ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار
برخیز چه پیشامده این بار علمدار
گیریم که دست و علم و مشک بیفتد
برخیز فدای سرت انگار نه انگار
(فاضل نظری)
(فاضل نظری)
انگار هر سال این داغ تازه تز خواهد شد. دو سال هم گذشت، شاید دیگر آسفالتهای خیابانهای تهران رنگ خونهای عاشورا را نداشته باشند، اما ننگی که بر پیکره قاتلان عاشورا ماند پایدار میماند، عاشورا انگار که روز داغ ظلمهای بی تاریخ باشد و آزادگانی جاودانه تاریخ. ماندند کودکانی که با نگاه معصومشان همچنان تلنگری باشند بر خفتههای سنگین ما و چشمانی زینب وار که کابوس استبداد باشد.
برای ما سمت کربلا و تهران و مکه یکی است، زیارت سیدالشهدا که میخوانیم. به کربلا که رو کنی، همان مسیر تهران است، چه فرقی میکند؟ دعا کنیم برای خودمان، آزادی و آزادگی را برای خودمان بخواهیم و شهامت.
ظالمان که مهمانان موقت صفحات تاریخاند، برای ریشهکنی اساس ظلم و کاخ دروغ دعا کنیم.
ظالمان که مهمانان موقت صفحات تاریخاند، برای ریشهکنی اساس ظلم و کاخ دروغ دعا کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برای اینکه اولین کسی باشم که دارم کامنتهامو میخونم، بعد از خوندن منتشر میشوند. ممنون از نظرتان