سه‌شنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۷

بدون عنوان

حرف برای گفتن و نوشتن زیاده ولی حوصله و زمان به همان نسبت کم!
ما اخیرا یکی از دوستان قدیمیان را در شرکت یافته‌ایم که جزو همین کمپین های آزادی برای برابری است. صرف نظر از هر نوع نظری در مورد کارهاشون، اخیرا یکی از بروشورهایی رو که برام آورده بود به نظر من منصفانه بود.همین رو من در وبلاگ یکی دیدم که بد نیست اگه فرصت دارید یه سر بزنید و بخونید. من و ام اس
-------------------
مي دانيد «لايحه حمايت از خانواده» _ لايحه پيشنهادي قوه قضاييه و هيات دولت _ قرار است به زودي در صحن علني مجلس طرح شود و تصويب آن عقب گردي بزرگ براي برقراري عدالت در خانواده هاي ايراني است؟
_ اگر اين لايحه تصويب شود، نه تنها برخي از حقوق اندک زنان در خانواده از دست مي رود، بلکه با تصويب آن مردان مي توانند بدون اجازه همسر اول شان زن دوم و سوم و چهارم بگيرند. من و ام اس
سوای اینکه یه همچین قانونی اجرا بشود یا نه صرف قانون شدنش خیلی زشت نیست؟ آقایان راه‌های بهتری برای منحرف کردن افکار از گند‌های بالا آورده شده نیست؟ همین قطعی برق خودش خوب بود ها، کلی از مشکلاتو فعلا از یاد مردم برده!
-----------------------
یه چیز دیگه، نمی‌دونم چه خبر شده در این وبلاگستان! لااقل برای ما که کمتر دنبال میکنیم شاید عجیب باشد! کسی میدونه اینجا چه خبره؟ هودر مسلمون شده؟
در ضمن این دیگه چه روندی شده که همه گیر دادند به زهرا! چرا سر هر مطلب این بنده خدا دعوا میشه؟ قضیه دیوار کوتاهه؟

چهارشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۷




می صرفد!!

امروز تو شرکت با بچه‌ها صحبت اون دنیا بود. میگم واقعا می‌ارزد ها، ما برای یک مدرکی که قراره 30 سال باهاش زندگی کنیم این همه خون دل میخوریم، میارزد آدم کل این دنیا رو بزنه بره تو کوه و دشت و تارک دنیا بشه عوضش بهشت بره حال کنه اونهم نامحدود! خداییش فکر کردید؟

جمعه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۷

سپهر بایگان

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند                 بلبل شوقم هوای نغمه خوانی میکند

همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست              طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‌کند

بلبلی در سینه مینالد هنوزم کین چمن         با خزان هم آشتی و گل فشانی میکند

ما به داغ عشقبازی‌ها نشستیم و هنوز    چشم پروین همچنان پشمک ‌پرانی می‌کند

نای ما خاموش، ولی این زهره شیطان هنوز   با همان شور و نوا دارد شبانی می‌کند

گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان           با همین نخوت که دارد، آسمانی می‌کند

سالها شد رفته دمسازم زدست اما هنوز       در درونم زنده است و زندگانی می‌کند

با همین نسیان تو گویی کز پی آزار من            خاطرم با خاطرات خود تبانی می‌کند

بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی           چون بهاران میرسد با من خزانی می‌کند

طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند          آنچه گردون می‌کند با ما نهانی می‌کند

می‍رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان                     دفتر دوران ما هم بایگانی میکند

شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید            ور نه قاضی در قضا نامهربانی می‌کند

محمد حسین شهریار