بیگانه گسیل کرد یا دوستان شما بودند؟ آقای توکلی! انصاف بدهید. وجدانتان را قاضی کنید و در خلوتی صادقانه و مسئولانه با خود این پرسش را پاسخ بدهید که به راستی چه کسی باید از راه خطایی که رفته است باز گردد؟

یکشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۸

پس از ایران

خیلی وقته که دیگه اینجا نمی‌اومدم. اما حالا که دیگه دستمان از سرزمین کوتاه شده، شاید دوباره اینجا را مرتب تر آپدیت کنیم. البته بیشتر کاربرد وبلاگ نویسی ما به خاطر ثبت در تاریخ کردن وقایع مان است.
این علی ما هم برداشته قضیه خداحافظی ما رو حماسی کرده، چپونده تو وبلاگش، این طورها هم شاید نبوده باشد ولی کلا خیلی سخته دوری از خانواده و دوستانی هم که سالها باهاشون بودی.
فعلا همین

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۸

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۸

استخدام برنامه نویس

مدیرم تو شرکت ازم خواسته اگه از بچه‌ها کسی هست که C# یا C++ کار کرده باشه، شرکت نیاز دارند. اگه برنامه نویس حرفه‌ای هستید به نظر من موقعیت خوبی هست که تو جایگاه خوبی استخدام بشید. تو این مدت من به دوستام گفتم، الانم اینجا میگذارم، هر کسی که مایل هست CV اش رو میل کنه.شرکت تو تهران هست و حقوق و آینده شغلی‌اش هم بد نیست.

"Closed"


دوشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۸

یکشنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۷

خبر گاردین درباره قطع برنامه عموپورنگ



برنامه عموپورنگ به خاطر اینکه یه بچه توش گفته که باباش عروسکی رو که شبیه میمون هست احمدی‌نژاد خطاب میکنه، قرار است تعطیل شود. خیلی جالبه از دست ندهید

شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۷

الافی


از همین الان و از همین تریبون مقدس اعتراف میکنم که کل عید را به بطالت خواهیم گذراند.
امضا

شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۷

روزهای سخت دفاع

این ماه رو کلا روزهای کاری رو کاهش دادیم تا بالاخره این پروژه ارشد رو به سامان برسانیم! من خیلی وقته که کلی از کارهاش رو انجام دادم ولی هیچ وقت یه فرصت پایدار برای اینکه کامل روش وقت بگذارم رو نداشتم، فعلا امیدواریم که بتونیم تا پانزدهم این ماه دفاع کنیم، هر چند سخت و دور از انتظار است ولی آرزو بر جوانان عیب نیست که هست؟

دوشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۷

پرداخت اینترنتی با استفاده از کارت‌های بانک ملی

پرداخت اینترنتی با استفاده از سامانه‌های بانک‌های دیگه به رحتی ممکنه. من امروز که میخواستم یک شارژ ایرانسل بگیرم، فهمیدم.
فقط چند نکته که مهمه اینه که
  1.  CCV2 همون عدد 4 رقمی است که پشت کارت هاست.
  2.  تاریخ انقضا رو هم 99/12 انتخاب کنید. همین
  3.  پسورد هم منظور پسورد اینترنتی کارت است که میتونید با خودپرداز پسورد اینترنتی تون رو بدست آورید.