شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۰

سیستمی فراموش شده به عنوان پلیس

تو همین چند روز انگار سازمان هوایی آمریکا (ناسا) اعلام کرده که یکی از ماهواره هایی رو که فرستاده بودند بعد از اتمام ماموریت حالا انگار قرار است دوباره به زمین برگردد. البته برگشتنی که احتمالا قسمت اعظمی از آن در جو خواهد سوخت اما باز با این وجود یه تکه هایی اش ممکنه با زمین برخورد کنند.
یکی از برنامه های طنز رادیویی اسپانیا هم که هر روز انگار یه سوژه برنامه خودشون کرده بودند و به صورت تصادفی به یکی زنگ زده بودند و پشت تلفن بهش اعلام میکردند که از ناسا دارند تماس میگیرند، و طبق محاسباتشون ظرف چند دقیقه این ماهواره اندازه اتوبوس قراره دقیقا بخوره به خونه اش. 
صاحبخونه پیرمردی بود تو یکی از روستاهای جنوبی اسپانیا. مجری برنامه با آب و تاب فراوانی داشت براش توضیح میداد که خطر چقدر جدی است و سریعا بایستی از خونه‌اش خارج بشه. اما پیرمرد روستایی خیلی راحت جواب میداد که از خونه‌اش تکون نمیخوره و اگر قراره چنین اتفاقی بیافته انتظار داره که پلیس بیاد و بهش خبر بدند تا از خونه خارج بشه. هر چه قدر هم که مجری اصرار میکرد و اعلام میکرد که از طرف سازمان ناسا تماس گرفته و فلان، پیرمرده حرفش همون بود و نهایتا هم اعلام کرد که اونها میتونند با پلیس تماس بگیرند تا بیاد و منطقه رو تخلیه کنه. چون این وظیفه پلیس هست.
حال البته همین اعتماد رو درنظر بگیرید با اعتماد به پلیس در سیستمی که با عنوان کردن خودش به جای مامور سازمان آب یا برق، دزدکی وارد خونه مردم میشه تا ماهواره هاشون رو جمع کنه. یا با عملیات ژانگولر از زمین و اسمان با طناب رو بالکن ملت فرود میاند. 

به نظرم روشن است قضیه که تو چنین وضعیتی که نقش ذاتی پلیس که ایجاد امنیت است کاملا عوض شده و هیچ اعتمادی در نقش اصلی‌اش رو مردم قبول نداشته باشند یا اصلا فراموش کنند  وظیفه ارگانی به عنوان پلیس رو در زمانی که نیاز داشته باشد. 
اینجا ممکن است تو هر نوع دعوا یا مشاجره‌ای حتما افراد خود رو موظف به حل مشکل کنند. دو سرنشین دو تا ماشین با هم مشاجره لفظی پیدا میکنند، قهرمان غول پیکر مملکت، به جای پلیس، خود شخصا پیاده شده تا حال چند تا بچه رو به زعم خودش بگیرد و رویشان را کم کند. یکی از همین بچه‌ها هم که راه فراری نداشته‌اند انگار در ترافیک، از هول هیکل ایشان با چاقو حمله میکند و از بخت بدشان قهرمان از دنیا میرود (بچه‌ای که از ترس قبل از اعدام با فریاد از مادرش میخواسته که نجاتش بده). طبعا چون قهرمان بوده هیچکس نمیپرسد ایشان چرا شخصا از ماشین برای درگیر شدن خارج شده. چون کسی اصلا به یاد ارگانی به عنوان پلیس یا سیستم قضایی نیست. قطعا اگر این بچه هم هیچ چیزی همراهش نداشت زیر اولین ضربه ایشان مسافر آخرت میشد چه؟ 
مورد مشابهش هم البته انگار چند ماه پیش بود که یکی از همین عزیزان قهرمان به شخصه برای وصول پولش راهی خانه طلبکار شده و با شمشیر وی را به خاطر وصول مقداری پول نصف میکند. ایشان هم در جا خود را در جای سیستم قضایی و مجری قانون دیده، چون اصلا یاد نداشته احتمالا مراجعی به همین نام وجود دارد که اتفاقا وظیفه اصلی‌شان باید همین است. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

برای اینکه اولین کسی باشم که دارم کامنتهامو میخونم، بعد از خوندن منتشر میشوند. ممنون از نظرتان