دیروز بعد از چندین مدت سلمونیام رو عوض کردم و رفتم به یه مغازه جدید که برای ترک هاست و اخیرا افتتاح شده. از همان ابتدا میبینم که انگار بایستی بی خیال حرف زدن شویم. نشستم تا نوبتمان برسد و رفتم نشستم برا اصلاح. با همان چند کلمه شکسته بسته فرانسوی براش میفهمونیم که ساده بزند. از همان اول با هر ضرب و زوری که شده میخواهد بحث باز کند. خون گرمی شرقی از همان دقایق آغازین معلوم است. هی از اسم وفامیل و کار و خانه و آبا و اجداد میپرسد تا بالاخره میفهمه که منم ترکم و ایرانی. انگار که دوست دوران ابتدایی اش رو دیده باشه ذوق میکنه و شروع میکنه. اوللین جملاتش هم ستایش از آقا احمدی نژاد هست. چند بار هم مرتب گود و وری گود و من رو همچین با غیض میگوید که کاملا حالی شوم. حوصله بحث باهاش ندارم میگم ممنونم. دقیقا مثل یه دوست ترک دیگه ام که روز اولی که دیده بودمش همین ها رو برام گفته بود و میدونستم جو تقریبی بین مسلمانان ترک به چه صورتی است. چیزی که با تقریبا نیم ساعت حرف زدن باهاش کاملا عکس شده بود. اما این بار ترجیح میدم چیزی نگم. بعد دیگه انگار که خیلی صمیمی شده باشیم خودش رو معرفی میکنه و اسمم رو میپرسه. اسمش علی است و شیعه. بعد یهو از دهنش میپره که صدام هم مرد بود. بعد یهو برمیگرده که البته اون عراق بود. میگم فرقی نمیکنه مردی اش هم دامن ما رو گرفته هم دامن مردمان سرزمین اش رو. انگار که تازه یادش افتاده باشه که همین شخص ۸ سال تمام با ایران در جنگ بوده میگه البته جنگ اش با ایران اشتباه بود.
دیگه کنجکاو شدم و ازش میپرسم که خب مردی چیه؟ چیه که احمدی نژاد و صدام رو محبوبت کرده ؟ که البته حدس اولیه هم درست هست. مقابله با آمریکا. میگم فایده اش چی بوده این چالش به قول خودت؟ میگه خوب آمریکا خیلی قوی هست ولی همینکه جلوش وایستاده کلی خوبه!
ترجیح میدم هیچی نگم و میبینه که ناراحت شدم داره هی پیشنهاد میده. از اینکه میخوای سرت رو هم بشورم رایگان تا دعوت آخر هفته به پابی که میگه اختصاصا مال ترک هاست.
کلا فضای مسمانای اینجا فضای دلگیری است. یه دسته که غالبا سنیاند که کلهم مسلمانی اشان در چهار آیتم نخوردن خوک و الکل و وسواس برای خوردنی خلاصه شده و کلا مهم نیست براشون اگه دنیا رو آب ببره مهم نیست کلا مشغله فکری شون اینه که تو رستوران روغن این با اون گوشت قاطی شده یا نه؟ با خانوما دست بدند یا نه. حوری بهشتی واقعیت داره یا تمثیله ؟ و سرگرم اکتشاف روایت مربوطه. دسته دوم غالبا شیعی که کلا آزاد و غالبا سیاسی هاشون هم پیرو باد البته همان هم فقط در حد چند تا حرف!
دل آدم میگیرد. چند هفته پیش هم دوست تونسی ام داشت با اصرار فراوان لکچر میداد که بایستی همه مسلمون های مغربی رو از فرانسه اخراج کنند چون همه شون تروریست اند. (خودش یه مدتی فرانسه بود و البته مسلمون از دسته اول). اصرار دارد که اینا دارند آبروی ما رو میبرند. کلا فکر کنم زندگی تو فضای کشورهای بسته که حاکم همه کاره است (و غالبا کشورهای مسلمان همه به این شکلند) نهایتا انسان ذلیل بار میآورد. حال هر کجا که برود این اخلاق رو هم با خودش میبرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
برای اینکه اولین کسی باشم که دارم کامنتهامو میخونم، بعد از خوندن منتشر میشوند. ممنون از نظرتان