یکشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۷

راه‌یابی واژه کردان به فرهنگ آکسفورد

هرچند دانشگاه آکسفورد اتهام! دادن مدرک دکترا به کردان را تکذیب کرد، واژه "کردان" به دیکشنری آکسفورد راه پیدا کرد.

Kordanize /'kərdənaiz/ (v.) [past tense: Kordanized / past participle: Kordanized ]
(1): To get Ph.D without having B.Sc.
(2): To become an important person (e.g. minister) by presenting fake certificate or documents.
- Kordanification( n.)
(1): The process of receiving fake degree, especially from a prestigious university (e.g. Oxford)
(2): The relationship between happiness and telling a big lie.
(3): A method in order to gain Self confidence.
- Kordanism(n. )
(1): The philosophy and strategy of telling lie to a large group of people (e.g.. a nation)
(2): A psychological method for deceiving people and laughing simultaneously.
- Kordanic(adj. )
(1): Happy
(2): Self Confident
(3): Relaxed
- Kordanicly(adv. )
(1): In a Kordanic manner.
منبع:میل
پ.ن: "این مطلب کاملا طنز میباشد. رجوع شود به اینجا"

سه‌شنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۷

بدون عنوان

حرف برای گفتن و نوشتن زیاده ولی حوصله و زمان به همان نسبت کم!
ما اخیرا یکی از دوستان قدیمیان را در شرکت یافته‌ایم که جزو همین کمپین های آزادی برای برابری است. صرف نظر از هر نوع نظری در مورد کارهاشون، اخیرا یکی از بروشورهایی رو که برام آورده بود به نظر من منصفانه بود.همین رو من در وبلاگ یکی دیدم که بد نیست اگه فرصت دارید یه سر بزنید و بخونید. من و ام اس
-------------------
مي دانيد «لايحه حمايت از خانواده» _ لايحه پيشنهادي قوه قضاييه و هيات دولت _ قرار است به زودي در صحن علني مجلس طرح شود و تصويب آن عقب گردي بزرگ براي برقراري عدالت در خانواده هاي ايراني است؟
_ اگر اين لايحه تصويب شود، نه تنها برخي از حقوق اندک زنان در خانواده از دست مي رود، بلکه با تصويب آن مردان مي توانند بدون اجازه همسر اول شان زن دوم و سوم و چهارم بگيرند. من و ام اس
سوای اینکه یه همچین قانونی اجرا بشود یا نه صرف قانون شدنش خیلی زشت نیست؟ آقایان راه‌های بهتری برای منحرف کردن افکار از گند‌های بالا آورده شده نیست؟ همین قطعی برق خودش خوب بود ها، کلی از مشکلاتو فعلا از یاد مردم برده!
-----------------------
یه چیز دیگه، نمی‌دونم چه خبر شده در این وبلاگستان! لااقل برای ما که کمتر دنبال میکنیم شاید عجیب باشد! کسی میدونه اینجا چه خبره؟ هودر مسلمون شده؟
در ضمن این دیگه چه روندی شده که همه گیر دادند به زهرا! چرا سر هر مطلب این بنده خدا دعوا میشه؟ قضیه دیوار کوتاهه؟

چهارشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۷




می صرفد!!

امروز تو شرکت با بچه‌ها صحبت اون دنیا بود. میگم واقعا می‌ارزد ها، ما برای یک مدرکی که قراره 30 سال باهاش زندگی کنیم این همه خون دل میخوریم، میارزد آدم کل این دنیا رو بزنه بره تو کوه و دشت و تارک دنیا بشه عوضش بهشت بره حال کنه اونهم نامحدود! خداییش فکر کردید؟

جمعه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۷

سپهر بایگان

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند                 بلبل شوقم هوای نغمه خوانی میکند

همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست              طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‌کند

بلبلی در سینه مینالد هنوزم کین چمن         با خزان هم آشتی و گل فشانی میکند

ما به داغ عشقبازی‌ها نشستیم و هنوز    چشم پروین همچنان پشمک ‌پرانی می‌کند

نای ما خاموش، ولی این زهره شیطان هنوز   با همان شور و نوا دارد شبانی می‌کند

گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان           با همین نخوت که دارد، آسمانی می‌کند

سالها شد رفته دمسازم زدست اما هنوز       در درونم زنده است و زندگانی می‌کند

با همین نسیان تو گویی کز پی آزار من            خاطرم با خاطرات خود تبانی می‌کند

بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی           چون بهاران میرسد با من خزانی می‌کند

طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند          آنچه گردون می‌کند با ما نهانی می‌کند

می‍رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان                     دفتر دوران ما هم بایگانی میکند

شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید            ور نه قاضی در قضا نامهربانی می‌کند

محمد حسین شهریار

یکشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۷

Easy Ways To Die

Easy Ways to Die : Take a Cigar daily - You will die 10 years early. Drink Rum daily - You will die 30 years early. Love Someone Truly - You will die daily

یکشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۷

کمک سه میلیاردی شهرداری تهران

لطفا به جای اینکه با شنیدن عوض شدن اسم خلیج فارس تو هر سوراخ سنبه ای تو این دنیا، رگ گردنتان ورقلمبیده شود و کرور کرور میل و sms اسپم کنید این خبر خبرگزاری ایسنا را با دقت بخوانید.
کمک سه میلیاردی شهرداری به حزب الله لبنان

جمعه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۷

کتابخانه آنلاین

یک سایت فوق العاده به درد بخور ومفید وراحت ودوست داشتنی و هلو!

یه کتابخانه آنلاین که فقط با یه رجیستر کوچولو میتونید هر چی دلتون خواست دانلود کنید یا اینطوری embed کنید. از دست ندهید . کتاب فارسی هم دارد. آپلود هم میتونید بکنید.هرچی کتاب به درد خور دارید آپلود کنید تا بقیه هم راحت بتونند دسترسی داشته باشند.


Read this doc on Scribd: pointers

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۷

حال اساسی

فکرکنم در لحظه آخری که ما میخواستیم از بارگاه الهی بیایم پایین، با خدا حرفمان شده و کار به دعوا و ... کشیده. جوری که آخرش خدا گفته برو پایین، قول میدم تا آخر عمرت هر روز یه حال اساسی بهت بده طوری که یه آب خوش از گلوت پایین نره!

آخه این هم شد زندگی؟ 

دوشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۷

خلیج همیشه فارس

به خدا، به هر نوع مقدسی که در نظرتان است، ما کاره‌ای نیستیم ولی حاضریم شش دانگ خلیج همیشه فارستان را برایتان سند بزنیم، تا به سلامتی این یه دونه مشکل مملکت هم حل شه! خلیج فارس که سهل است امضا میکنیم که از این به بعد هر جای این کره خاکی یه تیکه آب هست، یه اسم فارسی هم تهش بچپانند. یه میلیون بار امضا میکنیم که همه استخرهای بالای 100 متر مربع آب دنیا رو یه اسم فارسی بزنند تنگش! یه میلیون بار عوض همه اون یه میلیون بدبختی که قراره این کارو تنهایی انجام بدنند! عوض بابا، ننه و حتی عمه تک تک تان امضا میکنیم.

ملت ول کنید، این خلیجی که تمام کامل منافعش رو اعراب دارند هاپولی می‌کنند، دیگه دعوا بر سر اسمش چه فایده داره؟ من یک میلیون بار امضا میکنیم که کل دنیا برا بچه‌شون هم خواستند اسم بذارند بیاند از شما اجازه بگیرند؟ خوبه؟

به نظر من یه میلیون بار امضا کنید، که آقای ریس جمهور له شدیم، جان مادرت یه خورده رعایت کن! شاید در دل سنگش افاقه کند!

پنجشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۷

مرد هزار چهره

بنده ضعیف بودم، برای خودم و برای دیگران

و من به همه احترام می‌گذاشتم

و من شروع کردم به بازی کردن

و من شروع کردم به سرگرم شدن

و بعضی وقتها یادم رفت کجام و همه اینهایی که می‌گند مال من نیست، حق من نیست و من اشتباهی‌ام!

تقصیر من بود،

             .... تقصیر دیگران هم بود!

اما خدایا تو شاهدی که من چیزی را برای خودم برنداشته‌ام، من هیچ چیز را توی جیب خودم نگذاشته‌ام.

من از سهم کسی نزده‌ام، من فقط اشتباهی بودم!

خدایا تو شاهدی که من چیزی رو خراب نکرده‌ام!

خدایا تو شاهدی که من کسی رو اذیت نکرده‌ام!

من فقط اشتباهی بودم!

چه دفاعی از خودم بکنم، من بی‌دفاعم!

حال من مانده‍ام و تقاص اشتباه دیگران و بازیگوشی خودم

..................

دیاگوگ پایانی این فیلم بسیار حال داد!

سه‌شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۷

سیزده بدر

خوب بالاخره امروز پاسخ application هایی که فرستاده بودیم وصول شد و تونستیم از stanford پذیرش بگیریم. البته fund ای که دادند هم بد نیست و راحت میشه یه خونه گرفت و فقط با خیال راحت درس خوند.  با دیدن میل اشون خیلی خوشحال شدم. بچه هایی هم که تبریک گفته‌ اند همین جا ازشون ممنونم. یک نسخه از میلشون رو هم آپلود کردم اینجا. خلاصه ما رفتنی شدیم به بلاد کفر. (برید درس بخونید! )

یوم الخلق الله سیزده بدر هم به سرعت برق و باد رسید و ما نیز در تهران بی کس وکار افتادیم گوشه خوابگاه، بنابراین بیرون رفتن فعلا منتفی شده!

بین راه شرکت تا خوابگاه هم دیدیم چقدر بیرون سوت و کور گشته، بعد میگن کجای سیزده نحسه. هیچ کدام از بچه‌ها هم نیامده‌اند.

پ.ن: دلمان خنک شد! باران شروع شد. حالا همه اونایی که بیرونند کوفتشان میشود!!

سه‌شنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۷

ایام عید

تعطیلات عید شاید باطل ‌ترین تعطیلات عمر آدمی است که هر نوع برنامه ریزی برای این دوره از ابتدا محکوم به فناست! مال ما هم از این قاعده مثتثنی نیست و فعلا دازیم فقط روزگارمان را می‌گذرانیم تا دوباره از هفتم بریم سر کار، بلکه دوباره زندگی روال عادی‌اش رو دوباره پیدا کنه. قبل عید که کارهایمان به شدت تو ترافیک بودند و کلی برنامه ریخته بودیم برای هفت، هشت روز تعطیلی ولی انگار ما آدم بشو نیستیم و بایستی که همه چیز در ترافیک باشد تا از ترس dead line ها دوباره نسبتا آدم شویم.

تلویزیون هم با اینکه هیچ چیز جالبی ندارد و این بی‌برنامه‌گی اش هم از همان لحظه تحویل هم نشان داد ولی باز سهم بزرگی در به فنا دادن زمان به بدترین شکل‌اش رو میسر می‌کنه!

اخیرا به این نتیجه رسیدم که بایستی موقع زن گرفتن حتما بایستی حاج خانوم لااقل ده، بیست سالی بزرگتر باشد، بلکه در انتها بتوانیم با هم بمیریم! از بس که این موجودات عمر بیشتری از جناب ملک الموت طلب می‌کنند. تقریبا میتوان گفت که در شرایط یکسان لااقل به همین میزان بیشتر جناب ملک الموت رو منتظر نگه می‌دارند. اینو تازه‌گی از خیل پیر مجردان فهمیدیم که همسرانشان را به دیار باقی برای معراج فرستاده‌اند.

بقیه هم که در تلاش هستند و فعلا موفق نشده‌اند، امروز یه نمونه زوج سابقا جوان مهمان آمده بودند، حاج خانوم آنقدر پیش جمع در هر موقعیتی نق پیری حاجی رو می‌زد، که انگار دختر دبیرستانی‌است. از هر فرصتی برای بیان اینکه چقدر از موقعیت هایش به خاطر ناتوانی حاج آقاش داره تلف میشه استفاده میکرد و می‌کوبید تو سر بنده خدا، هر چند ثانیه یک بار هم حواسش به حاجی بود تا ناغافل بدون اجازه دست به چیزی نزنه!

به اون دست نزن، قند داره و اونو بگذار سر جاش فشارت میافته و هر مدل امر و نهی دیگه. این بدبخت هم مثل بچه منگل‌ها هر چی حاج خانوم میفرمود فی‌الفور گوش می‌کرد. وضعیت اسفناکی بود، فکر کنم تو خونه اجازه نداشته باشه در یخچالو هم وا کنه! من خودم که حاضرم بمیرم دچار چنین خفتی نشم! واقعا چرا خانوما بیشتر و بهتر عمر میکنند؟ پاسخ علمی داره؟ فعلا هم تا پاسخ علمی قضیه پیدا نشده بهتره وقتی به چنین وضعیتی رسیدیم، داوطلبانه فرشته مرگ و بغل کنیم، بهتر نیست؟ برای من که هر آب خالی رو هم با یه قندون قند می‌خورم تصور چنین وضعیتی شبیه کابوسه!

جمعه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۷

چلچراغ و عشرت شایق

امسال قبل عید یک مجله نوروزی چلچراغ گرفتم، خیلی وقته که چلچراغ نگرفته بودم. صفحه آخرشان یک راهنمای مثلا طنز ایرانگردی زده بودند که برای آذربایجان شرقی، نوشته‌اند "محل نمایندگی عشرت شایق" !!

نمیدانم بر چه حسابی یک استان رو به اسم نماینده سی، چهل هزار نفری‌اش می‌نامند، هر چند که اسما هم طنز باشد کار زشتی بود. اینجا نوشتیم شاید بخوانند!

پنجشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۷

تبریک عید

عید همگی مبارک! خواستیم یک پست برای تاریخ یک فروردین داشته باشیم که انگار دیر شده بود، مجبور شدیم تاریخ را دست کاری کنیم!

فعلا همین!

یکشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۶

مونیکا و بازخوانی ترانه‌های فولکلور قدیمی

این کشف جدید ماست. اسمش مونیکا و ترانه های قدیمی رو بازخوانی میکنه. صداش که به نظرم فابریک برای چنین ترانه هایی است. هر چند با لهجه می‌خواند ولی خود لهجه‌اش هم اتفاقا زیباتر می‌کنه!

برای ویدیو‌های بیشتر میتونید اسم monika رو به همراه iran تو youtube جستجوکنید.

پنجشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۶

فاجعه

CATASTROPHE Equations:
N=Lim (Sent SMS/Received SMS)

when number of day increase, If N-->infinitive, this imply that your life is going to be a tragedy!

اینکه شمار مسیج‌های فرستاده‌تون تقسیم بر دریافتی‌هاتون به بی‌نهایت میل کند، این یعنی فاجعه! یعنی که اطرافیان شما را به یادتان را نه به دل که به آن اعضای کذایی چپ و راست، سپرده‌اند و روی جوجه اردک معروف داستان ها را سفید نموده‌اید!

پنجشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۶

اولین روزهای کاری

ما از دو روز پیش رفتیم سر کار. در کل رفتن سر کار کلا با همه تجارب زندگی فکر کنم فرق میکنه و اینجایی هم که ما می‌ریم علیرغم همه خوبی‌هاش ولی کلا با جو دانشگاه و درس و تحصیل متفاوت است. ولی در کل در همین دو روز هم تجارب خیلی خوبی واسم داشته، و جو کمکی که بین بچه ها هست خیلی مفیده، مخصوصا برای کسایی مثل ما که تازه واردند، تا بیاند جا بیافتند تو سیستم طول میکشه و کمک بقیه مخصوصا دوستای خود آدم خیلی مفیده. این از این و توصیه من هم اینکه حتما تجربه کار خودش تجربه خیلی مفیدی هست و سوای عوالم آکادمیک، نکات بسیار مهم و عملی برای یاد گرفتن داره که شاید تو طول تحصیل نشه یاد گرفت.

شرکتی که ما می‌ریم تو شمال شهره و ما هم تو این چند سال همش چسبیدیم به آزادی، با رفتن به شمال شهر تازه آدم می‌فهمه که بابا تهران که میگن منظور کجاست! و بچه تهرون‌ها کیاند!! خودتون انصاف بدید پارک وی کجا و آزادی و پارک‌سوار کجا. خدا به خیر کند!
 

دوشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۶

او یک فرشته بود!!!

از ما میشنوید این پست دوست و هم اتاقی‌مان را از دست ندهید. در کل مرام بگذارید براش کامنت هم محبت کنید. بالاغیرتا روی ما رو زمین نندازید! آبرو داریم. اول کاره، به ذوقش برمی‌خوره!

پنجشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۶

ولنتاین

از آن جایی که دخترترین دوست ما، لااقل نیم کیلو سبیل دارد، پس با تقدیم عشق، همه تبریکات ولنتاین تقدیم به یگانه نیمکت سنگی جلوی دانشکده، برای سهیم شدنش در لحظات تنهایی و بی‌عشقی‌مان!
From your Valentine !

سه‌شنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۶

دل مان تنگ است!

به شدت دلمان پر شده! تا یکی حالمان را می‌پرسد، شروع میکنیم به تعریف بدبختی‌های ماضی و مضارع و مستقبل!

خیلی بده! کلی خودمان از این تیپ افراد همیشه شاکی بودیم! حال به خودمان هم سرایت کرد. بعد از کلی تعریف جریانات، بعدا یادمان می‌افتد، که بابا این یارو چه گناهی داره مجبوره گوش بده!

چهارشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۶

بزرگداشت عبید زاکانی در قزوین

نمی دونم این فایل مربوط به چه زمانی است ولی حتما گوش کنید. اسم شاعرش هم یادم رفته، کسی میدونه، بگه .

سه‌شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۶

پنجشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۶

Google Books

سرویس جستجوی کتاب گوگل چیز جدیدی نیست و فکر نکنم که نیاز به معرفی داشته باشد ولی علت اینکه چرا افراد از این سرویس به غایت (!) مفید و ارزشمند گوگل استفاده چندانی نمی کنند . پیشنهاد میکنم حتما امتحان کنید . در ضمن چون فعلا امکانی مانند share کردن بین دوستان و .. نداره (ولی قشنگ میشه پیش بینی کرد که حتما به سرعت اضافه خواهند شد )بنابراین میتوان از فید کتابخانه شخصی استفاده کرد که افرادی که میخواند کتاب هایی رو که میخونند به بقیه هم معرفی کنند . بهترین جا هم همان گوگل رید است که این روزها دیگر ترکانده است .
در ضمن در گوگل بوک میتونید کتاب هایی رو که رایگگان هم نیستند رو هم Preview کنید و در محتوی کتاب جستجو کنید ( که این دومی رو به نظرم خود آمازون هم نداره ).
در ضمن بلاگر هم فارسی شده (البته از کی نمیدونم ). ولی دیگه میشه فارسی تنظیم کرد و بدون دستکاری کد توش راحت راس به چپ نوشت .
در ضمن اینجا چقدر سوت و کور شده ! شده مثل حیات خلوت!

سه‌شنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۶

از عاشوراهای ما

این متن مال پارسال هست ، اگر خواستید بخوانید لطفا کامل بخوانید !

شب تاسوعا ست . همه هیات ها دور مسجد جامع شهر جمع شده اند . ساعتی است که شب از نیمه گذشته . اینجا رسم است که هر محله ای برای خودش هیاتی جدا دارد. صدای وحشتناک این همه طبل و سنج که با هم قاطی شده اند . و مردمانی که با صدایی گرفته از فریادهای چند شب گذشته ، با حرکت دادن چوب هایی که انتهای شان قرمز رنگ شده و بعد از ممنوعیت قمه جای آن را گرفته است  ، شاه حسین فریاد میکنند . باورت میشود که فردا عاشورا ست . برای امام هم انگار امسال هم چاره ای نمانده .

خانم ها هم در گروه های چند نفره مشغول تماشا و صحبت اند . همگی با چادر های سیاه صورتشان را پوشیده اند ، چند تایی هم دخترهای جوان هستند که مشغول تماشا اغلب لبخند به لب دارند . کسی ناراحت نیست ، لااقل چهره افراد که این را میگوید . نمیدانم معمول است که میگویند اگر خانم ها برای تماشا نیایند کسی این طوری از ته دل برای امامش عزاداری نمی کند . ولی باورت نمیشود .

عاشورا نیز همین هیات ها هستند که در شهر میگردند و به مسجد ها و یا خانه هایی که نذری دارند و دعوتشان کرده اند میروند . اغلب پیر مردها هم که نمی توانند با هیات ها بگردند در همین مسجد ها مینشینند . تقریبا هر محله ای برای خودش مسجد دارد ، غیر از چند مسجد بزرگ که مشترک همه شهر حساب میشوند .

روضه خوان ها را هم معمولا از شهر دیگری می آورند، نمی دانم انگار در شهر خودمان کسی بلد نیستند روضه بخوانند  ،یکی از محله ها روضه خوان جوانی را آورده است که بسیار تعریف میکنند . یک و نیم میلیون پول گرفته است برای سه روز . البته وضع بقیه محله ها هم بهتر نیست ، همگی به نسبت خودشان . کمتر از سیصد تومان را که من نشنیده ام .

چون قرار است که دیگر کسی قمه نزند ، با هر کدام از این هیات ها یک نفر از افراد نیروی انتظامی هم هست که مراقب سلامتی افراد باشد . این به نظرم مظلوم ترین فرد در هیات هست . همه به چشم شمر به این آدم نگاه میکنند . انگار که قرار است با قمه زدن سر این آدم شکافته شود . ولی به خیال همه این چیز ها سرش را انداخته پایین و برای خودش سینه میزند !

ظهر که میشود ، همه هیات را صحیح و سالم در مسجد تحویل میدهد ، یعنی اینکه هیچکدام ازاین ها خلاف مقررات رفتار نکرده ، آخوند هم برایشان دعا میکند و از آنها میخواهد که در واحدهای مستقر در مسجد خونشان را اهدا کنند . چند سال پیش شنیده بودم که چون در روز عاشورا مقدار خونی که اهدا میشود ، خیلی زیاد است عملا خیلی از این خون های اهدایی به دردی نمی خورد .

همه با عجله از مسجد خارج میشوند و خیلی ها هنگام بیرون رفتن به افسر نیروی انتظامی میفهمانند که میروند که قمه بزنند ، ... میخندد ..

از همان دیشب هم جایش تعیین شده بود . هر سال همین وضع هست . همه با عجله انگار به دنبال کامل کردن فریضه شان به سرعت خود را به مکانی که آماده شده میرسانند . قمه  ها را میاورند ، دوباره افراد جمع میشوند و از پارچه های سفید کفن درست میکنند . و به نوبت قمه میزنند ...

خون از سر تا پای افراد میریزد . آنهایی که آخر مانده اند ، بیشتر ترس را میتوان در چهر شان دید . ولی به هر حال به زور طبل و سنج و فریاد هم که شده باید کار ار تما م کنند .نگاهی که به دور وبر میکنم هیچ زنی هم در بین تماشاگران نیست ، که بخواهند شجاعت و مردانگی شان را به رخشان بکشند ...

البته خیلی از این ها را همه قبول دارند که به قول معمول آدم حسابی نیستند و شاید در روزهای عادی برایشان تره هم خرد نمیکنند ، ولی اینجا کفن هایی را که تن همین ها بود را برای تبرک تکه پاره میکنند . تماشا یشان که میکنی انگار همه نورانی تر شده اند ، لحن حرف زدن شان هم تغییر کرده ، نمی دانم شاید از فردا قرار است آدم دیگری باشند .

شب شده و همه در مسجد جمع شده اند ، طبق معمول هر کس در مسجد محله خودش . البته در همین روزها در مسجد غذا شام هم داده میشود . افراد هم فقط به مسجد محل خود میتوانند بروند ، پاسال به چشم خودم دیدم که گدایی را که برای گرفتن غذا آمده بود ، داخل مسجد راه نداند و فقط غذایش را داخل کیسه فریزر کشیدند و دادند دستش که برود و فضای روحانی مسجد شان را به هم نزند .بیرون هم که سرد است ، نمی دانم اشکالش چه بود که همین غذا را داخل مسجد میدانند تا مثل بقیه باشد !  همین مسله را به بغل دستی ام تعریف میکنم ، با خنده میگوید ، این که خوب است ، این روزها خود خدا هم بخواهد ، خانه خودش برود اجازه نمی دهند .

مراسم شروع شده و روضه خوان مزبور با شور و شوق خاصی در حالی که با یک دست میکروفن را گرفته، دست دیگرش را محکم به پایش میکوبد و در حال گریه روضه میخواند . چراغ ها به جز چند چراغ روی محراب خاموشند . جمعیت با صدای بلند گریه میکنند . پیرمرد نزدیک من ، از ته دل گریه میکند ، اشک تمام پهنای صورتش را پر کرده ، میشناسمش ، به قول یکی از بچه ها نامبر وان در.. است . همیشه در مغازه مشغول دید زدن زن و بچه مردم بوده است ! سنی هم ازش گذشته ، به نظر میاید که بایستی پشیمان شده باشد و دارد آخر عمری توبه میکند .انگار که متوجه شده باشد دارم به چه فکر میکنم ، برمیگردد ، سریع سرم را بر میگردانم ، گریه اش بلند تر شده است ...

همه دارند گریه میکنند ، گریه ام نمیگیرد ،دریغ از یه قطره . نمیدانم چرا همه اش به فکر چند میلیونی هستم که روضه خان گرفته است ، حق هم دارد گریه کند . شاید من هم به جایش بودم گریه میکردم ..

روضه خان با التماس از مردم میخواهد که حتی اگر شده یک قطره اشک گریه کنند ، چون معلوم نیست تا عاشورای سال بعد و شب شام غریبان زنده بمانند یا نه ، در مورد من یکی که فایده ای ندارد ... 

اصرار هم دارد که امام زمان هم در مجلس حضور دارد . اطراف را که نگاه میکنم همه آشنا هستند ، نمی دانم شاید رفته بیرون به داد همانهایی برسد که اجازه نداده اند داخل مسجد شوند تا جمع هیات را زشت نشان ندهند .

مراسم تمام میشود و چراغ ها را روشن میکنند ،وضعیت برگشته است . دیگر خبری از آنهمه اشک و ناراحتی در چهره ها نیست . همه با بغل دستی اش گرم گرفته و برخی کاملا عادی گرم بگو بخندند . باورم نمیشود ، همه خیلی راحت ریکاور شده اند .

سفره ها را میاورند . یکی از مراسم این شب ها هم همین است که در مسجد شام میدهند لااقل یک هفته تا ده روز .  کسی را نمیتوان یافت که اگر در مسجد نبود در خانه خودش غذای کافی نداشت و مجبور بود شکم گرسنه بخوابد ، اگر هم باشند احتمالا همان دم در غذایش را داخل کیسه فریزر ریخته تحویل اش داده اند تا داخل مسجد نرود . میگویند خوردن غذای نذری صواب دارد ، البته که چرایش را کسی نمی داند ! روضه خوان هم در انتها مدام یاد آوری میکند که خرج امشب را چه کسی تقبل کرد است ، حال اگر کسی نفهمد نمی شود ؟ و برایش دعا میکنند .

نمی دانم چرا باورم نمیشود که افراد متحول شده اند و از فردا قرار است به ترتیبی دیگر زندگی کنن و نقشی نو در اندازند !

یکشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۶

حسین جان نیا

امروز روی دیوار کاغذی بود که روش نوشته بودند :

حسین جان کوفه نرو ، کوفیان وفا ندارند .

میگم اگه امام حسین امسال بیاد و حرف گوش کنه امسال عاشورا هم کنسله ! مثل این امتحانات پایان ترم امسال .

پنجشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۶

برف و تعطیلی های پی در پی

بالاخره انگار نوار تعطیلی های پی در پی یاره شد و از فردا دوباره دانشگاه بازه ، امتحانات این چند روز هم متاسفانه موکول شدند به 1 تا 6 بهمن ! ای کاش با تعطیلی خود امتحانه هم لغو میشد ! چیه اینهمه امتحان سر پیری !
ما که تو این چند سال اینهمه برف تو تهران ندیده بودیم ولی در کل انقدر ها هم نبود به نظر ما ، همان تبریز خودمان با این برف ، کودکستان هم تعطیل نمی کنند چه برسه دانشگاه اونهم 4 روز ! در ضمن چقدر سرعت عمل نیروهای شهرداری کند است ، تا خود همین لحظه یه گونی نمکی ، یه مشت ماسه ای چیزی که بشود اقدام قلمداد کرد ما ندیده ایم ! انگار همه منتظرند که خود برف ها همونطوری که اومده اند ، همونطور هم آب بشند ! قدیما کی اینطوری بود ! قالیباف جان چی کارررر میکنی ؟