جمعه، آذر ۰۴، ۱۳۹۰

گوسفند و تکنولوژی

من یه دوستی اینجا دارم که اینا رو سنسور های وایرلس برای ثبت سیگنال های حیاتی و اینجور چیزا کار میکنند، البته خوب برا آدم. یعنی ادما یه سنسور کوچیک بچسبونند رو سینه شون و بعد سنسوره این سیگنال ها رو ثبت میکنه و میفرسته به پزشک. 
حالا اما هفته پیش انگار یه مشتری هم براشون از دامپزشکی پیدا شده و قراره همین ها رو رو گوسفندها بچسبونند و تست بگیرند. حالا کلا جدای از تصور کمیک گوسفند با این دم و دستگاه ها و سنسورها که به خودی خود فان هست، اما طنز اصلی اتفاقاتی است که در حواشی این تست ها انگار اتفاق میافتد. 
حالا این یه عکسی از یکی از این گوسفندهای زبون بسته است که این کابل و اینا بهش وصل شده. یعنی به شخصه بعد از دیدن این عکس تا یه ساعت مثل دیونه ها دارم به معصومیت این گوسفنده با این گردن کج کردنش میخندم.
  

البته حالا این سوای اتفاقاتی است که انگار در حین این تست ها اتفاق افتاده. مثلا یه روزش هم که تست تو فضای باز بوده حالا اینا بدو گوسفندا بدو. یه بارش هم انگار یکی از این خانوم‌های گوسفنده برداشته کابله رو خورده، حالا اینا هی گشتند دنبال کابل که دیدند انگار یه گوشه دیگه کابله رو بعد از خوردن تف کرده یه گوشه.
حالا البته بهانه این پسته همین تصویره بود که گفتم بگذارم اینجا. 

چهارشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۹۰

وال استریت یا کلاس درس دموکراسی

هفته پیش مصادف با دومین ماهگرد جنبش وال استریت (Occupy Wall street) و روزهای بعدش رو من در نیویورک و در بین تظاهرات کنندگان و افراد این جنبش بودم. یعنی پنجشنبه ای که بزرگترین تجمع اعضای این جنبش بود. در مورد این جنبش فکر کنم به اندازه کافی تصویر و ویدیو و مطلب به اندازه کافی وجود داره و لازم نیست که بیشتر در مورد اون اینجا بنویسم. البته که قیاس رفتار پلیس در کشوری چون آمریکا با کشورهای خاورمیانه از اساس اشتباه است، اما چیزی که من دیدم برایم که در همه تجمعات بعد از کودتای 22 خرداد 88 هم بودم شگفت آور و نمودی از مدرسه دموکراسی برای پلیس بود. تنها برخوردی که من شاهدش بودم فقط و فقط در زمانی بود که افرادی به طرف ساختمان بورس نیویورک حمله میکردند که بیشتر نیز شکلی سمبلیک داشت چون واقعا راهی به داخل ساختمان اصلا نبود، (یعنی خود کارکنان هم با کارت الکترونیکی شون وارد میشدند) که توسط پلیس دستگیر میشدند. همه دستگیر شدگان نیز بلافاصله آزاد میشدند. به عنوان مثال از افراد شاخص پلیس که من دیدم بازنشسته ایالت فیلادلفیلا بود که من فردا صبح دوباره در تجمع دیدمش (انگار صدا و سیما و رسانه های ایرانی هم به شدت نگران وضعیتش بودند، من عکس فردا صبح اش رو انداختم که از نگرانی درتون بیارم لطفا شما هم همین کار رو با صد ها زندانی بعد از دو سال انجام بدید. با بچه هایی هم که در خود پارک بودند و صحبت میکردم کسی نمیگقت که کسی در زندان هنوز مانده، اما اصلا بحث اینجا راجع به این جریان نیست. کاری با درستی یا نادرستی حرکتی نیست، حرف سر این است که هر کسی در هر جامعه ای اگر حرف و اعتراضی دارد بایستی بتواند این اعتراضش را بیان کند، حتی اگر این افراد از طبقه ای باشند که بلد نباشند که اعتراض کنند، دموکراسی برای همه است و این حق طبیعی هر فردی از اجتماع. اینکه رفتار پلیس چطور بوده یا هست اصلا نیازی به دیده های من ندارد، فقط همین که بعد از دو ماه حتی یک خبرنگار اخراج نشده، فکر کنم کافی است. 
رهبر انقلاب در سخنرانی شان راجع به این جنبش که از آن حمایت کرده است میفرماید:
«مردم در این تجمعات و تظاهرات چندین هزار نفری نیویورک یک تابلویی رو بلند کرده‌اند که گفته‌اند ما 99 درصدیم  یعنی اکثریت ملت آمریکا محکوم یک درصدند، از اکثریت ملت ها میترسید، از اکثریت مردم میترسید شما، از اکثریت ملت ها میترسید. امروز از اکثریت ملت خودتان در آمریکا هم میترسید. نشانه اش این حرکت و جنبش وال استریت.»
اینکه البته ما این جنبش را واقعا نماینده 99 درصد بدانیم قطعا اشتباه و خنده دار است و درست مثل اینکه بنده ده نفر مرد دیگه رو جمع کنم بگم ما نماینده 50 درصد از جامعه‌ایم (که مردها هستند) و بعد بیانیه صادر کنم. به دلیل برخی خواسته هاشون هم حمایت چندانی رو نتونستند جلب کنند. یعنی در بالاترین تعدادی که در پنجشنبه من دیدم شاید تخمین 3 یا چهار هزار نفری واقعا  دست بالا باشد (پلیس انگار دو هزار نفری اعلام کرده بود). 
اما منمیخوام بگم اتفاقا دلیل اینکه نمیترسند، دلیل اینکه مردم حق اعتراض دارند "همین حرکت و جنبش وال استریت". با اهداف این حرکت کاری ندارم، اتفاقا انسان های بسیار عالی و  فهمیده ای بین بچه هاسون بودند و باز هم اتفاقا یکی از اهدافشان علیه دیکتاتوری بود، اما اینجا هدف دیگرشون بیشتر مد نظر هست. یعنی دقیقا همین چیزی که رهبر هم تصریح میکند یعنی جنبش علیه سرمایه داری و هدفشان هم تسخیر بازار بورس نیویورک (وال استریت) هست. من دقیقا حرفم همین جاست لطفا برای نشان دادن حسن نیت تان همین مجوز را صادر کنید برای ما تا در تهران بازار بورس تهران را تسخیر کنیم. اتفاقا ما دلیل ملموس تر هم داریم فساد بی سابقه 3 میلیارد دلاری را سیستم فاسد اقتصادی ما بالا آورده نه آنجا. 

بعدتر هم میفرمایند:
اول کتمان کردند بعد شدت عمل. شدت عملی که انسان ده به یک آن را در کشورهای عقب افتاده ای که نظام های دیکتاتوری با مردم برخورد میکنند مشاهده نمیکند.

این قسمت را هم بیشتر فکر کنم شوخی باشد و یا من منظور از کتمان و شدت عمل را نمیفهمم. از روز اول که کلی از رسانه ها اخبارش را بازتاب میدادند به علاوه قسمت مدیای خود جنبش شان که به صورت 24 ساعته فیلم برداری و منتشر میکند کتمان چه؟ یا تعریف دیکتاتوری، اگر منظورشان از کشورهای دیکتاتوری لیبی یا سوریه یا بحرین یا یمن یا ایران یا مصر یا تونس باشد واقعا نمیدانم چطوری ده به یک این برخورد ها را در این کشورها ندیده اند. نمیدانم بایستی اغراق نامید یا چی. 

هدف از این نوشته نه ستایش دموکراسی در آمریکا و حمایت از برخورد پلیس هست(1)، و نه محکومیت رفتار در دیگر کشورهای دیکتاتوری (که قطعا هست)، و نه دورویی برخوردهایی که طشت رسوایی اش خیلی وقت هاست از بام افتاده. هدف این هست که اتفاقا امریکا یا هر سیستم نزدیکتر به دموکراسی ادامه مسیرش تضمین شده است اتفاقا و قطعا به دلیل اجازه به همه این نوع اعتراضات. اینکه جایی اعتراضی باشد نشانه دموکراسی است اینکه مردم به خیابان بیایند و هر شعاری و اعتراضی خواستند بگویند و شنیده شوند نشانه ترس حاکمیت نیست و کشوری که هر صدایی خفه شود و معترضان میکروب، گوساله و بزغاله و خس و خاشاک فهمیده شوند مصداق دیکتاتوری و است. 
یعنی واقعیت هربار که میخوام راجع به یک همچین چیزی بنویسم خیلی تلاش میکنم که در مقابل چنین دورویی ای عصبانی نشوم، اما واقعا باید گفت خاک بر سر سیستمی که کسی مثل میرحسین موسوی و کروبی ، نسرین ستوده و یه بچه به خاطر چند تا آهنگ الان دو ساله تو زندان هست و هنوز دورویی و بی حیایی به برخی اجازه اظهار نظر میدهد.

1) که قطعا ممکن است در تجمعات دیگری که برخوردهای وحشیانه هم رخ بدهد که بلافاصله بدلیل حضور انبوه خبرنگاران و رسانه ها قطعا مشخص و برخورد میشود، مثل حادثه دیگری در داون تاون ال ای و استفاده پلیس از گاز فلفل که به سرعت هر دو پلیس از کارشون اخراج شدند.

پ.ن: واقعیت این است که مشاهداتم واقعا شوک برانگیز بود. من با پاسپورت ایرانی ام که رفته بودم اول خیلی میترسدم از اینکه قرار است حمله کنند و خیلی از دوستان هم از قبل ترسانده بودند که اگر دستگیر بشم ممکن است بسیار وضعیت بدی رخ دهد. اما واقعا سطح چیزی که من دیدم واقعا فرق داشت.

---------------------
سعی میکنم بتونم جایی بقیه عکس ها رو اگه لازم شد بگذارم. هر چند فکر کنم کلی تصویر هست و اصلا نیازی نیست. اینجا رو هم میتونید ببینید http://occupywallst.org/ , و اینجا http://www.flickr.com/photos/jimkiernan/sets/72157628033585085/with/6356807143/


چهارشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۹۰

برای عصر طلایی از دست رفته ریدر

دیشب انگار بالاخره گوگل تصمیم تجمیع ریدر و پلاس رو عملی کرد  و همه ویژگی‌های اجتماعی ریدر به یکباره حذف شدند. شاید بین همه سرویس‌های گوگل که اخیرا دارند تغییر چهره میدند، این اولین بار هست که امکان برگشت به ورژن قبلی وجود نداره و تغییرات هم نه فقط ظاهری که در واقع حذف بسیاری از این ویژگی هاست. در نهایت هم چیزی به گوگل پلاس اضافه نشده است. یعنی همانی هست که بود.
بعد از همان زمانی که این تغییرات برای اولین بار اعلام شد، سر و صدای زیادی سر حذف این ویژگی ها ایجاد شد، که راجع به اونها تو دو تا پست قبلی هم نوشتم و فکر کنم با کلی آدم های سرشناسی که راجع به این تغییرات نوشتند و با مدیران گوگل  هم صحبت کردند احتمال زیاد، تا حدی خودشان هم در جریانش قرار گرفتند.
اما احتمالا گوگل ریدر به اندازه‌ای مهم نبوده از نظر تعداد کاربران تا به راحتی چنین تغییرات بی بازگشتی رو انجام بدند. در حالی که اعتراضی هم که تهیه شده بود بیش از ده هزار امضا رو در  یک هفته جمع کرد. صحبت شاید بسیار باشد اما در نهایت همگی مرثیه‌ای میشود که دیگر فایده‌ای به نظر نمیرسد داشته باشد. پلاس هم بی هیچ تغییری باقی ماند، بدون اضافه شدن هیچ ویژگی جدیدی مانند مشترک شدن فید یا یابسکرایب کردن یوزری. کل مطالب هم به همان حالت استریم به شکل فیس بوک.
اما به هر حال انگار پایان عصر گودر در وب فارسی هم رسید و الان فقط آرشیوی از همه این مدت طلایی لااقل برای ما ساکنان گودر باقی موند. 
هر چه باشد عصر طلایی گوگل ریدر برای ما همزمان با دورانی شد که برای همیشه به یادمان خواهد ماند. از همه امیدهایی که قبل از انتخابات 88 شروع شد به بهت کودتای ریاست جمهوری رسید و همه خاطراتی که بعد از آن شکل گرفت. و برای خود من بعد از شهریور همان سال که شد تنها پنجره از همه اتفاقات بعد. همه اخبار دستگیری ها  و آزادی های و فریاد های الله اکبر شبانه را من از ریدر دنبال کردم.
هنوز هم میتوان منابع خبری و وبلاگ ها رو از طریق فیدشون در ریدر دنبال کرد، اما دیگری خبری از اشتراک گذاری و خبر رسانی‌های ریدر نخواهد بود. وب فارسی به خاطر فیلترینگ گسترده به مدد ریدر چند سالی بود که به زور به ادامه حیات آزادش میپرداخت که همین هم انگار امروز از دست رفته. 
اما به نظرم بایستی دوباره تا ایجاد چنین فضایی لااقل همان قالب‌های لینک‌دهی قبلی رو در همین وبلاگ‌های خودمون فعالتر کرد تا همین حیات نیم بند بعد از این همه سال از دست نرود. این وبلاگ هم بساری از خواننده هاش به مدد اشترک گذاری مطالبش بود که خوانده میشد که بعد از این مدت تنها محدود به دنبال کنندگان از طریق فید خواهد بود اما خودم قصد دارم که از این به بعد به جای اشترک گذاری هر مطلبی که خودم میخوندم قبلا و به اشتراک میگذاشتم راجع بهش همینجا بنویسم، چیزی شبیه لینکدونی که زمانی در بسیاری از وبلاگ های پربازدید مرسوم بود.
همانطوری که قبلا هم نوشته بودم هم هیچ کدام از مطالب این وبلاگ نه کپی رایت دارند ونه لفت. هر مطلبی رو هم که دوست داشت هر کسی مختار هست با لینک یا بی لینک به هر اسمی هر جایی منتشر کند :) از دوستانی هم که مشترک نبودند و از طریق اشتراک هاشون میخوندند برای راحتی دنبال کردن میتونند اینجا رو هم در ریدر خودشون اضافه کنند.
* عکس از آخرین لحظات حیات اجتماعی ریدر از اینجا