جمعه، دی ۱۱، ۱۳۸۸

حرمت‌ها

ای کاش خون انسان‌ها نیز حرمت داشت، اندازه پاره شدن عکس، کاش صداقت نیز حریمی داشت و داستان سرایی در رسانه اینقدر اسان نبود، کاش روایت‌هایمان آنقدر صادقانه بود و دروغ و دغل بازی را شکستن این حریم‌ها میدانستیم.
چه آسان دروغ سکه رایج این سرزمین شد، چه آسان ریختن خون بیگناهانی که برای عزاداری جمع شدهاند حرمت‌اش را از دست داد، آخر گیرم که دستور آمده که به صفوف شان حمله شود، تا نتوانند تجمعی تشکیل دهند، خود انسان‌ها را چه میشود؟ چه میشود که انسان بتواند چشمش را ببندد به حرمت ماه حرام و روز عاشورا،  به حرمت صداقت و خون انسان. نگاه نکند که تفنگی که به دستانش داده‌اند به کدامین سمت نشانه رفته و فقط ماشه‌اش را بچکاند؟ روبرویش را نبیند و وحشیانه سوی مردم و انسان‌ها براند و نبیند صدای ضجه‌های افرادی که زیر چرخ‌های ماشینش استخوان‌هایش خرد میشود. گیرم که دستور باشد که بروی و بایستی رو درروی مردمت.
کسی ناظر نیست؟ دیروز بچه ها میگفتند که هنوز خون کف خیابان‌ها پاک نشده بود، وقتی مشتی رند بی خبر را به سیم خریدند یا به دروغ و دغل فریفتند تا در سنگفرش همین خیابان‌ها برای پس گرفتن حرمت ها بیایند، کسی از این جماعت فرصتی نیافت تا لحظه ای از شعار جلوی دوربین‌ها سر خم کند و زیر پایش هنوز خون های گرم روی آسفالت خیابان را ببیند؟ ما را چه میشود؟  کسی از این قوم شب عاشورا، زیارت این روزها را نخوانده بود، "امتاً قتلتک و امتاً ظلمتک و امتاً سمعت و راضیاً به"، لختی اندیشیدند تا بدانند مصداق این 4 عبارت نباشند، به پاس کدام حرمت آمده‌اند؟ حرمت خون گرم روی کف آسفالت سرد خیابان نبود که زیر پایشان مانده بود؟
گیرم که شب‌ها، شب‌های یلدایی زمستان باشد، طولانی وسرد، آفتاب خواهد زد. روایت‌های این روز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

برای اینکه اولین کسی باشم که دارم کامنتهامو میخونم، بعد از خوندن منتشر میشوند. ممنون از نظرتان