پیرمردی در حاشیه غیرقانونی شهر کرج جلوی دوربین تلویزیونی که به اشتباه تصور میکند از طرف ماموران شهرداری است که برای خراب کردن خانه اش آمدند، با لهجه ترکی و خسته و عصبانی به دفاع از خانه اش و همان خرابه شهری حرف میزند. فیلم خام مصاحبه صدا و سیما به هر طریقی (قطعا غیر اخلاقی و حرفه ای و غیر قانونی) در شبکههای آنلاین پخش شده. کار به همین جاها ختم نمیشود و مدتها که از این داستان میگذرد هنوز هزاران صفحه و محتوای بی مایه و تکراری تولید و لایک میشود. بازیکن تیم ملی سال ۹۸ جلوی دوربین نود از حقی که از وی خورده شده صحبت میکند. شهرستانی است و خیلی ساده حرف زدن بلد نیست. اما همین میشود خوراک هزاران صفحه قارچ مانند که به شبی آبرویی برایش نگذارند.
همین فضای مجازی خیلی وقتها ما رو به راحتی به اشتباه میاندازد. وقتهایی که ما یادمان میرود خیلی از انسانهای پشت این اکانتها انسانهایی واقعی هستند که مثل هر کس دیگری در همین دنیا زندگی میکنند راه میروند و کار میکنند. مثل همه ما امیدهایی دارند و آبرو و شخصیت. وقتی پشت اکانتهای مجازی هستیم خیلی از اوقات دیدن اینکه کسی که پشت سر همین عکس یا آی دی است یک انسان هست و زندگی دارد سخت است.
به ندرت ما همین وحشیگریها و پردهدریهایمان را در دنیای واقعی میتوانیم نسبت به کسی که جلوی چشممان میبینیم اعمال کنیم اما در دنیای مجازی خیلی راحت فراموش میکنیم یا سادهتر اصلا نمیبینیم. بحث وحشیگری آنلاین مدتهاست که رایج شده. هر بار بهانه ای کوچک کافی است تا به راحتی طعمه طنزهای بی مایه و تکراری و کپی پیستی به سرعت فراهم شود.
البته مثالهای وحشیگری آنلاین کم نیستند خیلی اوقات وقتی طرف کودک باشد به قیمت جانش تمام شده. مگان مایر و رایان هالیگان به راحتی وقتی هنوز ۱۳ و ۱۴ ساله بودند قربانی همین نوع از خشونت هستند که به خودکشی هر دو انجامیده. اینکه چرا ما زمانی که پشت کامپیوترهایمان نشسته ایم تا این حد میتوانیم بی رحم باشیم؟ نمیدانم پیرمرد هنوز خانه اش را دارد یا به زور خرابش کرده اند. زنده است یا مرده. اما قطعا خانواده دارد. مثل همین منی که دارم همین ها را تایپ میکنم. آبرو دارد و سهم دلداری جامعه پیرامونش از بدبختی هایش جز وحشیگری نبوده. نمیتواند حرفش را بزند خیلی ساده فقط همین. خیلی ساده تحت تاثیر جامعه حاضر به جنایاتی میشویم که شاید در حالت عادی به نظر وحشتناک برسند. این تاثیر محیط و گروه به راحتی میتواند از همه ما انسان های به شدت خطرناک بسازد.
من فکر میکنم دنیای مجازی را بد ساخته اند باید طوری میساختند که گریه و زاری شکنجه های آنلاین و شکستن شخصیت، غرور، آبرو و دل افراد را میدیدیم. باید وقتی لایک میزدیم مثلا خون میپاشید روی صورتمان و پوستمان تا باورمان شود با همین کیبورد وحشیگری کردهایم.
در سالهای بعد از جنگ دوم که دنیا مبهوت جنایات هولوکاست بود یک روانشناس اجتماعی استنلی میلگرام آزمایشی رو برای سنجش تاثیر «اطلاعت از دستورات» ترتیب داد. این آزمایش در زمان محاکمه یکی ازجنایتکاران هولوکاست بود و آنزمان بحث های زیادی بود که این افراد انسان هایی گناهکارند و جانی هستند یا صرفا انسانهایی عادی که از دستورات پیروی کردند. روند آزمایش بدین ترتیب بود که از افراد خواسته میشد در یک آزمایشی شرکت کنند که هدفش بررسی اثر تنبیه روی یادگیری است. از افراد خواسته میشد که پشت یک دستگاه شوک دهنده الکتریکی قرار بگیرند و سوالاتی رو از فردی که در اتاقی دیگر نشسته بپرسند. برای هر سوالی که فرد اشتباه پاسخ میدهد شکی الکتریکی رو به فرد وارد کنند. در هر مرحله هم مقدار این شوک الکتریکی رو میبایست افزایش میدادند. از ۱۵ ولت تا ۴۵۰ ولت در عین حالی که روی دستگاه نیز مشخص شده بود که شوک های بالاتر از ۳۰۰ ولت بسیار خطرناک و کشنده هست. کسی که در اتاق دیگری نشسته بود تا به سوالات پاسخ بدهد در واقع همکار خود میلگرام بود و در واقع شوکی نبود اما با هر بار افزایش شوک الکتریکی فریادی از شکنجه و درد میکرد و درخواست میکرد که حتما آزمایش رو متوقف کنند. در طی روند آزمایش هم تنها به افرادی که به خاطر شنیدن صدای داد و فریاد و شکنجه از اتاق دیگر از ادامه آزامایش منصرف میشدند تنها گفته میشد که ادامه بدهید برای ادامه آزمایش لازم هست که شوک بدهید. قبل از این آزمایش وقتی میلگرام همین تست رو با دوستای روانشناسش در میان گذاشته بود همگی براین باور بودند که تنها عده معدودی شوک نهایی کشنده رو حاضر خواهند بود اعمال کنند (حداکثر ۳ درصد و میانگین یک درصد). اما یافته های میلگرام شگفت آورتر بود و ۶۵ درصد از افراد تنها به خاطر همین فشار اجتماعی حاضر به چنین کار وحشتناکی بودند در عین حالی که حتی از یه حدی به بعد دیگر صدایی از اتاق دیگر نمی آمد و مطمین نبودند که فردی که در اتاق دیگر قرار بود به سوالات پاسخ دهد مرده هست یا زنده.
ما در دنیای آنلاین خیلی وقت ها شاید همین کار رو میکنیم